پاسخ اجمالی:
ابن عساکر در تاریخ خود از جلهمة بن عرفطه نقل کرده است : من به مکّه آمدم و در آنجا قحطى بود . قریش گفتند : اى ابوطالب سرزمین ما خشک شده و آبى براى خوردن نداریم ، بشتاب و طلب باران کن . ابوطالب بیرون آمد و همراه او جوانى بود که گویا خورشیدِ پشت ابرى است ... پس ابوطالب آن جوان را گرفت و پشت او را به کعبه چسباند و با اشاره انگشت آن جوان را پناهگاه خود قرار داد، در حالى که هیچ ابرى در آسمان نبود، ناگاه ابرها از این سو و آن سو آمدند و باریدند و بسیار باریدند و آب جارى شد و دشت و بیابان سرسبز گردید.
پاسخ تفصیلی:
ابن عساکر در تاریخ خود(1) از جلهمة بن عرفطه نقل کرده است :
من به مکّه آمدم و در آنجا قحطى بود . قریش گفتند : اى ابوطالب سرزمین ما خشک شده و آبى براى خوردن نداریم ، بشتاب و طلب باران کن . ابوطالب بیرون آمد و همراه او جوانى بود که گویا خورشیدِ پشت ابرى است که ابرى سیاه از جلوى آن کنار مى رود و در اطراف او نوجوانانى بودند . پس ابوطالب آن جوان را گرفت و پشت او را به کعبه چسباند و با اشاره انگشت آن جوان را پناهگاه خود قرار داد، در حالى که هیچ ابرى در آسمان نبود، ناگاه ابرها از این سو و آن سو آمدند و باریدند و بسیار باریدند و آب جارى شد و دشت و بیابان سرسبز گردید، و در این باره ابوطالب مى گوید :
«وأبیض یُستسقى الغمام بوجهه *** ثمالُ الیتامى عصمةٌ للأراملِ
یلوذ به الهلاّکُ(2) من آلِ هاشم *** فهم عنده فی نعمة وفواضلِ
ومیزان عدل لا یخیس شعیرةً *** ووزان صدق وزنُه غیرُ هائلِ»
(و شخص نورانى و درخشانى که به آبروى او از ابرها درخواست باران مى شود ، او که دادرس یتیمان و پناه وحافظِ بیوه زنان است . فقراى از آل هاشم به او پناه مى برند و به خاطر او در ناز و نعمت قرار می گیرند. و او ترازوى عدلى است که حتى به اندازه یک دانه جو خطا نمى کند و وزنه راستینى است که در وزن آن ادّعاى گزاف نمى شود). (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.