پاسخ اجمالی:
بیهقى از شعبی نقل کرده که: «ابوبکر براى کسب رضایت نزد فاطمه(س) آمد... و رضایت فاطمه را طلبید... پس فاطمه از وى راضى شد». اولاً: سند روایت مرسل است؛ چرا که شعبى از جمله تابعین شمرده شده و خود شاهد ماجرا نبوده است. ثانیاً: این روایت در برابر روایات صحیحی که گویای عدم رضایت صدیقه کبری(س) از شیخین تا آخر عمر می باشد، اعتباری ندارد. ثالثاً: شعبى از دشمنان امیرمؤمنان(ع) و ناصبى بوده و روایت او حجت نیست.
پاسخ تفصیلی:
بیهقى از شعبی نقل کرده است که گفت: «لما مرضت فاطمة أتاها أبو بکر الصدیق فأستئذن علیها؛ فقال علی: یا فاطمة، هذا أبو بکر یستئذن علیک؛ فقالت: أتحب أن أأذن؟ قال: نعم، فأذنت له فدخل علیها یترضاها، و قال: والله ما ترکت الدار والمال والأهل والعشیرة إلا لإبتغاء مرضاة الله و مرضاة رسوله و مرضاتکم أهل البیت؛ ثم ترضاها حتی رضیت».(1)؛ (هنگامى که فاطمه بیمار شد ابوبکر براى کسب رضایت نزد وى آمد و اجازه خواست تا او را ملاقات کند، علی به فاطمه فرمود: ابوبکر براى ملاقات اجازه مىخواهد؛ فاطمه فرمود: آیا شما دوست دارید که اجازه دهم ؟ علی فرمود: آری، پس فاطمه اجازه داد، ابوبکر وارد شد در حالی که جویاى کسب رضایت فاطمه بود، ابوبکر گفت: به خدا سوگند خانه و زندگى و مال و ثروتم و خویشانم را ترک نکردم؛ مگر براى به دست آوردن رضایت و خشنودی خدا و رسول و شما خاندان پیغمبر؛ سپس رضایت فاطمه را طلبید پس فاطمه از وى راضى شد).
در پاسخ مىگوییم: اولاً: سند روایت مرسل است؛ چرا که شعبى ازجمله تابعین شمرده شده و خود شاهد ماجرا نبوده است .
ثانیاً: این روایت در برابر روایات صحیحی که از طرق مختلف در منابع صحیح اهل سنت نقل شده و گویای عدم رضایت صدیقه کبری (علیها السلام) از شیخین تا آخر عمر می باشد، چه ارزشی دارد؟! روایتی که اثری از آن در هیچ یک از اصول حدیث و کتب صحیحه نیست. بنابراین در مقام تعارض با آن روایت صحیح تاب مقاومت ندارد و ساختگی بودن آن به خوبی آشکار می شود.
ثالثاً: اگر فرض کنیم روایات مرسلی که شخص تابعى نقل می کند مورد قبول باشد، باز هم نمىتوان روایت شعبى را پذیرفت؛ زیرا شعبى از دشمنان امیرمؤمنان علیه السلام و ناصبى بوده است؛ چنانچه بلاذرى و ابوحامد غزالى به نقل از خود شعبى مىنویسند: «قدمنا على الحجاج فی البصرة، و قدم علیه قراء من المدینة من أبناء المهاجرین و الأنصار، فیهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضی الله عنه... وجعل الحجاج یذاکرهم و یسألهم إذ ذکر علی بن أبی طالب فنال منه و نلنا مقاربة له و فرقاً منه و من شره».(2)؛ (در شهر بصره همراه عدهاى بر حَجّاج وارد شدیم، گروهى از قاریان مدینه از فرزندان مهاجر و انصار که ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نیز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج در حالی که با آنان مشغول گفتگو بود یادى از علی بن ابیطالب کرد و از او بدگویى نمود و ما نیز به خاطر رضایت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علی بدگویى کردیم ....
آیا روایت یک ناصبى مىتواند براى ما حجت باشد !؟).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.