پاسخ اجمالی:
على(ع)، عثمان، طلحه، زبیر، سعد وقاص و عبدالرحمان بن عوف اعضای شورایی بودند که عمر انتخاب کرد.
در جلسه شوری نخست طلحه به نفع عثمان کنار رفت؛ زبیر نیز، به نفع امام(ع) و سعد وقّاص به نفع عبد الرحمان کنار کشید. بعد پسر عوف رو به على(ع) کرد و گفت: با تو بیعت مى کنم بر کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) و روش شیخَین. على(ع) آخرین شرط او را نپذیرفت. بعد خطاب به عثمان همان سخن را تکرار کرد. عثمان فوراً پذیرفت و عبد الرحمان با او به عنوان «امیر مؤمنان» بیعت کرد.
پاسخ تفصیلی:
آنگاه که خلیفه دوم مجروح گشت و مرگ وى قطعى به نظر رسید، از گوشه و کنار پیام هایى مى رسید که جانشین خود را تعیین کند، عایشه به وسیله عبداللّه فرزند عمر پیام فرستاد که امت محمد را بى شبان نگذارد و هر چه زودتر براى خود جانشینى تعیین کند، زیرا او از فتنه و فساد مى ترسد.(1)
خلیفه گفت: شش نفر را که پیامبر در حال مرگ از آنان راضى بود، حاضر کنند، مقصود از این شش نفر، على (علیه السَّلام)، عثمان، طلحه، زبیر، سعد وقاص و عبدالرحمان بن عوف بود.
ترکیب شورا به نحوى بود که شکست على و پیروزى غیر او قطعى بود، زیرا غیر از زبیر، بقیه اعضاى شورا با على (علیه السَّلام) مخالف بودند.
نخستین کارى که انجام گرفت این بود که طلحه- که روابط او با على (علیه السَّلام) تیره بود- به نفع عثمان کنار رفت، زیرا مى دانست که با وجود على (علیه السَّلام) و عثمان، کسى او را براى خلافت انتخاب نمى کند؛ پس چه بهتر که به نفع عثمان کنار رود و از شانس موفقیت و انتخاب على (علیه السَّلام) بکاهد. علت اختلاف طلحه با على (علیه السَّلام) این بود که وى همچون ابوبکر، از قبیله بنى تَیْم بود و پس از گزینش ابوبکر براى خلافت، روابط قبیله تیم با بنى هاشم به شدّت تیره شد و این تیرگى تا مدت ها باقى بود.
زبیر که پسر عمه على (علیه السَّلام) بود، به جهت پیوند خویشاوندى که با آن حضرت داشت، به نفع امام (علیه السَّلام) کنار رفت و سعد وقّاص به نفع عبد الرحمان کنار کشید، زیرا هر دو از قبیله زُهره بودند. سرانجام از اعضاى شورى سه تن باقى ماندند که هرکدام دو رأى داشتند وپیروزى از آنِ کسى بود که یکى از این سه نفر به او رأى دهد.
در این هنگام عبد الرحمان رو به على (علیه السَّلام) وعثمان کرد وگفت: کدام یک از شما حاضر است حق خود را به دیگرى واگذار کند و به نفع او کنار رود؟
هر دو سکوت کردند و چیزى نگفتند. عبد الرحمان ادامه داد: شما را گواه می گیرم که من خود را از صحنه خلافت بیرون مى برم تا یکى از شما را برگزینم. پس رو به على (علیه السَّلام) کرد و گفت: با تو بیعت مى کنم که بر کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کنى و از روش شیخَین پیروى نمایى.
على (علیه السَّلام) آخرین شرط او را نپذیرفت وگفت: من بیعت تو را می پذیرم، مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم) و طبق اجتهاد و آگاهى خود عمل کنم.
چون عبد الرحمان از على (علیه السَّلام) جواب منفى شنید، خطاب به عثمان همان سخن را تکرار کرد. عثمان فوراً گفت: آرى. یعنى پذیرفتم.
آن گاه عبد الرحمان دست بر دست عثمان زد و با او به عنوان «امیر مؤمنان» بیعت کرد! و نتیجه جلسه به مسلمانان که در بیرون خانه منتظر رأى شورا بودند، گزارش شد.
نتیجه شورا چیزى نبود که على (علیه السَّلام) از آغاز از آن آگاه نباشد. حتّى ابن عباس نیز پس از آگاهى از ترکیب اعضاى شورا، محرومیت قطعى على (علیه السَّلام) را از خلافت براى بار سوّم اعلام کرده بود. لذا وقتى فرزند عوف نقش خود را در بیعت با عثمان به خوبى ایفا کرد، على (علیه السَّلام) رو به عبد الرحمان کرد وگفت:
تو به امید اینکه عثمان خلافت را در آخر عمر به تو واگذارد او را انتخاب کردى، چنانکه عمر نیز ابوبکر را به همین امید برگزید. ولى امیدوارم که خداوند میان شما سنگ تفرقه افکند.
تاریخ نویسان آورده اند که چیزى نگذشت که روابط فرزند عوف با عثمان به تیرگى گرایید و دیگر با هم سخنى نگفتند تا عبد الرحمان در گذشت(2). (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.