پاسخ اجمالی:
گذشته از خدشه در سند روایت، باید گفت: طبق روایات متعدد، شفاعت منوط به اسلام است؛ پس بر فرض که ابوطالب(ع) مشرک از دنیا رفته باشد روایت ضحضاح و مطلبى که در آن آمده یعنى شفاعت براى تخفیف عذاب او، با آیات و احادیث منافات دارد، و حدیثى که مخالف قرآن و سنّتِ ثابت باشد باید به دیوار زده شود. مضافا بر اینکه نقل «روایت ضحضاح» توسّط بخارى دلیل بر اعتبار آن نمى شود؛ زیرا کتاب وى که از آن با نام «صحیح» یاد مى شود خالى از روایات بى ارزش و معیوب نیست.
پاسخ تفصیلی:
بخارى و مسلم از طریق سفیان ثورى، از عبدالملک بن عمیر، از عبدالله بن حارث، از عبّاس بن عبدالمطّلب نقل کرده اند: به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفتم: چه چیز را از عمویت دور کردى [و چه نفعى براى او داشتى] زیرا او تو را حفظ کرد و به خاطر تو غضب نمود؟ فرمود: «هو فی ضحضاح من نار، ولولا أنا لکان فی الدرک الأسفل»؛ (او در گودالى از آتش است و اگر من نبودم در پایین ترین جاى جهنّم بود). و در لفظى دیگر آمده است: گفتم: اى رسول خدا! ابوطالب تو را حفظ کرد و یارى رساند، آیا این سودى برایش داشت؟ فرمود: «نعم، وجدتُه فی غمرات من النار فأخرجتُه إلى ضحضاح»(1)؛ (بله، او را در گردابهایى از آتش یافتم پس به گودالى منتقل کردم).
در رد این روایت جعلی مى گوئیم: در سند این روایت سفیان؛ ثورى و عبدالملک بن عمیرلخمى کوفى وجود دارند که مورد قدح واقع شده اند؛ درباره سفیان همین بس که او از ضعیفان نقل مى کرد و از افراد بسیار درغگو روایت مى نوشت. و عبد الملک به خاطر سنّ زیاد، حافظه اش ضعیف بود؛ ابوحاتم(2) نوشته است: «حافظ نبود و قوّه حفظش تغییر کرده بود». و احمد نوشته است(3): «او ضعیف بود».
گذشته از خدشه در سند روایت؛ باید گفت :رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درروایتی، هنگام وفات ابوطالب، شفاعت خود را منوط به گفتن کلمه اخلاص کرد و فرمود: «یا عمّ! قل لا إله إلاّ الله کلمة أستحلّ لک بها الشفاعة یوم القیامة»؛(4) (اى عمو! بگو لا إله الاّ الله کلمه اى که به واسطه آن مى توانم در روز قیامت تو را شفاعت کنم)، چنانکه آن حضرت شفاعت از دیگران را منوط به گفتن این کلمه کرد، و این مطلب در أخبار زیادى آمده که حافظ منذرى تعدادى از آنها را در «الترغیب و الترهیب»(5) جمع کرده است. از جمله آن روایات، این روایت است: از ابوذر غفارى با سند مرفوع در ضمن حدیثى نقل شده است: «اُعطیت الشفاعة وهی نائلة من اُمّتی من لا یشرک بالله شیئاً»؛ (مقام شفاعت به من داده شده و به کسى از اُمتّم مى رسد که به خدا شرک نورزد).
و در حدیثى از انس نقل شده است: «أوحى الله إلى جبریل(علیه السلام) أن اذهب إلى محمّد فقل له: ارفع رأسک سل تُعط ،واشفع تُشفّع، أدخل من اُمّتک مِنْ خَلْق الله مَنْ شَهِدَ أن لا إله إلاّ الله یوماً واحداً مخلصاً ومات على ذلک»؛ (خداوند به جبرئیل(علیه السلام) وحى نمود که به سوى محمّد برو و بگو: سرت را بلند کن و بخواه که به تو داده مى شود و شفاعت کن که شفاعت تو قبول مى شود. از امّت تو کسى که یک روز از روى اخلاص بگوید «لا إله إلاّ الله» و بر همین عقیده بمیرد را داخل بهشت مى کنم).
سپس منذرى(6) نوشته است: «احمد این روایت را نقل کرده(7) و نوشته :همه راویان آن از کسانى هستند که نگارندگان کتب روائى موسوم به «صحیح» به روایات آنها اعتماد مى کنند» .
پس اگر شهادت به توحید منتفى شد، جنس شفاعت نیز منتفى مى شود، یعنى به کلى ساقط مى شود؛ در نتیجه کافر اهلیّت آن را حتّى در تخفیف برخى از مراتب و درجات عذاب نخواهد داشت؛ پس شفاعت کردن براى کاستن از عذاب کافر، از مراتب منتفى شدۀ شفاعت است. چنانکه شفاعت به این صورت در آیات قرآن نفى شده است: «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَیُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُواْ وَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا کَذَا لِکَ نَجْزِى کُلَّ کَفُور»؛(8) (و کسانى که کافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمى شود تا بمیرند، و چیزى از عذاب جهنم از آنان تخفیف داده نمى شود؛ این گونه هر کفران کننده اى را کیفر مى دهیم) . و «وَإِذَا رَءَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ ا لْعَذَابَ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلاَهُمْ یُنظَرُونَ»؛(9) (و هنگامى که ظالمان عذاب را ببینند، نه به آنها تخفیف داده مى شود، و نه مهلت). (10)
پس بر فرض که ابوطالب (علیه السلام) مشرک از دنیا رفته باشد روایت ضحضاح و مطلبى که در آن آمده یعنى شفاعت براى تخفیف عذاب او و قرار دادن او در گودال آتش، با آیات و احادیثى که ذکر کردیم منافات دارد، و حدیثى که مخالف قرآن و سنّتِ ثابت باشد باید به دیوار زده شود.
چنانچه در حدیث صحیحى نقل شده است: «تکثر لکم الأحادیث من بعدی فإذا روی لکم حدیث فأعرضوه على کتاب الله تعالى، فما وافق کتاب الله فاقبلوه وما خالفه فردّوه»؛(11) (پس از من احادیث زیادى براى شما نقل مى شود و چون حدیثى براى شما نقل شد آن را بر کتاب خداى تعالى عرضه کنید، آنچه موافق کتاب خدا بود بپذیرید و آنچه مخالف آن بود را ردّ کنید).
مضافا بر اینکه نقل «روایت ضحضاح» توسّط بخارى دلیل بر اعتبار آن نمى شود؛ زیرا کتاب وى که از آن با نام «صحیح» یاد مى شود خالى از روایات بى ارزش و معیوب نیست. (12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.