پاسخ اجمالی:
اسلام درارتباط با حقوق بین الملل، قوانین جامع و کاملی دارد که با گذشت قرن ها هنوز قابل اجرا است. نمونه هایی از این حقوق و قوانین عبارتند از: 1- در تعالیم اسلامی بر زندگی مسالمت آمیز و اصلاح بین مردم تاکید شده که اطلاق آن به طریق اولی شامل صلح بین الملل هم می شود. 2- اسلام همواره از ملت های تحت ستم حمایت می کند. 3- اسلام بر آزادی و استقلال سایر ملل تاکید می کند. 4- اسلام نژادپرستی را محکوم کرده و تقوا را ملاک برتری می داند. 5- اسلام بر روابط اقتصادی و فرهنگی بین المللی تاکید فراوان دارد. و ... .
پاسخ تفصیلی:
اسلام در تمام مسائلی که به نحوی مربوط با نظام بین المللی است، دستورات جامع و کاملی داده که با گذشت قرن ها از زمان صدور آن هنوز قابل توجّه و اجرا است. اینک به نمونه هایی از این حقوق و قوانین اشاره می کنیم:
1- اسلام و حفظ صلح
صلح را می توان یکی از اهداف واقعی حقوق اسلامی به شمار آورد. در قوانین و تعالیم اسلامی به طور عمومی بر زندگی مسالمت آمیز و اصلاح بین مردم، زیاد تأکید شده که اطلاق آن به طریق اولی شامل صلح بین الملل هم می شود. خداوند متعال می فرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذاتَ بَینِکُمْ»(1)؛ (از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید، و خصومت هایی را که میان شماست، اصلاح کنید). در واقع یکی از اصول تعالیم اسلام، صلح است، بلکه پیشنهاد اسلام این است که آن چنان با دشمنان رفتار کنید که دشمنان دیروز، دوست صمیمی امروز شوند. خداوند متعال می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَکَ وَبَینَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ»(2)؛ (بدی را با نیکی دفع کن؛ ناگاه [خواهی دید] همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است).
همچنین پذیرش حرام بودن جنگ در چهار ماه از سال [اشهر حرم] از طرف اسلام و محلّ امن قرار گرفتن مکه معظّمه، دلیل دیگری بر اهتمام اسلام بر صلح و مسالمت است. جالب توجه است که هر چند اسلام بر آماده بودن مسلمانان برای جنگ و تهیه ساز و برگ نظامی و آموزش فنون جنگ تأکید کرده، ولی همه این امور را در مرتبه اوّل برای جلوگیری از جنگ و ترساندن دشمنان از شروع جنگ به حساب می آورد. و لذا خداوند متعال در مورد هدفِ فراهم آوردن نیرو و سلاح می فرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ»(3)؛ (براى مقابله با آنها [دشمنان]، هر چه در توان دارید از نیرو و از اسبهاى ورزیده آماده سازید، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن [شناخته شده] خویش را بترسانید!).
از اینجا استفاده می شود که یکی از اهداف فراهم آوردن نیرو، پیشگیری از بروز خصومت ها است. به همین سبب است که قرآن می فرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»(4)؛ (و اگر به صلح تمایل نشان دهند، تو نیز از در صلح در آی).
2- اسلام و حمایت از ملت های تحت ستم و استعمار
یکی از مهم ترین اهداف انبیا، نجات ملت های تحت ستم بوده است. خداوند متعال در این باره می فرماید: «وَما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیهِ الظّالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً»(5)؛ (چرا در راه خدا، و [براى رهایى] مردان و زنان و کودکانى که [به دست ستمگران] تضعیف شده اند، پیکار نمى کنید؟! همان افراد [ستمدیده اى] که مى گویند: پروردگارا! ما را از این شهر [مکّه]، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر [و رهایى ببخش]؛ و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده؛ و از جانب خود، یار و یاورى براى ما مقرر فرما).
