پاسخ اجمالی:
شیخ محمّد حسین اصفهانى نجفى در مدح ابوطالب، این چنین سروده است:« نور هدايت در سينه عموى مصطفى(ص) در عين اينکه مخفى است، در نهايت ظهور و آشکارى است. در باطن او حقيقت ايمان نهفته است و اين سرّى است که از درک ما دور است، ايمان درونى او را در جايگاهى قرار داده که جز مطهّرون به آن دسترسى ندارند، ايمان او به غيب، در درون ذات او مخفى است و آيات و نشانه هاى ايمان او ظهورى تام دارد».
پاسخ تفصیلی:
آیت الله شیخ محمّد حسین اصفهانى نجفى(1) در مدح ابوطالب، این چنین سروده است :
1 ـ «نورُ الهدى فی قلبِ عمِّ المصطفى *** فی غایةِ الظهور فی عین الخفا
2 ـ فی سرِّه حقیقةُ الإیمانِ *** سرٌّ تعالى شأنه عن شانِ
3 ـ إیمانُه یمثِّلُ الواجبَ فی *** مقامِ غیبِ الذاتِ والکنزِ الخفی
4 ـ إیمانه المکنون سام اسمه *** إلاّ المطهّرون لا یمسّه
5 ـ إیمانه بالغیب غیب ذاته *** له التجلّی التامُ فی آیاته
6 ـ آیاتُه عند اُولی الأبصارِ *** أجلى من الشمسِ ضحى النهارِ
7 ـ وهو کفیلُ خاتمِ النبوّة *** وعنه قد حامى بکلِّ قوّة
8 ـ ناصرُه الوحیدُ فی زمانِه *** ورکنُه الشدیدُ فی أوانِه
9 ـ عمیدُ أهلِه زعیمُ اُسرتِه *** وکهفُه الحصینُ یومَ عسرتِه
10 ـ حجابهُ العزیز عن أعدائِه *** وحرزُه الحریزُ فی ضرّائِه
11 ـ فما أجلّ شرفاً وجاها *** من حرزِ یاسینَ وکهفِ طه
12 ـ قام بنصرةِ النبیّ السامی *** حتّى استوت قواعدُ الإسلامِ
13 ـ جاهد عنه أعظمَ الجهادِ *** حتّى علا أمرُ النبیِّ الهادی
14 ـ حماه عن أذى قریشِ الکفره *** بصولة ذلّت لها الجبابره
15 ـ صابرَ کلَّ محنة وکربه *** والشَّعبُ من تلک الکروبِ شُعبه
16 ـ أکرم به من ناصر وحامی *** وکافل لسیّدِ الأنامِ
17 ـ کفاه فخراً شرفُ الکفالة *** لصاحبِ الدعوةِ والرسالة
18 ـ لسانُه البلیغُ فی ثنائِه *** أمضى من السیفِ على أعدائه
19 ـ له من المنظومِ والمنثورِ *** ما جعل العالم ملء النورِ
20 ـ ینبئ عن إیمانِه بقلبِه *** وأنَّه على هدىً من ربِّه
21 ـ وأشرقت اُمُّ القرى بنوره *** وکلُّ نور هو نورُ طورِه
22 ـ وکیف لا وهو أبو الأنوارِ *** ومطلعُ الشموسِ والأقمارِ
23 ـ مبدأ کلِّ نیّر وشارقِ *** وکیف وهو مشرقُ المشارق
24 ـ بل هو بیضاءُ سماءِ المجدِ *** ملیکُ عرشِه أباً عن جدِّ
25 ـ له السموّ کابراً عن کابرِ *** فهو تراثُه من الأکابرِ
26 ـ أزکى فروع ِ دوحةِ الخلیلِ *** فیا له من شرف أصیلِ
27 ـ بل شرفُ الأشراف من عدنانِ *** ملاذُها فی نوبِ الزمانِ
28 ـ له من السموِّ ما یسمو على *** ذرى الصراحِ والسماوات العلى
29 ـ وکیف لا وهو کفیل المصطفى *** أبو المیامینِ الهداةِ الخلف
30 ـ ووالدُ الوصیِّ والطیّارِ *** وهو لعمری منتهى الفخارِ
