پاسخ اجمالی:
در مبانی اسلامی هر یک از کارکنان دولتی باید امانتدار و توانمند باشند و مدير و فرمانده به حكم اين كه از رده هاى بالاى كاركنان هستند، بايد هر دو را در حدّ عالى دارا باشند. بدون شك «قوّت» در اينجا تنها به معنى نيروى جسمانى نيست؛ بلكه، هر گونه توانائى در مديريّت را به تناسب نوع كار، شامل مى شود. «امانت» نيز منحصر به امين بودن در حفظ اموال نيست؛ هر پست و مقامى نيز مصداقى از مفهوم وسيع «امانت» است، و اسرار هر تشكيلات نيز امانت آن تشكيلات است كه بايد در حفظ آن كوشيد.
پاسخ تفصیلی:
در معيارهاى اسلامى اين شرط به ضميمه قدرت، براى همه كاركنان و كارمندان قيد شده است و مدير و فرمانده به حكم اين كه از رده هاى بالاى كاركنان و كارمندان هستند، نه تنها نمى توانند از آن فرمان مستثنا باشند؛ بلكه، بايد هر دو را در حدّ عالى دارا باشند. اين معنى به صورت خاصّى در سرگذشت «موسى» و «شعيب» در قرآن مطرح شده است.
هنگامى كه حضرت موسى(علیه السلام) به دنبال مبارزه سختى با طاغوتيان زمانش ناچار به ترك مصر شد و به سرزمين مدين در شام هجرت كرد، دست تقدير الهى او را با خانواده شعيب(علیه السلام)، پيامبر بزرگ و پير روشن ضمير، مربوط ساخت. يكى از دختران «شعيب» به پدرش پيشنهاد كرد كه «موسى» را براى چوپانى گوسفندان و اداره امور اقتصادى خانواده برگزيند؛ او كه پرورش يافته خاندان وحى بود، در پيشنهاد مستدلّ خود روى دو اصل «قوّت» و «امانت» تكيه كرد كه قرآن آن را با لحن موافق بازگو كرده است: «يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الامينُ»(1)؛ (پدرم! او را استخدام كن؛ چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى، كسى است كه [همچون اين جوان] قوى و امين باشد).
بدون شك «قوّت» در اينجا تنها به معنى نيروى جسمانى و زور بازو، نيست؛ بلكه هر گونه توانائى در مديريّت را به تناسب كار، شامل مى شود؛ و به اصطلاح، آيه داراى اطلاق است و اشكال مختلف قوّت و قدرت در دايره شمول اين اطلاق قرار گرفته. بنابراين، هر كس عهده دار كارى مى شود، بايد آنچنان توانا باشد كه بر آن كار مسلّط گردد، نه اين كه كار بر او مسلّط شود.
«امانت» نيز منحصر به امين بودن در حفظ اموال نيست؛ هر پست و مقامى نيز مصداقى از مفهوم وسيع «امانت» است، و اسرار هر تشكيلات نيز امانت آن تشكيلات است كه بايد در حفظ آن كوشيد.
قابل توجّه اين كه يكى از ياران پيغمبر(صلى الله عليه و آله) خدمتش عرض كرد: «اَلاتَسْتَعْمِلُنى»؛ (آيا مرا در حکومت داری بکار نمی گیری؟!) پيامبر(صلى الله عليه و آله) دست بر شانه او زد و فرمود: «أِنَّكَ ضَعيفٌ، وَ إِنَّها أَمانَةٌ (وَ الامانِةُ ثَقيلةٌ) وَ إِنَّها يَوْمَ الْقِيامَةِ خِزْىٌ وَ نَدامَةٌ، إِلاّ مَنْ أَخْذَها بِحَقِّها وَ أَدَّى الَّذى عَلَيْهِ فيها!»(2)؛ (تو ضعيف هستى، و اين پستها امانت است [و امانت الهى سنگين است] و روز قيامت مايه رسوائى و پشيمانى مى گردد، مگر كسى كه آن را به حق بگيرد، و وظيفه خود را درباره آن ادا كند).
تعبير به امانت درباره پستهاى مهمّ سياسى و مديريّتها در كلام معروف على(عليه السلام) نيز آمده كه در نامه اى به فرماندار آذربايجان نوشت: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَة وَ لكِنَّهُ فى عُنُقِكَ أَمانَةٌ»(3)؛ (پست و مقامى كه به دست تو افتاده شكارى در چنگال تو نيست؛ بلكه، امانتى است كه بر گردنت سنگينى مى كند!) همين معنى به تعبير ديگرى در كلام همان امام(عليه السلام) آمده است: «أَيُّهَا النّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النّاسِ بِهذَا الامْرِ أَقْواهُمْ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ فِيهِ»(4)؛ (اى مردم! از همه مردم سزاوارتر به حكومت كسى است كه از همه تواناتر و آگاهتر به فرمانهاى الهى، باشد) و در مورد خيانت در اين امانت بزرگ در نامه اى به يكى از فرماندارانش مى فرمايد: «اِنَّ اَعْظَمَ الْخَيَانَةُ خِيَانَةُ الامَّةِ، وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الائِمَّةِ»(5)؛ (بزرگترين خيانت، خيانت به امّت است؛ و رسواترين تقلّب، تقلّب به پيشواى مسلمين است).