برای رهبران دینی، حکومت کردن و تشکیل حکومت هیچ گاه هدف نبوده بلکه حکومت وسیله ای برای برقرار کردن عدالت و هدایت و نجات ملت ها بوده است؛ چنان که امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبه «شقشقیه» می فرماید: «آگاه باشید! سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیتی به دورم گرد آمدند و با وجود یاری آن ها حجّت بر من تمام گردید، و اگر نبود عهد و پیمانی که خدا از علما گرفته که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را به پشتش می افکندم و آخر آن را با جام اولش سیراب می کردم».(6)
حکومت اسلامی هیچ گاه به مجرّد رسیدن به حاکمیت در سرزمینی، از ملت های محروم و ستمدیده دیگر غافل نمی شود؛ و لذا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل است که فرمود: «وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»(7)؛ (هر کس از کسی بشنود که ندا می دهد: ای مسلمانان! [مرا دریابید] و او را اجابت نکند، مسلمان نیست).
3- اسلام و استقلال ملل
اسلام، گرچه برای اتحاد جوامع اهمیت فوق العاده ای قائل است، ولی در عین حال تا وقتی ملت ها رشد مناسب را پیدا نکرده اند تا بتوانند حکومت های متفرق را نفی کرده و به حکومت واحد جهانی برسند، رفتار اسلام با ملل مختلف، رفتار عادلانه است و با آن ها به عنوان جوامع مستقل و آزاد برخورد و همزیستی مسالمت آمیز را توصیه می کند. قرآن می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ للَّهِ ِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَلا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(8)؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره براى خدا قیام کنید، و از روى عدالت، گواهى دهید. دشمنى با جمعیّتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت پیشه کنید، که به پرهیزگارى نزدیکتر است. و از [نافرمانى] خدا بپرهیزید، که خداوند از آنچه انجام مى دهید، آگاه است). و نیز می فرماید: «وَلا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا»(9)؛ (و دشمنى با جمعیّتى که شما را از آمدن به مسجدالحرام [در سال حدیبیه] باز داشتند، نباید شما را وادار به تعدّى و تجاوز کند!).
به همین جهت است که اسلام در پیمان نامه های خود با ملل دیگر، آزادی و استقلال و حقوق آن ها را کاملاً در نظر دارد و بر تأمین آن تأکید می کند، و حتی اگر در مورد برخی از مسلمانان از روی ناآگاهی یا اغراض دیگری از این اصل تخلّف می کردند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) سخت برمی آشفت و متخلّف را سرزنش و تخلّف را جبران می کرد.
بعد از فتح مکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای دعوت مسالمت آمیز مردم به اسلام نیروهایی به اطراف مکه می فرستاد؛ از جمله خالد بن ولید را با سپاهی به سوی قبیله بنی خزیمه فرستاد. چون خالد بر ایشان وارد شد، مسلّح شدند. خالد به آنان گفت: مکه فتح شده و مردم آن اسلام آورده اند، سلاح خود را بر زمین گذارید. آنان چنین کردند ولی خالد عدّه ای از آنان را به قتل رسانده و اموال آن ها را به غارت برد. چون خبر این واقعه به پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسید، حضرت دست ها را بلند کرد و گفت: «بار الها! من از آنچه خالد انجام داد به سوی تو بیزاری می جویم». آن گاه حضرت علی(علیه السلام) را با مقداری پول برای رسیدگی و جبران خسارت های وارد شده به سوی بنی خزیمه فرستاد تا دیه کشته ها و خسارت های مالی آنان را بپردازد و آن ها را راضی کند.(10)
نقل است که حضرت علی (علیه السلام) حتی قیمت ظرف آب سگ هایشان را که آسیب دیده بود پرداخت و در عوض این که زن هایشان ترسیده و یا کودکانشان آزار دیده بودند مبلغی به آن ها داد و بقیه مالی را نیز که به همراه داشت بلاعوض برای این که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) راضی شوند به آنان پرداخت.(11)
4- اسلام و تساوی ملل
اسلام، قوم گرایی و نژادپرستی را محکوم می کند و جوامع بشری را مساوی و برابر می داند، و تنها برتری را در تقوا و معیارهای اخلاقی معرفی کرده است. خداوند متعال می فرماید: «یا أَیهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(12)؛ (اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قراردادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ [ اینها ملاک برترى نیست] گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست).