31 ـ بضوئِهِ أضاءتِ البطحاءُ *** لا بل به أضاءتِ السماءُ
32 ـ والنیِّر الأعظمُ فی سمائه *** مثلُ السها فی النور من سیمائه
33 ـ کیف ومن غرّته تجلّى *** لأهله نورُ العلىِّ الأعلى
34 ـ ساد الورى بمکّةَ المکرّمه *** فحاز بالسؤددِ کلَّ مکرمه
35 ـ بل هو فخرُ البلدِ الحرامِ *** بل شرفُ المشاعرِ العظامِ
36 ـ وقبلةُ الآمال والأمانی *** بل مستجارُ کعبةِ الإیمانِ
37 ـ وفی حمى سؤددِه وهیبتِه *** تمَّ لداع الحقِّ أمرُ دعوتِه
38 ـ ما تمّتِ الدعوةُ للمختارِ *** لولاه فهو أصلُ دینِ الباری
39 ـ کیف وظلُّ اللهِ فی الأنامِ *** فی ظلّهِ دعا إلى الإسلام
40 ـ وانتشر الإسلامُ فی حماهُ *** مکرمةٌ ما نالها سواهُ
41 ـ رایتُه علت بعالی همّتِه *** کفاه هذا فی علوِّ رتبتِه
42 ـ مفاخرٌ یعلو بها الفخارُ *** مآثرُ تحلو بها الآثارُ
43 ـ ذاک أبو طالب المنعوتُ *** من قَصُرتْ عن شأنِه النعوتُ
44 ـ یجلُّ عن أیِّ مدیح قدرُهُ *** لکنَّه یُحیی القلوبَ ذکرُهُ»
1 ـ (نور هدایت در سینه عموى مصطفى در عین اینکه مخفى است در نهایت ظهور و آشکارى است. 2 ـ در باطن او حقیقت ایمان نهفته است، و این (خفاى ایمان) سرّى است که از درک ما دور است . 3 ـ ایمان او، واجب الوجود را در مقام مخفى ذات وگنج نهان(2) به تصویر مى کشد. 4 ـ ایمان درونى ، او را در جایگاهى قرار داده که جز مطهّرون به آن دسترسى ندارند . 5 ـ ایمان او به غیب، در درون ذات او مخفى است ، و آیات و نشانه هاى ایمان او ظهورى تام دارد. 6 ـ نشانه هاى آن (ایمان ابوطالب) نزد بینایان روشن تر از خورشید در وسط روز است. 7 ـ و او سرپرست خاتم نبوّت است و با همه توان از او حمایت کرد. 8 ـ تنها یاور او در زمانش بود و محکمترین تکیه گاه در زمان او بود. 9 ـ تکیه گاه اهل او و سرپرست خانواده او و پناهگاه نفوذناپذیر او در روز سختى اش بود. 10 ـ مانع شکست ناپذیر در برابر دشمنان او، و سنگر مستحکم او در سختى ها بود. 11 ـ چقدر از لحاظ شرف و جاه و منزلت بزرگ است کسى که حفظ کننده یاسین و پناهگاه طه بود. 12 ـ براى یارى پیامبرِ بلند مرتبه به پا خواست تا اینکه پایه هاى اسلام بر پا شد. 13 ـ بزرگترین دفاع را از او نمود تا اینکه کار پیامبر هدایتگر بالا گرفت.14 ـ از او در مقابل آزار قریشیانِ کافر حمایت کرد ، چنان محکم و شدید که ظالمین بخاطر آن ذلیل شدند. 15 ـ در مقابل هر محنت و شدّتى صبر کرد در حالى که جمعیّتها از این سختى ها و شدّت ها متفرّق مى شوند. 16 ـ چقدر کریم است یارى دهنده و حمایت کننده و سرپرست آقا و بزرگ مخلوقات. 17 ـ همین افتخار براى او بس که شرف سرپرستى صاحب دعوت و رسالت را داشت . 