پاسخ اجمالی:
این آیات درباره وليد بن مغيره مخزومى نازل شده است. وليد در مجلس مشرکان گفت: «شما گمان مى كنيد محمد ديوانه است؟!، آيا هرگز آثار جنون در او ديده ايد؟» گفتند: «نه» ... گفت: «... آيا هرگز سابقه دروغى درباره او داريد؟» گفتند: «نه او هميشه نزد ما به عنوان صادق و امين، شناخته مى شد». در اينجا قريش به وليد گفتند: «پس ... چه بگوييم؟» وليد گفت: «او فقط مرد ساحرى است؛ مگر نديده ايد ميان مردان و خانواده و فرزندان و دوستان ما جدايى مى افكند؟ ...». این کار ولید پیامبر اسلام را سخت آزرده کرد.
پاسخ تفصیلی:
اين آيات سخن از كسى به ميان مى آورد كه به فكر مبارزه با قرآن مجيد مى افتد و گرفتار سرنوشتى شوم مى شود. ماجراي شأن نزول اين آيات را بسيارى از مفسران مانند: طبرسى، قرطبى، مراغى، فخر رازى و غير آنها به اين شرح نقل كرده اند:
هنگامى كه آيات سوره غافر نازل شد؛ پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در مسجد الحرام به نماز ايستاده بود، وليد بن مغيره مخزومى ـ مرد معروف و سرشناس مكه كه سران قريش به عقل و درايت او اعتقاد داشتند و در مسائل مهم با او به شور مى پرداختند ـ نزديك حضرت بود و تلاوت آيات را گوش مى داد. هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) متوجه اين معنا شد، آيات را تكرار كرد، اين آيات سخت وليد بن مغيره را تكان داد و هنگامى كه به مجلس قومش (طايفه بنى مخزوم) بازگشت؛ گفت: «به خدا قسم! هم اكنون كلامى از محمد (صلى الله عليه وآله)شنيدم كه نه شباهت به سخن انسان ها دارد؛ و نه به سخنان پريان»، «و اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اِنَّ عَلَيهِ لَطلاَوةً وَ اِنَّ اَعلاهُ لَمُثْمِرٌ وَ اِنَّ اَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ وَ اَنَّهُ لَيَعْلُوا وَ ما يُعلى»؛ (گفتار او شيرينى و زيبايى و طراوت فوق العاده اى دارد؛ شاخه هايش پر ميوه و ريشه هايش پر مايه؛ و سخنى است كه از هر سخن ديگر بالاتر مى رود و هيچ سخنى بر آن برترى نمى يابد). اين را گفت و به منزلش بازگشت.
قريش به يكديگر گفتند: به خدا سوگند! كه او فريفته آيين محمد (صلى الله عليه وآله) و كتاب او شده و از آيين ما بيرون رفته و او سرانجام تمام قريش را منحرف خواهد كرد؛ و آنها به وليد، ريحانه قريش (گل سر سبد قبيله قريش) مى گفتند.
ابوجهل گفت: «من چاره اين كار را مى كنم»! حركت كرد و آمد وبا چهره غمگين در كنار وليد نشست؛ وليد گفت: «چرا غمگينى فرزند برادر!» گفت: قريش بر تو در اين سن و سال عيب مى نهند و گمان مى كنند تو سخن محمد(صلى الله عليه وآله) را زينت بخشيدى»، وليد همراه ابوجهل برخاست وبه مجلس قريش درآمد و گفت: «شما گمان مى كنيد محمد(صلى الله عليه وآله) ديوانه است؟!، آيا هرگز آثار جنون در او ديده ايد؟» گفتند: «نه» گفت: «فكر مى كنيد او كاهن است؛ آيا آثار كهانت در او ديده ايد؟» گفتند: «نه»، گفت: «گمان مى كنيد او شاعر است آيا هرگز ديده ايد لب به شعر بگشايد؟» گفتند: «نه»، گفت: «پس فكر مى كنيد او دروغ گو است؟ آيا هرگز سابقه دروغى درباره او داريد؟» گفتند: «نه او هميشه نزد ما به عنوان صادق و امين، شناخته مى شد».
در اينجا قريش به وليد گفتند: «پس به عقيده تو درباره او چه بگوييم؟» وليد فكر كرد و نگاهى نمود و چهره درهم كشيد و گفت: «او فقط مرد ساحرى است؛ مگر نديده ايد ميان مردان و خانواده و فرزندان و دوستان ما جدايى مى افكند؟ بنابراين او ساحر است و هر چه مى گويد سحرى است جالب».(1)
خداوند در آيات11 الي 26 سوره مدثّر به اين ماجرا اشاره نموده است.(2)، (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.