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خطبه ای که در سرزمین منی ایراد فرمود، در این باره چنین فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبِّکُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاکُمْ وَاحِدٌ لَا فَضْلَ لِعَرَبِیٍّ عَلَى عَجَمِیٍّ وَ لَا لِعَجَمِیٍّ عَلَى عَرَبِیٍّ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى»(13)؛ (ای مردم! شما را هشدار می دهم که پروردگارتان یکی است و پدر همه شما یکی است. آگاه باشید! که عرب بر عجم و عجم بر عرب، سیاه پوست بر سرخ پوست و سرخ پوست بر سیاه پوست، برتری و فضیلت ندارد مگر به تقوا).
5- اسلام و حقوق فراگیر بین المللی
لزوم مقررات فراگیر برای برقراری رابطه بین ملت ها، امری روشن است امّا این مقرّرات از قانون گذاری میسر است که بر اصول مشترکی که باید در روابط بین المللی مراعات شود آگاهی داشته و نسبت به آن اهمیت ویژه ای قائل باشد، و نیز جزء ملت خاصی نبوده و از علاقه و ارتباط با ملّتی متأثّر نباشد. بدین سبب اسلام در روابط بین الملل به اصول مشترک تکیه دارد و به همه ملت ها در چارچوب مقررات بین المللی به طور یکسان می نگرد. خداوند متعال درباره رابطه جامعه اسلامی با اهل کتاب می فرماید: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُمْ»(14)؛ (بگو: [ای اهل کتاب] بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر، معیار برای لزوم تعمیم محبّت، رحمت و مسالمت را اصل انسانیت و مشابهت در خلقت قرار داده که فراگیرترین اصل مشترک بین ملت هاست، آنجا که می فرماید: «و أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق»(15)؛ (و مهربانی بر رعیت را پوششی برای دل خود گردان، و نیز دوستی ورزیدن با آنان و مهربانی با همگان را. و مباش همچون جانور شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری، چه رعیت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند). هر چند این حکم در مورد امور داخلی صادر شده ولی باتوجه به مبنای آن، روابط بین المللی را نیز شامل می شود.
اسلام، گذشته از توصیه های فراوان به وفای به عهد، نسبت به روابط بین المللی تأکید ویژه نموده که از آن جمله توصیه به وفای به عهد حتی در مقابل منحطترین جوامع از حیث عقیده و فرهنگ و سخت ترین دشمن جامعه اسلامی؛ یعنی مشرکین است، چنان که می فرماید: «فَأَتِمُّوا إِلَیهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ»(16)؛ (پیمان آنها را در حق آنان تا پایان مدّتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد).
6- اسلام و روابط اقتصادی بین المللی
اسلام نیز بر روابط اقتصادی بین المللی تأکید فراوان دارد. در روایات متعددی که فلسفه و منافع حج را برمی شمارد با این که حج یک عمل عبادی خالص برای تهذیب نفس است، از روابط اقتصادی [اعم از تجارت و حمل و نقل بین المللی] به عنوان یکی از فلسفه های ویژه حج یاد کرده است. هشام بن حکم چون از امام صادق(علیه السلام) از حکمت حج سؤال می کند، آن حضرت ضمن برشمردن حکمت های مختلف حج می فرماید: «در موسم حج مردم از مشرق و مغرب گرد هم جمع می شوند تا با یکدیگر آشنا شوند. این که هر ملّتی از تجارت ها و فراورده های اقتصادی ملت های دیگر استفاده کند و کالاها بین بلاد مبادله گردد... .