فرماندهان و مديران بايد از چنان قدرت و امانتى برخوردار باشند كه از يك سو برنامه هاى كار خود را با قاطعيّت پيش برند و هم از سوى ديگر اسرار و اموال آن تشكيلات را حفظ و پاسدارى كنند.
مدير خائن از دیدگاه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) چنان است كه در حديث زير منعكس شده: «مَنِ اسْتَعْمَلْناهُ مِنْكُمْ عَلى عَمَل فَكَتَمَنا مَخيطاً فَما فَوْقَهُ كانَ غَلُولا يَأْتى بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ»(6)؛ (اگر فردى را در پستى گمارديم و او يك نخ يا بالاتر از آن را از ما پنهان كند، او خائن است؛ و مالى را كه خيانت كرده غُلى در گردن او در قيامت خواهد بود).
همچنین در قرآن مجيد در سوره يوسف روى دو معيار «آگاهى» و «امانت» به شكل ديگرى تكيه شده است (تحت عنوان «حفيظ» و «عليم» بودن). هنگامى كه عزيز مصر از «يوسف» دعوت كرد كه در كشور مصر عهده دار پست مهمّى شود تا مردم را در سالهاى قحطى شديد كه انتظار آن مى رفت، از خطرات حفظ كند، يوسف گفت: «إِجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الارْضِ إِنّى حَفيظٌ عَليمٌ»(7)؛ (مرا سرپرست خزائن كشور كن به دليل اين كه هم امانت دارم و هم آگاهم!) با توجّه به گستردگى مفهوم امانت در منابع اسلامى، بدون شك هر مقام و پست كه به مدير و فرماندهى سپرده مى شود از مهمترين امانات الهى و اجتماعى است.
اين حديث را شنيده ايم كه در تفسير آيه 58 سوره نساء: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الاماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ» از ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده است كه فرمودند: منظور اين است كه: «أَدُّوا الْوِلايَةَ إِلى أَهْلِها»(8)؛ (حكومت را به اهلش بسپاريد!) و در اين زمينه احاديث زياد ديگرى نيز نقل شده كه امانت را به معنى «امامت» و رهبرى خلق تفسير مى كند.
بدون شك منظور از اين تفسيرها محدود ساختن مفهوم آيه نيست؛ بلكه، هدف بيان مصداق روشن آن است؛ و به هر حال، نشان مى دهد كه امانت منحصر به «مسائل مالى» آنچنان كه گاه توده مردم از آن مى فهمند نيست؛ بلكه، مهمتر از آن، پستهاى مهم و مخصوصاً مقام رهبرى حكومت است. و جالب اين كه بلافاصله بعد از آن مى فرمايد: «وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ»؛ (هنگامى كه در ميان مردم حكومت كرديد با عدالت حكومت كنيد!) و اين بيانگر ارتباطى است كه در ميان اين دو وجود دارد. امانت از نظر اسلام حتّى مفهومى از اين گسترده تر دارد؛ و تمام مسؤوليّتها و تكاليف را شامل مى شود، چنان كه در آيه امانت مى خوانيم: «إِنّا عَرَضْنَا الامانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الانْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»(9)؛ (ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، آنها از حمل اين امانت ابا كردند و از آن هراس داشتند، امّا انسان اين بار را بر دوش كشيد! او بسيار ظالم و نادان بود [چرا كه قدر اين مقام بزرگ را ندانست و برخود ستم كرد]).
به اين ترتيب چگونه ممكن است كسى را كه از امانت او مطمئن نيستيم به مديريّت برگزينيم خواه در يك امر اقتصادى باشد، يا فرهنگى، يا سياسى؛ همچنين در مورد فرماندهى كه عملاً جان گروهى را در اختيار دارد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه نبايد تصوّر كنيم كه تنها با نصب بازرسان و مأموران اطّلاعاتى مى توان مراقب اعمال مديران و فرماندهان بود (هر چند وجود چنين دستگاههائى در جاى خود لازم است)؛ زيرا اوّلاً تشكيلات بازرسى معمولاً سر از دور و تسلسل درمى آورد، چرا كه بازرسان نيز انسانهائى همچون مديران و فرماندهان هستند؛ براى جلوگيرى از خيانت يا تبانى آنها با خطاكاران چه بايد كرد؟ آيا بازرسان ديگرى لازم است؟! ثانياً هرگز نمى توان به تعداد مديران و فرماندهان، بازرس تعيين کرد. بنابراين، راه صحيح اين است كه اطمينان به صحّت عمل آنها از طريق ويژگيهاى عقيدتى و اخلاقى و فرهنگى كه بر مديران و فرماندهان حاكم است حاصل گردد؛ و اين تنها راه مطمئن و قابل اعتماد براى پيشگيرى از تخلّفات است.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.