پاسخ اجمالی:
این کتاب توسط «عبد البهاء» فرزند «بهاء» در پنج قسمت نوشته شده است. قسمت اوّل مقالات در تاثیر انبیاء در ترقّی و تربیت نوع انسانی؛ قسم دوّم مقالات متعلّق به مسائل مذهب مسیحی؛ قسم سوم در علامات و کمالات مظاهر الهیّه؛ قسم چهارم در مبدأ و معاد و حالات مختلفه انسان؛ قسم پنجم مقالات در مواضیع مختلفه. با مطالعه قسمت اول این کتاب می بینید که جناب عبدالبهاء تا چه اندازه در مسیر ریا کاری و حیله ورزی سلوک کرده و حق و عدالت را زیر پای خود محو و پایمال نموده است.
پاسخ تفصیلی:
این کتاب در سال 1906 میلادی در چاپخانه بریل در شهر لیدن هلاند به قطع وزیری در 242 صفحه و هر صفحه در 25 سطر به چاپ رسیده است.
این کتاب در پنج قسمت است؛ قسمت اوّل مقالات در تاثیر انبیاء در ترقّی و تربیت نوع انسانی؛ قسم دوّم مقالات متعلّق به مسائل مذهب مسیحی؛ قسم سوم در علامات و کمالات مظاهر الهیّه؛ قسم چهارم در مبدأ و معاد و حالات مختلفه انسان؛ قسم پنجم مقالات در مواضیع مختلفه.
در پایان کتاب می گوید: الحمد لله شما به ایران رفتید و ملاحظه نمودید که از نفحات قدس "بهاء الله" ایرانیان چگونه به نوع انسان مهربانند و پیش هر نفسی را از سائر طوائف تصادف می نمودند، نیش می زدند و نهایت بغض و عداوت و کینه داشتند؛ حتّی تنجیس می نمودند و انجیل و تورات را می سوزاندند و اگر دستشان آلوده به آن کتاب می شد، می شستند؛ حال اکثر از مضامین این دو کتاب را در محافل و مجالس بالمناسبة ترتیل می نمایند... الخ.
ولی چیزی که ما در جامعه مشاهده می کنیم این است که: در میان اهالی ایران، عنوانی بدتر و پست تر از عنوان بهائیت نیست؛ حتّی اگر کسی مسیحی یا یهودی یا زردشتی باشد، کمتر مورد نفرت و اتّهام واقع می شود تا بهائی.
البته ایرانی ها عداوت و دشمنی با اقلّیتهای مذهبی و ملل دیگر ندارند؛ زیرا مسلک و عقیده آزاد است؛ ولی بهائیها را یک ملّت فاسد و مفسد و اخلال گر و بی وطن و شهوت پرست می دانند.
شاید به خاطر این باشد که: مسلمین از همان زمان اوّل، اسلام را آخرین دین و پیغمبر اسلام را خاتم الانبیاء و المرسلین دانسته، و این مطلب را یکی از ضروریات عقائد خود می دانند؛ و مخصوصا اینکه از سران و پیروان این آئین حیله گریها و بهتانها و دروغهای زیادی دیده اند؛ زیرا اینها در نوشته های خود آیات قرآن را تحریف می کنند، روایات و اخبار را تأویل می نمایند، نسبتهای برخلاف حقیقت و بهتانهای دروغی بر افراد ایرانی روا می دارند.
جناب "بهاء" در نظر یک فرد ایرانی مجسمه تزویر و ریاء و مظهر حیله و مکر است. جناب "بهاء" اگر حرفهایش از طلا و جواهر باشد! ایرانی کمترین توجه و تمایلی به آنها پیدا نخواهد کرد.
با مطالعه قسمت اول این کتاب می بینید که جناب عبدالبهاء تا چه اندازه در مسیر ریا کاری و حیله ورزی سلوک کرده و حق و عدالت را زیر پای خود محو و پایمال نموده است.
در صفحه 19 درباره ی "سیّد باب" می گوید: در میان طائفه شیعیان، عموما مسلم است که ابدا حضرت، در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرمودند و نزد کسی اکتساب علوم نکردند. و درباره "میرزا" یعنی پدر خود در صفحه 21 می گوید: پدرش از وزراء بود نه از علما، و در نزد جمیع اهالی ایران، مسلّم که در مدرسه ای علمی نیاموختند و با علماء و فضلاء معاشرت ننمودند. و در صفحه 22 در مقام جامعیّت و علوّ مرتبت او گوید: جمیع جواب کافی شافی می شنیدند و مقنع می گشتند حتّی علمای ایران که در کربلا و نجف بودند شخص عالی را انتخاب کردند و توکیل نمودند و اسم آن شخص ملّا حسن عمو بود آمد به حضور مبارک بعضی سؤالات از طرف علماء کرد جواب فرمودند، بعد عرض کرد که علماء در علم و فضل حضرت مقرّ و معترفند و مسلم عمومست که در جمیع علوم نظیر و مثیلی ندارد... .
انسان چطور می تواند تا این اندازه از دروغ گفتن و دروغ نوشتن باکی نداشته و کوچکترین ملاحظه ننماید، همه نوشته اند که سیّد باب پیش شیخ عابد تحصیل می کرد و به درس سیّد رشتی در کربلا حاضر می شد، مطالب خود بیان و نوشته های سیّد نیز بر این معنی شهادت می دهد.
و خود بهاء نیز در صد مورد از کتاب ایقان به علم و اطّلاع و مطالعات خود اشاره کرده است! با این حال عبدالبهاء خود را به تجاهل زده و می گوید: همه ایرانی ها بر بی سوادی سیّد باب و میرزا بهاء شهادت می دهند، و سپس به فاصله یک صفحه می گوید: ملّا حسن عمو (که معلوم نیست کیست و کجائی است و طوری که از اسمش معلوم می شود یک پیرمرد عوام است) گفت همه به مقام علم و فضل شما معترفند. و فکر نمی کند که جناب میرزا که تحصیل نکرده و علم نداشت (به اعتراف خودش) و آثار علمی هم که از آنجناب (بجز عبارتهای مغلوط) ترشّح نکرده است، و احکام و مجعولات ایشان هم که همه کشف از کمال بی اطّلاعی و نادانی ایشان می کند، پس کدام علم و فضل؟ و کدام دانشمند و عالم و تا به حال به مقام فضل و علم او اشاره نموده است؟"بهاء الله" ایرانیان چگونه به نوع انسان مهربانند و پیش هر نفسی را از سائر طوائف تصادف می نمودند، نیش می زدند و نهایت بغض و عداوت و کینه داشتند؛ حتّی تنجیس می نمودند و انجیل و تورات را می سوزاندند و اگر دستشان آلوده به آن کتاب می شد، می شستند؛ حال اکثر از مضامین این دو کتاب را در محافل و مجالس بالمناسبة ترتیل می نمایند... الخ(1).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.