سپس حضرت بر ضرورت روابط بین المللی به طور کلّی و به اموری از جمله روابط اقتصادی خاص تأکید کرده و می فرماید: «وَ لَوْ کَانَ کُلُّ قَوْمٍ إِنَّمَا یَتَّکِلُونَ عَلَى بِلَادِهِمْ وَ مَا فِیهَا هَلَکُوا وَ خَرِبَتِ الْبِلَادُ وَ سَقَطَ الْجَلَبُ وَ الْأَرْبَاح»(17)؛ (اگر [روابط بین الملل از هم گسسته شود] هر ملتی تنها به خود بیندیشد و تنها از خود سخن بگوید هلاک خواهد شد و کشورهای جهان رو به ویرانی می روند و مبادلات تجاری و منافع نابود می گردد).
در روابط اقتصادی اسلام، دو نوع هدف پیگیری می شود: یکی تأمین نیازهای عمومی و رهایی افراد بشر از فقر و گرسنگی، و دیگری تسهیل مبادلات بین المللی و منافع تجاری به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهداف نوع اول مورد توجه قرار گرفته است. اسلام، اقتصادی را پی ریزی و توصیه می کند که به سوی عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانه ثروت حرکت می کند؛ یعنی اقتصاد را با اصول اخلاقی انسان می آمیزد، در حالی که جهت گیری اهداف اقتصادی جهان امروز این ویژگی را ندارد. به همین دلیل است که غالباً به سوی زیاده طلبی و تمرکز خصوصی یا دولتی پیش می رود.
7- اسلام و هدف فرهنگی بین المللی
اسلام، به نشر و تبلیغ معارف الهی در بین ملت های جهان اهتمام فراوانی دارد و انبیای الهی نیز برای همین هدف؛ یعنی آموزش و پرورش مردم مبعوث شده اند و بقیه دستورات انبیا زمینه ساز این هدف است. اسلام، هر چند به رفاه و تأمین منافع مادی توجه دارد، ولی برای این امور ارزش استقلالی قائل نیست و سعادت انسان را در تأمین زندگی مادی نمی داند، بلکه این امور را به عنوان مقدمه و وسیله ای برای نیل به سعادت معنوی انسان؛ یعنی قرب به خدا با شرایطی محترم می شمارد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان از آغاز به هدف فرهنگی در بُعد بین المللی توجه ویژه ای داشتند و در این هدف، خیر و کمال جوامع را مورد توجه قرار می دادند. به همین جهت است که حضرت گروهی از اصحاب را برگزید تا به عنوان پیک فرهنگی اسلام به سوی سلاطین و رهبران دینی و سیاسی عالم بفرستد. آن حضرت در یک روز به امپراطوران روم و فارس و پادشاهان حبشه، قبط، شام و یمامه نامه نوشت و محتوای همه این نامه ها دعوت به توحید و اسلام بود، و هدف آن حضرت بیدار کردن اذهان ملت ها و امت ها و سوق دادن آنان به حق و اتمام حجّت بود.(18)
چنان که تاریخ گواهی می دهد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) افرادی را به منظور این هدف می پروراند و به آن ها قرآن و احکام اسلام را تعلیم می داد و برای نشر آن معارف، آن ها را به نقاط مختلف اعزام می کرد که گاهی بزرگانی از اصحاب نیز جان خود را بر سر این کار گذاشتند. دو فاجعه «رجیع» و «بئر معونه» که در آن ها گروهی از مبلّغین اعزامی اسلام به شهادت رسیدند، گواه این مدّعا است.(19) جالب توجه این که پیک های حضرت به زبان مردمی که به سوی آنان فرستاده می شدند، سخن می گفتند.(20)
هجرت به حبشه را نیز می توان از اقدامات مسلمانان در جهت نشر و گسترش فرهنگ اسلام معرفی کرد؛ زیرا هر چند علت اصلی هجرت جمعی از مسلمین به حبشه، نجات از شکنجه و بیدادگری مشرکان قریش بود، ولی یکی از آثار مهم این هجرت، نشر و تبلیغ فرهنگ و تعالیم اسلام بوده است. و لذا همین گسترش فرهنگی، مشرکان مکه را سخت به هراس واداشت. به همین دلیل نمایندگان مشرکان قریش به پادشاه حبشه [نجاشی] گفتند که مسلمانان مهاجر به حبشه به نشر آیینی دیگر غیر از آیین شما اقدام کرده اند...
