پاسخ اجمالی:
اهل سنت در اثبات مشروعیّت حکومت بوسیله بیعت، به دلایلى تمسک کرده اند که در پاسخ باید گفت: 1- در روایاتی پیامبر(ص) امامت و حکومت را امری الهی می داند نه امری واگذار شده به مردم. 2- بیعت مردم حتی با پیامبر(ص) بیعتی برای یاری و اطاعت ایشان بوده نه بیعتی مشروعیت بخش به رسالت و حکومت ایشان. 3- حق حکومت به عنوان حقی الهی فقط از راه نص و نصب به پیامبر یا امام واگذار می شود نه بیعت. 4- عصمت که مهم ترین شرط امامت است، را غیر از خداوند کسی نمی داند؛ لذا باید از جانب خدا و رسول او تعیین شود و... .
پاسخ تفصیلی:
اهل سنت بر مدعاى خود در مشروعیّت حکومت بوسیله بیعت به دلایلى تمسک کرده اند که در اینجا به یکایک آن ها پرداخته و سپس به آن ها پاسخ مى گوییم:
الف) سیره مسلمین در بیعت با خلفا
گاهى مى گویند: بیعت مردم در طول تاریخ اسلام با پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) و خلفاى دیگر نشان مى دهد که بیعت یکى از اسباب مشروعیّت بخشیدن به حکومت است، وگرنه بیعت آن ها بى فایده خواهد بود.
ب) کلامى از امیر المؤمنین(علیه السلام)
برخى نیز به کلامى از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در «نهج البلاغه» استدلال مى کنند که خطاب به معاویه فرمود: «انّه بایعنى القوم الذین بایعوا ابابکر وعمر وعثمان على ما بایعوهم علیه...»(1)؛(همانا با من بیعت نمودند مردمى که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، بر آنچه با آن ها بیعت کردند...).
ج) ادله وجوب بیعت
برخى نیز به روایاتى تمسک کرده اند که اهل سنت به مضمون هاى مختلف از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند، که حضرت فرمود: «من مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة»(2)؛ (هر کس بمیرد و بر گردنش بیعت امام و خلیفه اى نباشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است).
در پاسخ باید گفت:
1 ـ از روایاتى که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسیده، استفاده مى شود که امامت و مُلک و حکومت امرى الهى است که زمام آن بالاصاله به مردم واگذار نشده است؛ همان گونه که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «بحیرة بن فراس» از قبیله «بنى عامر بن صعصعه» فرمود: «امر خلافت و ملک به دست خداست، به هرکس که بخواهد مى دهد».(3)
2 ـ از آیات بیعت، استفاده مى شود که مؤمنان با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در امورى بیعت کردند که امر آن به دست خودشان بود، نه این که بر حاکمیت و ولایت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با او بیعت کرده باشند. در حقیقت بیعت مردم با پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى یارى آن حضرت بود نه آنکه با این بیعت به حکومت حضرت مشروعیت بخشیده باشند، زیرا آن حضرت از جانب خداوند بر آنان ولایت داشت.
شاهد بر این مدعا اینکه عبادة بن صامت مى گوید: «ما با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بیعت کردیم که در هر حال به حرف هاى او گوش فرا داده، در امر خلافت با او نزاع نکنیم، همیشه حق به زبان جارى نماییم و هرگز از سرزنشِ ملامت کننده خوف به خود راه ندهیم».(4)
با مراجعه تاریخى به بیعت هاى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پى خواهیم برد که همه آن ها در راستاى التزام عملى به گوش فرا دادن به دستورهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عمل کردن به آن ها و اطاعت از او بوده است. چه در بیعت عقبه اول یا دوم یا بدر و دیگر بیعت ها.
3 ـ در جاى خود به اثبات رسیده که حقّ حکومت از آن خداوند متعال است و این حقّ را تنها از راه نصّ به کسى همانند پیامبر و امام معصوم واگذار کرده است و هیچ دلیلى وجود ندارد که این حقّ را از راه دیگرى، همچون بیعت، و راه هاى دیگر به مردم تفویض کرده باشد.
4 ـ همان گونه که از آیات قرآن همانند آیه ( ابتلاء)(5) استفاده مى شود. یکى از شروط مهم در امامت، عصمت است؛ عصمت، حقیقتى است در وجود برخى از افراد که غیر از خداوند کسى دیگر از آن اطلاع ندارد؛ از همین رو تنها راه تعیین امام تصریح از جانب خدا و پیامبر او مى باشد نه چیز دیگر.
5 ـ در مورد کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در «نهج البلاغه» مى گوییم: مخاطب امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این کلام، معاویة بن ابوسفیان است، کسى که به نظریه نصّ اعتقادى ندارد، ولى سیره خلفاى قبل از امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در ظاهر قبول دارد، لذا از باب اینکه گاهى باید با دشمن در مقام بحث و مناظره، به اعتقادهاى خودش استدلال شود، با معاویه از همین راه استدلال مى کند و در حقیقت مى فرماید: «اگر تو معتقد به بیعت هستى و مى گویى که بیعت به حکومت مشروعیت مى دهد، مگر من کسى نیستم که مردم با من بیعت کرده اند...؟».
6 ـ نسبت به حدیث: «من مات ولم یکن فی عنقه بیعة...» جواب این است که به قرینه آیات و روایات، بیعتِ با امام عادل و معصوم براى اطاعت و پیروى از او است، نه اینکه این بیعت به حکومت وى مشروعیت بخشد. گذشته از اینها، بحث از سبب قرار گرفتن بیعت در حکومت و مشروعیت دادن به آن، بى فایده است، زیرا بر فرض ممکن که بیعت سبب مشروعیت حکومت باشد، این در صورتى است که نصّ بر وجود شخصى معین بر امامت و خلافت نباشد، در غیر این صورت راه دیگر را پیمودن از مصادیق بارز اجتهاد در مقابل نصّ است که بطلانش از اوضح واضحات مى باشد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.