پاسخ اجمالی:
امام(ع) در جملاتی پر درد در انتقاد از برخي يارانش مي فرمايد: «دشمن در يارى از باطل شان متّحد و شما در راه حق متفرّقيد... خداوندا! [از بس نصيحت كردم] آنها را ناراحت و آنها نيز مرا خسته كردند». «روى شما به مرد مى ماند ولى مرد نيستيد! اى كودك صفتانِ بى خرد و عروسان حجله نشين! كاش شما را نديده و نمى شناختم». «چقدر با شما مدارا كنم؟!». «اى اهل كوفه! من به سه چيز [كه داريد] و دو چيز [كه نداريد] مبتلا شده ام: گوش داريد و كَريد، سخن مى گوييد و گُنگيد، چشم داريد و كوريد. نه هنگام نبرد صادقيد و نه وقت آزمايش، قابل اعتماد ...».
پاسخ تفصیلی:
ياران امام على(عليه السلام) از سه گروه تشكيل مى شدند. گروهى از آنان مخلصان و مؤمنان حقيقى و فداكار و جان بركف بودند كه همچون پروانگان، گِرد شمع وجودش مى گشتند و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشتند؛ مانند «مالك اشتر»ها، «عمّار ياسر»ها، «رُشيد هَجَرى»ها، «ميثم تمّار»ها و «كميل بن زياد»ها؛ كه [اين گروه] در ميان ياران امام(عليه السلام) بسيار ممتازند!
گروه ديگرى نادان بودند كه نه مقام امام(عليه السلام) را درك مى كردند و نه شرايط زمان و مكان را در نظر مى گرفتند؛ نه از خطرات معاويه و حكومت او در شام آگاه بودند و نه به هنگام نبرد به ميدان مى آمدند؛ افرادى بهانه جو، كوته فكر، دهن بين، متلوّن و دم دمى مزاج كه در هيچ امرى از امور اجتماعى، قابل اعتماد نبودند.
و گروهى كينه توزِ لجوج كه به حيف و ميل اموال مسلمين در عصر عثمان خو گرفته بودند و از على(عليه السلام) نيز همان را مى خواستند و جز به مقام و مال و ثروت - از هر طريقى كه باشد- نمى انديشيدند و در همه جا كارشكنى مى كردند و بسيارى از آنها جاسوسان معاويه و عوامل خودفروخته او در كوفه بودند.
با اين كه على(عليه السلام) تا آنجا كه امكان داشت، به خاطر حفظ مصالح جامعه اسلامى با آنها مدارا مى كرد؛ ولى گاه كه قلب او را شديداً به درد مى آوردند، زبان به انتقاد از آنها مى گشود و گوشه اى از سوز درونى خود را در قالبِ الفاظ، بيرون مى ريخت؛ شايد به خود آيند و به راه راست بازگردند.
نمونه هايى از اين گله ها را مى توان در خطبه هاى زير مشاهده كرد:
1. در خطبه بيست و پنج مى فرمايد: «وَ إِنِّي وَ اللّهِ لاَظُنُّ أَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ... اَللّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي»؛ (سوگند به خدا! مى دانستم اينها به زودى بر شما مسلّط خواهند شد؛ زيرا آنان در يارى از باطلشان متّحدند و شما در راه حق متفرّقيد... بارخداوندا! [از بس نصيحت كردم] آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نيز مرا خسته كردند. من آنها را ملول و آنها نيز مرا ملول ساختند).
2. در خطبه بيست و هفتم مى فرمايد: «فَيَا عَجَباً عَجَباً! - وَ اللّهِ - يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِماعِ هؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ! فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحَاً... يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ! حُلُومُ الاَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ»؛ (شگفتا! شگفتا! - به خدا سوگند! - اين حقيقت قلب انسان را مى ميراند و غم و اندوه مى آفريند كه آنها در مسير باطل اين چنين متّحدند و شما در راه حق اين چنين پراكنده. روى شما زشت و همواره غم و غصّه قرينتان باد!... اى كسانى كه به مرد مى مانيد ولى مرد نيستيد! اى كودك صفتانِ بى خرد و عروسان حجله نشين! اى كاش هرگز شما را نمى ديدم و نمى شناختم).