این سیره در میان مسلمانان ادامه داشته و در نشر فرهنگ و معارف اسلامی تأثیر بسزایی گذاشته است. مسلمانان به هر نقطه از جهان که می رفتند از این هدف مقدس غفلت نمی کردند. از این رو در سرزمین هایی مانند چین، اندونزی، آفریقای مرکزی و روسیه، بدون آن که مسلمانان سلطه سیاسی - نظامی پیدا کنند، تنها به سبب رفت و آمد و تبلیغات قولی و عملی بازرگانان مسلمان، میلیون ها نفر از روی رضا و رغبت و آگاهی به اسلام گرویدند.
حماد سمندری می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که من به بلاد شرک می روم و هم کیشان ما می گویند: اگر در این سفر بمیری با مشرکین محشور خواهی شد! حضرت از من پرسیدند: آیا در آنجا امر ما را یاد می کنی و مردم را به سوی آن می خوانی؟ عرض کردم: بلی. حضرت فرمود: هنگامی که در این شهر هستی به این کار موفّقی؟ عرض کردم: نه. حضرت فرمود: اگر [در آن بلاد] بمیری به صورت امتی محشور خواهی شد و نورت پیشاپیش تو را راهنمایی می کند.(21)
یکی از اهداف فریضه عبادی - سیاسی حج نیز نشر فرهنگ اسلامی در سطح بین المللی است. در روایتی که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، در بیان فلسفه حج چنین بیان می فرماید: «برای این که آثار و اخبار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شناخته شود و در خاطر بماند و از یاد نرود، و اگر هر ملتی تنها از وطن خود و آنچه در آن است سخن بگوید، هلاک خواهد شد و کشورهای جهان رو به ویرانی می روند... و اخبار مخفی می ماند و مردم بر آن آگاهی پیدا نمی کنند. این است علّت حج».(22)
8- اسلام و حقوق بین الملل آسیب دیدگان
لازمه جهان بینی اسلام، امداد به همنوعان است؛ زیرا در این جهان بینی، خداوند دارای رحمت عامه است؛ یعنی نسبت به همه انسان ها مهربان می باشد. انسان ها نیز به تخلّق به صفات او دعوت شده اند. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که خداوند فرمود: «الْخَلْقُ عِیَالِی فَأَحَبُّهُمْ إِلَیَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِی حَوَائِجِهِمْ»(23)؛ (مردم تحت تکفّل و سرپرستی من هستند، پس محبوب ترین آن ها نزد من نیکوکارترین و کوشاترین افراد در برآوردن حاجات مردم است).
امام رضا(علیه السلام) از پدران بزرگوارش(علیهم السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ وَ اصْطِنَاعُ الْخَیْرِ إِلَى کُلِّ بَرٍّ وَ فَاجِر»(24)؛ (برترین درجه عقل پس از ایمان به خدا، محبّت به مردم و نیکی کردن به هر نیکوکار و بدکار است).
زراره می گوید: خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم و به حضرت عرض کردم: ما برای روابط خود با مردم اندازه گیری می کنیم. حضرت فرمود: آن میزان چیست؟ عرض کردم: معیار به این صورت است که هر کس با ما در مذهب موافق باشد او را دوست می داریم و در حلّ مشکلات او را کمک می کنیم، و هر کس با ما مخالف باشد از او بیزاری می جوییم. امام فرمود: گفته خداوند از تو راست تر است. پس چه جایی می ماند برای کسانی که خداوند متعال درباره آنان فرمود: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لا یسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلا یهْتَدُونَ سَبِیلاً...»(25)؛ (مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفته اند [و حقیقتاً مستضعفند]، نه چاره ای دارند و نه راهی [برای نجات از آن محیط آلوده] می یابند) و چه جایی می ماند برای «مؤلّفه قلوبهم».
