پاسخ اجمالی:
این آیات تا آیه 25 درباره ولید بن مغیره نازل شده. بعد از مشورت قریش، ولید بن مغیره پیشنهاد داد که بگویند: محمد(ص) ساحراست. پس از آن هر کدام پیغمبر را ملاقات مى کرد، مى گفت: اى ساحر اى ساحر. این مطلب بر پیامبر(ص) گران آمد. آیات آغاز این سوره و آیات فوق تا آیه 25 نازل شد و پیامبر(ص) را دلداری داد.
پاسخ تفصیلی:
در آیات (11 ـ 17) سوره «مدّثر» می خوانیم: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً * وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً * وَ بَنِینَ شُهُوداً * وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً * ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ * کَلاّ إِنَّهُ کانَ لاِیاتِنا عَنِیداً * سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً...»؛ (مرا با کسى که او را خود به تنهائى آفریده ام واگذار! * همان کس که براى او مال گسترده اى قرار دادم. * و فرزندانى که همواره نزد او (و در خدمت او) هستند. * و وسائل زندگى را برایش فراهم ساختم! * باز طمع دارد که بیفزایم! * هرگز! چرا که او به آیات ما دشمنى مى ورزد! * و به زودى او را مجبور مى کنم که از قلّه زندگى بالا رود).
شأن نزول:
براى این آیات دو شأن نزول ذکر شده است:
1 ـ قریش در «دار الندوة» (مرکزى در نزدیکى مسجد الحرام که براى مشورت در مسائل مهم، در آن جمع مى شدند) اجتماع کردند، «ولید» (مرد معروف و سرشناس مکّه که مشرکان، به عقل و درایت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مى پرداختند) رو به آنها کرده گفت: شما مردمى هستید داراى نسب والا و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مى آیند (براى زیارت خانه کعبه و غیر آن) درباره ادعاى پیامبرى محمّد(صلى الله علیه وآله) از شما مى پرسند و پاسخ هاى مختلفى از شما مى شنوند، حرف خود را یکى کنید.
پس از آن رو به آنها کرده گفت: شما درباره این مرد (اشاره به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) چه مى گوئید؟
گفتند: مى گوئیم «شاعر» است!
ولید چهره درهم کشیده، گفت: ما شعر بسیار شنیده ایم اما سخن او شباهتى به شعر ندارد.
گفتند: مى گوئیم «کاهن» است.
گفت: هنگامى که نزد او مى روید سخنانى را که کاهنان (به شکل اخبار غیبى) مى گویند در او نمى یابید.
گفتند: مى گوئیم «دیوانه» است.
گفت: وقتى به سراغ او مى روید هیچ اثرى از جنون در او نخواهید یافت.
گفتند: مى گوئیم «ساحر» است.
گفت: ساحر، به چه معنى؟
گفتند: کسى که میان دشمنان و میان دوستان ایجاد دشمنى مى کند.
گفت: بلى او «ساحر» است و چنین مى کند! (زیرا بعضى از آنها مسلمان مى شوند و راه خود را از دیگران جدا مى سازند).
سپس از «دار الندوه» خارج شدند در حالى که هر کدام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را ملاقات مى کرد، مى گفت: اى ساحر! اى ساحر!
این مطلب بر پیامبر گران آمد، خداوند آیات آغاز این سوره و آیات فوق را (تا آیه 25) نازل فرمود (و پیامبرش را دلدارى داد).
2 ـ بعضى نیز گفته اند: هنگامى که آیات سوره «الم سجده» (سوره غافر) نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مسجد الحرام (به نماز) ایستاده بود، «ولید بن مغیره» نزدیک حضرت بود و تلاوت او را مى شنید، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه این معنى شد، تلاوت این آیات را تکرار کرد.
«ولید» به مجلس قومش ـ طائفه بنى مخزوم ـ آمده، گفت: به خدا سوگند هم اکنون از محمّد(صلى الله علیه وآله) کلامى شنیدم که نه شبیه سخن انسان هاست، و نه سخن جنّ، «وَ اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اِنَّ عَلَیْهِ لَطَلاوَةً وَ اِنَّ أَعْلاهُ لَمُثْمِرٌ، وَ اِنَّ أَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ، وَ اِنَّهُ لَیَعْلُو وَ ما یُعْلى»؛ (گفتار او شیرینى خاصى دارد، و زیبائى و طراوت مخصوصى، شاخه هایش پرمیوه، و ریشه هایش قوى و نیرومند، سخنى است که از هر سخن دیگر برتر مى رود و هیچ سخنى بر آن برترى نمى یابد)!.
این را گفت و به منزلش بازگشت، قریش به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند او دلباخته آئین محمّد(صلى الله علیه وآله) شده، و از آئین ما بیرون رفته و تمام قریش را منحرف خواهد کرد؛ زیرا به ولید «ریحانه قریش» (گل سرسبد قبیله قریش) مى گفتند.
«ابو جهل» گفت: من چاره این کار را مى کنم، حرکت کرده آمد و با چهره اى غمگین کنار «ولید» نشست.
«ولید» گفت: فرزند برادر چرا غمگینى؟!
گفت: قریش بر تو با این سن و سال عیب مى نهند، و گمان مى کنند تو سخن محمّد را زینت بخشیدى.
او برخاست و همراه ابو جهل به مجلس قوم در آمد.
گفت: شما گمان مى کنید محمّد دیوانه است؟ آیا هرگز آثار جنون بر او دیده اید؟
گفتند: نه.
گفت: فکر مى کنید او کاهن است؟ آیا هرگز آثار کهانت بر او دیده اید؟
گفتند: نه.
گفت: تصور مى کنید: او شاعر است؟ آیا هرگز دیده اید لب به شعر بگشاید؟
گفتند: نه.
گفت: پس فکر مى کنید او دروغگو است؟ آیا هرگز سابقه دروغى درباره او دارید؟
گفتند: نه، او نزد ما همیشه به عنوان «صادق امین» قبل از ادعاى نبوتش شناخته شده.
در اینجا قریش به «ولید» گفتند: پس به عقیده تو درباره او چه بگوئیم؟
«ولید» فکر کرد و نگاهى نمود و چهره درهم کشیده، گفت: او فقط مرد ساحرى است، مگر ندیده اید میان مرد و خانواده و فرزندان و دوستانش جدائى مى اندازد؟ (گروهى به او ایمان مى آوردند و از خانواده خود جدا مى شوند).
بنابراین او ساحر است و آنچه مى گوید، سحرى است جالب!.(1)، (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.