3. در خطبه بيست و نهم مى خوانيم: «أَيُّهَا النَّاسُ! الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، كَلاَمُكُمْ يُوهِي الصُّمَّ الصِّلَابَ وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الاَعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِي الْمَجَالِسِ: كَيْتَ وَ كَيْتَ، فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِيدِي حَيَادِ!»؛ (اى مردمى كه بدن هايتان جمع و افكار و خواسته هاى شما پراكنده است؛ سخنان داغ شما، سنگ هاى سخت را درهم مى شكند ولى اَعمالِ سستِ شما، دشمنانتان را به طمع مى اندازد؛ در مجالس و محافل مى گوييد: چنين و چنان خواهيم كرد؛ امّا هنگام جنگ، فرياد مى زنيد: اى جنگ از ما دور شو!).
4. در خطبه شصت و نهم مى فرمايد: «كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ! كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ»؛ (چه قدر با شما مدارا كنم! همچون مدارا كردن با شتران تازه كار كه از سنگينى بار، پشتشان مجروح مى شود و همچون جامه كهنه و فرسوده اى كه هرگاه گوشه اى از آن را بدوزند، از سوى ديگر پاره مى شود).
5. در خطبه نود و هفتم آمده: «أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ المُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ... يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ! مُنِيتُ مِنْكُم بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَيْنِ: صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُكْمٌ ذَوُو كَلاَمٍ وَ عُمْىٌ ذَوُو أَبْصَارٍ، لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلاَءِ!»؛ (اى كسانى كه بدن هايتان حاضر است و عقل هاى شما پنهان و خواسته هايتان متفاوت و اى كسانى كه زمامدارانتان به شما مبتلا شده اند،... اى اهل كوفه! من به سه چيز [كه در شما هست] و دو چيز [كه در شما نيست] مبتلا شده ام: گوش داريد امّا كَريد، سخن مى گوييد امّا گُنگيد، چشم داريد؛ امّا كوريد. نه هنگام نبرد آزادمردانِ صادقيد و نه به هنگام آزمايش، برادرانِ قابل اعتماد!).
6. در خطبه يكصد و نوزدهم آمده است: «مَا بَالُكُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ؟!... مَا بَالُكُمْ لاَ سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَ لَا هُدِيتُمْ لِقَصْدٍ»؛ (شما را چه مى شود؟ مگر لاليد [چرا سخن نمى گوييد؟]... چرا چنين هستيد؟ هرگز به راه راست موفّق نشويد! و هيچ گاه در راه حق قدم مگذاريد!).
7. در خطبه يكصد و بيست و يكم مى خوانيم: «أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِىَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا! اَلّلهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هذَا الدَّاءِ الدَّوِىِّ»؛ (من مى خواهم به وسيله شما بيمارى ها را مداوا كنم، امّا شما خود دردمنديد! من به كسى مى مانم كه بخواهد خار را به وسيله خار بيرون آورد، با اينكه مى داند خار همانند خار است. بار خداوندا! طبيبان اين درد جانگداز خسته شده اند!).
8. در خطبه يكصد و بيست و سه مى فرمايد: «وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِيشَ الضِّبَابِ لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَيْماً»؛ (گويا مى بينم كه به هنگام [فرار] همهمه مى كنيد، همچون صدايى كه از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مى آيد، نه قادر به گرفتن حقّى هستيد و نه به جلوگيرى از ظلم و ستمى).
9. در خطبه يكصد و بيست و پنج آمده: «أُفٍّ لَكُمْ! لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً، يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ، فَلَا أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ النِّذَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ»؛ (اف بر شما باد! چه قدر ناراحتى از شما ديدم، يك روز با صداى رسا و آشكارا با شما سخن مى گويم و روز ديگر مخفيانه و به گونه آهسته و نجوا، ولى نه آزادمردان راستگويى به هنگام فرياديد و نه برادران مطمئن و رازدارى به هنگام نجوائيد!).
10. و در خطبه يكصد و سى و يك آمده: «أَيَّتُهَا النُّفُوسُ الْمُخْتَلِفَةُ وَ الْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ وَ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، أَظْأَرُكُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الاَسَدِ»؛ (اى روح هاى پراختلاف! و اى قلب هاى پراكنده! شما كه بدن هايتان حاضر و قلب هايتان پنهان است؛ من شما را به سوى حق مى كشانم؛ ولى همچون گوسفندانى كه از غرّش شير فرار كنند، مى گريزيد».(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.