9- اسلام و اهداف علمی حقوق بین الملل
اسلام، بیشترین اهتمام را نسبت به علم داشته است و در زمینه تعلیم و تعلّم تأکید فراوان دارد، حتّی در آموزش به ملت های مختلف و آموختن از اقوام گوناگون، توصیه و سفارش کرده است. با وجود این که اسلام در سرزمینی ظهور کرد که مردم آن از علوم و فنون و تمدن فاصله زیادی داشتند، تعلیم و تربیت اسلام، جامعه اسلامی را شیفته علوم و فنون مختلف کرد، به طوری که در تحصیل و جمع آوری علوم از هیچ کوششی دریغ نداشتند، و این حقیقت، زبانزد دوست و دشمن است.
امام رضا(علیه السلام) از پدران بزرگوارش(علیهم السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: «وَ لَوْ کَانَ کُلُّ قَوْمٍ إِنَّمَا یَتَّکِلُونَ عَلَى بِلَادِهِمْ وَ مَا فِیهَا هَلَکُوا وَ خَرِبَتِ الْبِلَادُ وَ سَقَطَ الْجَلَبُ وَ الْأَرْبَاح... یَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً فَیَجْعَلُهُمْ فِی الْخَیْرِ قَادَةً تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ یُهْتَدَى بِفِعَالِهِمْ وَ یُنْتَهَى إِلَى رَأْیِهِم»(26)؛ (بر هر مسلمانی آموختن علم امری الزامی است، پس از هر کجا گمان دارید علم یافت می شود، آن را بیاموزید و از صاحبان علم بهره بگیرید؛ زیرا خداوند به واسطه علم، ملت هایی را برتری می بخشد و آنان را در خوبی قرار می دهد [به طوری که] آنان رهبران جامعه می شوند. از آثار آن ها بهره گرفته می شود و رفتار و اعمالشان راهنما و الگو، و آرایشان مرجع و راه گشای جوامع می گردد).
امام صادق (علیه السلام) درباره شهر قم فرمود: «از این سرزمین علم به سایر بلاد در شرق و غرب جهان خواهد رسید و حجّت خدا بر خلق تمام می شود، به گونه ای که هیچ کس در زمین نخواهد بود مگر این که دین و علم به او خواهد رسید».(27)
10- اسلام و شناسایی دولت ها
سیره پیامبرصلی الله علیه وآله بر انکار ملّیت ها و عدم استقلال داخلی آنان استوار نبوده و با وجود جهانی بودن آیین اسلام، موجودیت قبایل و ملت ها؛ چه در قلمرو حکومت اسلامی و چه خارج از آن، محفوظ بوده است، با این تفاوت که در قلمرو اسلام شرایطی شبیه نظام حکومت فدرال برقرار بوده و در روابط خارجی، تابع اراده دولت بوده و با وجود این که در روابط خارجی، ملل اسلامی تابع اراده دولت مرکزی بوده اند، از نظر قلمرو و اراده داخلی، استقلال آن ها محترم شناخته شده است. و امّا در خارج از قلمرو اسلام نیز به عنوان یک ضرورت اجتماعی پیمان صلح برقرار می شده و طبق شرایط مذکور در پیمان، دو ملت در کنار یکدیگر به زندگی مسالمت آمیز خود ادامه می داده اند.
شاهد بارز این مطلب پیمان نامه های بسیاری است که در دوران حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بعد از وفات آن حضرت با ملت های مختلف امضا شده است و در تمامی موارد تا هنگامی که ملت های غیرمسلمان به پیمان خود وفادار بوده اند، دولت اسلامی نیز پیمان صلح را نقض نمی کرده است؛ زیرا نقض پیمان از دیدگاه اسلام گناهی بزرگ و غیر قابل گذشت است. این روش، منافاتی با موضع گیری نظام اسلامی با دولت های جائر و ظالمی که بر اساس زور یا تزویر به وجود آمده و حیات ملّی و مردمی انسان ها را در داخل قلمرو آن دولت یا خارج از آن به خطر انداخته اند، نخواهد داشت؛ زیرا مبارزه با فساد در سطح بین المللی، وظیفه همه انسان ها است و منحصر و محدود به مرزهای یک کشور نیست، و این چیزی است که ندای وجدان پاک هر انسانی، جامعه بشری را به سوی آن فرا می خواند.