18 ـ زبان بلیغ او در ستایش از آنحضرت با نفوذتر از شمشیر کشیدن علیه دشمنانش بود. 19 ـ او شعرها و نثرهایى دارد که جهان را پر از نور مى کند. 20 ـ و(این شعرها و نثرها) از ایمان قلبى او و هدایتش از جانب پروردگار خبر مى دهد. 21 ـ و اُمّ القرى (مکّه) با نور او نورانى شد، و هر نورى نور حالات وجود اوست. 22 ـ و چرا اینچنین نباشد در حالى که او پدر نورها و محل طلوع خورشیدها و ماهها است. 23 ـ مبدأ هر نور دهنده و روشن کننده است و چگونه نباشد در حالى که او نور دهنده به همه منبعهاى نور است. 24 ـ بلکه او ستاره درخشان آسمان مجد و سرافرازى ، و نسل در نسل مالک تخت و سریر آن است. 25 ـ او علوّ و بزرگى دارد، که بزرگى را از بزرگ دیگر به ارث مى برد، پس میراث او از بزرگان است. 26 ـ پاکیزه ترین شاخه هاى درخت بزرگ ابراهیم خلیل(علیه السلام) است، وَه که چه شرافت اصیلى دارد. 27 ـ بلکه شرف همه بزرگان از عدنان (جدّ اعلاى پیامبر)است و پناهگاه آنها در مصیبتهاى روزگار است. 28 ـ او چنان علوّى دارد که از آستان کاخهاى بزرگ و آسمانهاى بلند برتر است. 29 ـ چرا اینچنین نباشد در حالى که او سرپرست مصطفى و پدر اشخاص مبارک و هدایتگر و خلفاى پیامبر است. 30 ـ پدر وصىّ و جعفر طیّار است و به جانم سوگند این نهایت افتخار است. 31 ـ سرزمین مکّه با نور او نورانى شد ، نه ، بلکه آسمان با نور او نورانى گشت . 32 ـ و خورشید در آسمان او در مقابل نور سیماى او مثل ستاره کم نور «سُها» است. 33 ـ چرا چنین نباشد و حال آن که از صورت سفید او براى اهلش نور علىّ أعلى تجلّى و ظهور کرد. 34 ـ آقاى خلایق در مکّه مکرّمه بود، و با سیادتش هر کرامتى را بدست آورد . 35 ـ بلکه او مایه افتخار شهر حرام (مکّه) است، بلکه مایه شرف همه مشاعر عظام (مکّه و عرفات و منى و ...) است. 36 ـ و قبله آمال و آرزوها است، بلکه مستجارِ(3) کعبه ایمان است. 37 ـ و در زیر چتر آقایى و هیبت او ، کار دعوت کننده به حقّ، تامّ و کامل شد(و به سامان رسید). 38 ـ اگر او نبود دعوت پیامبر برگزیده ، تمام نمى شد; پس او اصل و ریشه دین خداست. 39 ـ و چگونه چنین نباشد و حال آنکه سایه خدا در میان خلایق پیامبر(صلى الله علیه وآله) در زیر سایه حمایت او، به اسلام دعوت نمود . 40 ـ و به خاطر حمایت او اسلام منتشر شد، و این فضیلتى است که غیر او به آن نرسید . 41 ـ رایت (=پرچم) اسلام با همّت بلندش به اهتزاز درآمد و همین در بلندى رتبه اش کفایت مى کند. 42 ـ اینها مفاخرى است که فخر با آنها بزرگى مى یابد و فضیلتهایى است که به وسیله آنها آثار و فضائل زینت مى یابد. 43 ـ و او، ابوطالب است که برایت توصیفش کردم، کسى که وصف ها از بیان شأن او قاصر است. 44 ـ قدر (ارزش) او از هر مدحى برتر است، لکن یاد او دلها را زنده مى کند).(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.