پاسخ اجمالی:
همیشه سیره مومنین در زمان پیامبر(ص) و قبل و بعد از آن، چنین بوده که به وجود اولیاى الهى و بندگان صالح خدا توسّل مى جستند. استجابت دعاى اولیاء الله هم به خاطر قداست و طهارت باطنی ایشان بود، پس چه فرقى است میان توسل به دعاى فرد صالح، و توسّل به خود او که اولى توحید و دومى شرک باشد؟ باران طلبیدن عبدالمطلب و ابوطالب با توسّل به وجود پیامبر(ص) و توسّل عمر به عباس بن عبدالمطلب؛ دلالت می کند که آنها به شخصیت و قداست و قرابت رسول خدا(ص) توسّل مى جستند، نه به دعاى آنها.
پاسخ تفصیلی:
سیره مسلمانان در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و پس از آن، چنین بود که به اولیاى الهى و بندگان صالح خدا توسّل مى جستند، بى آنکه در ذهن کسى خطور کند که این ، کار حرام، شرک یا بدعت است، بلکه توسّل به دعاى صالحان را راهى براى دست یابى به منزلت و شخصیت آنان مى دانستند و اگر دعاى یک انسان صالح اثرى داشت، به خاطر قداست و طهارت درون بود وگرنه دعایش مستجاب نمى شد. پس چه فرقى است میان توسل به دعاى فرد صالح و توسّل به خود او که اولى توحید باشد و دومى شرک، یا راهى به سوى شرک؟ توسّل به قداست صالحان و معصومان و بندگان مخلص خدا، کار تازه اى میان اصحاب نبود، بلکه استمرار سیره اى بود که پیش از اسلام نیز وجود داشت و روایات تاریخى فراوانى گویاى این حقیقت است، از جمله: 1. باران طلبیدن عبدالمطّلب به وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) عبدالمطلب، در دورانى که حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) کوچک بود، با توسّل به وجود او از خداوند باران طلبید. به گفته ابن حجر، ابوطالب در شعر خویش (وأبیضُ یُستَسْقى الغمامُ بوجهه) اشاره به آن واقعه دارد که عبدالمطلب براى قریش استسقاء و طلب باران کرد، در حالى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نوجوانى همراه او بود.(1) 2. باران طلبیدن ابوطالب به وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابن عساکر از ابن عرفله نقل مى کند: به مکه رفتم، در حالى که قریش در خشکسالى به سر مى بردند. قریش به ابوطالب گفتند: سرزمین ها خشک است و خانواده ها دچار قحطى اند. بیا و باران بطلب. ابوطالب بیرون آمد در حالى که همراهش نوجوانى بود ـ پیامبر ـ که چون خورشید مى درخشید و اطراف او نیز نوجوانانى بودند. ابوطالب آن نوجوان را گرفت و پشت او را به کعبه چسباند و دست به دامن او شد، در حالى که در آسمان ابرى نبود. ابرها از هر طرف روى آوردند و آن دشت پر از باران شد و همه جا سبز و خرّم گشت. درباره همین حادثه است که ابوطالب در مدح پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفته است: «وَأبیضُ یُستَسقَى الغمامُ بوجهه ثمالُ الیتامى عصمةٌ لِلأرامِل»(2) ؛ (سفید رویى که به آبروى او، از ابر، باران طلب مى شود، پناه یتیمان و نگهدار بیوه زنان). باران طلبیدن عبدالمطلب و ابوطالب با توسّل به وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حالى که وى نوجوان بود، میان عرب مشهور بود و شعر ابوطالب را در این مورد بیشتر مردم حفظ بودند. از روایات برمى آید که باران طلبیدن ابوطالب با توسّل به پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مورد رضایت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود. پس از مبعوث شدن به رسالت نیز خودش براى مردم استسقاء کرد و باران طلبید و باران آمد و دشت خرّم شد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اگر ابوطالب زنده بود، چشمانش روشن مى شد. کیست که شعر او را برایمان بخواند؟ على(علیه السلام) برخاست و گفت: یا رسول الله، گویا مقصودتان شعر اوست که گفته است: «وأبیض یُستسقى الغمامُ بوجهه...».(3) 3. توسّل به عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در صحیح بخارى از انس نقل شده است: هرگاه قریش دچار قحطى مى شدند، عمر بن خطاب متوسل به عباس بن عبدالمطلب مى شد و مى گفت: «خداوندا، ما به پیامبرمان متوسل مى شدیم، باران مى باریدى، اکنون به عموى پیامبرمان توسّل مى جوییم، پس بر ما باران نازل کن.» انس گوید: پس باران مى بارید.(4) این متن کلام بخارى است که دلالت دارد بر اینکه عمر بن خطاب هنگام دعا و باران طلبیدن، به عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به شخص و شخصیت و قداست و قرابت او به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) توسّل مى جست، نه به دعاى او. متن یاد شده از دعاى خلیفه، نشان مى دهد که خلیفه خودش هنگام استسقاء، دعا کرد و به عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خویشاوندى او با آن حضرت توسّل جست.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.