مسأله شناسایی کشورها از دیدگاه اسلام با آنچه در حال حاضر از جانب قدرت های بزرگ انجام می شود کاملاً متفاوت است؛ زیرا مسأله شناسایی وسیله ای سیاسی در دست قدرت هاست که از آن به جهت منافع خود استفاده می کنند، ولی بدیهی است که اسلام نمی تواند با شناسایی به این معنا موافقت کند و بدون تردید از نظر اصول شناخته شده در این آیین الهی، این گونه شناسایی مردود است، و تا آنجا که ممکن باشد دولت اسلامی از برقراری رابطه با نظام هایی که غیر انسانی بودن آن ها محرز باشد، خودداری می کند و در صورتی که ضرورت ها، دولت اسلامی را به ایجاد روابطی با چنین نظام هایی مجبور کند، بی تردید این روابط؛ از قبیل شناسایی موقت بوده و دوامی نخواهد داشت.
بر اساس آنچه گفته شد، موضع کشورهای مسلمان در برابر یکدیگر را نیز می توان حدس زد؛ زیرا در وضعیتی که روابط مسالمت آمیز با همه کشورهای جهان به عنوان یک ضرورت حتمی مطرح است و قطع رابطه و عدم شناسایی همه کشورها - به جز آن ها که بر خلاف اراده ملّی و دینی به وجود آمده اند - به صلاح هیچ کشوری نخواهد بود، رابطه کشورهای مسلمان با هم و شناسایی هر یک به وسیله دیگری اهمیت و ضرورت بیشتری دارد. از اینجاست که هر چند بر اساس احکام اولیه اسلام جواز تقسیم کشور اسلامی به کشورهای متعدد از دیدگاه بعضی جای تأمّل است ولی از نظر احکام ثانوی، جواز این روابط کمترین اشکالی نخواهد داشت.
11- اسلام و عدم مداخله در امور دیگر کشورها
اسلام حتی در خصوص کشورهایی که به طور رسمی به این آیین گرویدند، نه تنها اصراری بر انحلال و از هم پاشیدن نظم داخلی ملت ها ندارد، بلکه آن ها را در نظام دلخواهشان و آداب و رسوم و سنن شایسته ملّی آزاد گذاشته و با نمایندگان هر ملت و قبیله، رفتاری مناسب با شأن آن ها دارد. همچنین دولت اسلامی در روابط خود با کشورهای غیرمسلمان، روابطی مشابه آنچه درباره کشورهای مسلمان گفته شده، دارد.
نامه های بسیاری که از طرف پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای رؤسای کشورها و قبیله های آن زمان ارسال شد، همگی مؤید این دیدگاه است؛ برای مثال، در صلح حدیبیه اصولی که مورد توافق طرفین قرار گرفت، موضع اسلام در خصوص عدم مداخله و شرایط آن را به روشنی مشخص می سازد. مهم ترین مواردی که در این صلح به تصویب رسید عبارتند از:
1- قریش و مسلمانان متعهّد می شوند که به مدت ده سال، جنگ بر ضدّ یکدیگر را ترک کنند.
2- اگر فردی از مردم مکه مسلمان شود و به مسلمانان پناهنده گردد باید به مکه بازگردانده شود، ولی از مسلمانان اگر کسی به مردم مکه پناهنده شود به مسلمانان بازگردانده نمی شود.
3- مسلمانان و قریش می توانند با هر قبیله ای که می خواهند پیمان برقرار کنند و دو طرف نباید در نزاع ها بین قبایل هم پیمان با قریش یا مسلمان، از یکی از آن ها جانبداری کنند.
4- مسلمانان مکه در مراسم مذهبی خود آزادند و دیگر مسلمانان نیز می توانند برای مراسم مذهبی به مکه وارد شوند و جان و مال آنان مصون خواهد بود.
همان گونه که ملاحظه می شود، بند سوّم این قرارداد، به اصل عدم مداخله مربوط بوده و بر آن تأکید شده است.(28)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.