پاسخ اجمالی:
اشاعره و معتزله با انکار اصل «علیت» در عالم خلقت، در مساله «توحید خالقیت» به بیراهه رفته اند. اشاعره با این اندیشه، افعال انسان را مخلوق خدا مى دانند و اين بدترين نوع جبر است و معتزله در نقطه مقابل، انسان را در کلیه اعمالش مستقل دانسته و او را خالق كوچك و خدا را خالق بزرگ مى دانند. لکن هر دو گرفتار نوعى از شرك اند؛ نظر معتزله مخالف صريح آيات قرآن است و اعتقاد اشاعره خلاف وجدان و حسّ است.
پاسخ تفصیلی:
در اسلام دو گروه در اين مسأله(توحید خالقیت) به بيراهه رفته اند: اشاعره، و معتزله. (مفوّضه). گروه اوّل كه پيروان ابوالحسن اشعرى (متوفاى سال 324 هجرى) هستند؛ به طور كلّى وجود هرگونه تأثير و علّت و معلول را در عالم خلقت انكار كرده اند؛ و مى گويند: اگر آتش هم مى سوزاند اين يك پندار است! و سوزاننده اصلى خدا است؛ امّا اراده اش چنين تعلّق گرفته كه وقتى آتش مثلا به دست انسان تماس پيدا كرد؛ خداوند مستقيماً سوختن را در دست او مى آفريند! و به اين ترتيب جهان علّت و معلول را به كلّى منكر شده؛ و علّت همه چيز را مستقيماً و بدون واسطه خدا مى دانند.
آنها از اين جهت به انكار اين مسأله محسوس و حتى بالاتر از محسوس(1) دست زده اند؛ كه گمان مى كنند اعتقاد به وجود عالم اسباب، توحيد خالقيّت را بر هم مى زند.
گروه اشاعره به خاطر همين اشتباه بزرگ، گرفتار انحراف بزرگ ديگرى نيز شده اند؛ و آن اين كه افعال و اعمال انسان را نيز مخلوق خدا مى دانند؛ و اين بدترين نوع جبر است؛ و يا به تعبير ديگر چيزى است بالاتر از جبر. زيرا مى گويند: اين ما نيستيم كه اعمال خوب و بد را انجام مى دهيم؛ بلكه خالق همه اينها خدا است؛ پس در حقيقت مستقيماً اعمال او است، نه اعمال جبرى ما. (دقّت كنيد.)
نقطه مقابل آنها گروهى از معتزله اند كه نه تنها براى اسباب و علّت هاى جهان تأثير قائل اند؛ بلكه آنها را در تأثير خود مستقل مى شمرند؛ و مثلا معتقدند كه خداوند بعضى از انبياء(عليهم السلام) و اولياء را آفريد و امر خلقت را به آنها واگذار كرد؛ و نيز انسان را در اعمال خود كاملا مستقل مى دانند؛ و به اين ترتيب انسان را خالق كوچك، و خدا را خالق بزرگ مى پندارند.
بدون شك هر دو گروه در اشتباه اند؛ و هر دو گرفتار نوعى از شرك اند: يكى شرك جلى و آشكار، و ديگرى شرك خفى. قائلين به تفويض (معتزله) گرفتار شرك جلى هستند؛ چرا كه براى انسان در افعال خود استقلال قائل اند؛ و يا معتقداند خداوند آفرينش آسمان و زمين را به اولياءاش واگذارده؛ و خود به كنار رفته است! و اين چيزى است كه مخالف صريح آيات قرآن است كه خالق همه چيز، و ربّ و مدبّر همه را خدا مى شمرد؛ و تعجّب است كسى با قرآن سر و كار داشته باشد و سراغ چنين بحث هاى انحرافى رود.
گروه اشاعره نيز گرفتار نوع ديگرى انحراف و شرك اند؛ چرا كه اوّلا: انكار اصل علّيّت در جهان خلقت بر خلاف وجدان و حسّ است، و ثانياً: اگر اعتراف به اصل علّيّت شرك است؛ اعتقاد به اصل وجود انسان نيز بايد شرك باشد.
انسان در انجام افعال خود، مختار و آزاد است؛ ولى نبايد فراموش كرد، كه تمام قدرت و نيرو و حتّى آزادى اراده او از سوى خدا است. او است كه همه اين نيروها را به انسان داده؛ و او است كه مى خواهد انسان آزاد باشد؛ و به اين ترتيب اعمال انسان در عين اين كه مستند به خود او است مستند به خدا نيز مى باشد؛ و از دائره خلقت او خارج نيست؛ همان گونه كه اعتقاد به اصل وجود انسان چون وجودى است وابسته، موجب شرك نمى شود. توجّه به مثال زير مى تواند اين حقيقت را روشن سازد: بسيارى از قطارها با نيروى برق كار مى كنند؛ برقى كه از يك شبكه سراسرى در امتداد خط كشيده شده؛ و قطار از طريق حلقه اى با آن در ارتباط است. راننده چنين قطارى مسلّماً در كار خود آزادى عمل دارد؛ ولى با اين حال سر نخ در اينجا به دست ديگرى است؛ - همان كسى كه نيروى برق سراسرى خط را كنترل مى كند - ؛ زيرا هر لحظه اراده كند مى تواند جريان برق را با فشار يك دكمه قطع كند؛ و قطار را در همانجا متوقّف سازد.
پس او مى تواند بگويد حركت قطار به اراده و خواست من است؛ و راننده قطار نيز مى تواند همين سخن را بگويد؛ و هر دو درست مى گويند. منتها اين دو فاعل در طول هم قرار دارند: يكى در مرحله اوّل و بالاتر، و ديگرى در مرحله دوم و پايين تر و وابسته؛ پس فعل به هر دو نسبت داده مى شود؛ ولى با اين حال راننده قطار در برابر كار خود، دقيقاً مسئول است و نه مجبور.
بنابراين، اعتقاد به آزادى اراده انسان، هرگز به معناى شرك در خالقيّت نخواهد بود.
به تعبير روشن تر: همان گونه كه اصل وجود انسان، وابسته به خدا است؛ و ايمان به وجود انسان، سبب شرك نمى شود؛ افعال او نيز چنين است.
اشاعره گويى اصل وجود انسان را مستقل مى شمرند، در حالى كه اين يك نوع شرك است؛ والاّ اگر وجود وابسته مزاحم توحيد نباشد؛ افعال وابسته انسان نيز مزاحم توحيد نخواهد بود.
عيب ندارد ضمن مثالى اين بحث روشن تر شود:
اصل علّيّت و سببيّت از سوى اشاعره به گمان اين كه شرك محسوب مى شود انكار شده. يعنى اگر سوزاندن را از آتش بدانيم؛ آنها مى گويند: شرك است! در حالى كه جاى اين سؤال باقى مى ماند كه آيا اعتقاد به وجود اصل آتش، در برابر وجود خدا شرك نيست؟ لابد مى گويند: نه، چون اين وجود، وابسته به ذات پاك او است. (همانند نورى كه در لامپ مى درخشد كه وابسته به ارتباط اش با منبع مولّد برق است و هر لحظه اين رابطه قطع شود از بين مى رود.)
ما عين همين سخن را درباره تأثير اسباب ذكر مى كنيم؛ و مى گوييم؛ همه آنها در نهايت وابسته به خالق هستند؛ قدرت و اختيار انسان نيز وابسته به او است. به اين ترتيب، توحيد به تمام معنا در اين ميان محفوظ خواهد بود؛ و خالق همه چيز خدا است و اصل علّيّت و همچنين آزادى اراده انسان ثابت است. (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.