پاسخ اجمالی:
این کتاب، تألیف عبدالبهاء است که به نام «مقاله یک سیّاح بی طرف» در تاریخ باب و بهاء نوشته ... مؤلف تا توانسته در تحریف وقایع مسلّمه تاریخ، کوتاهی نکرده است. مؤلف سیاح نبوده و پس از هفت سالگی اصلا ایران را ندیده است. این طایفه بخاطر شورش تبعید شدند و از سوی علما تکفیر شدند اما در این کتاب ادعای دعوت علمای کربلا و نجف را کرده و اینکه شیخ انصاری گفتار آنها که نماز نمی خوانند و خمس نمی دهند و قرآن را تکذیب کرده و ادعای نبوت کرده را منافی قرآن ندانسته و... .
پاسخ تفصیلی:
این کتاب در 240 صفحه و هر صفحه در 9 سطر در تاریخ 26 ربیع الثانی سال 1308 هجری قمری، در کاغذهای الوان در چاپ سنگی چاپ شده است.
این کتاب، تألیف "عبدالبهاء" است که به نام "مقاله یک سیّاح بی طرف" در تاریخ "باب" و "بهاء" نوشته و منتشر کرده است.
این کتاب در حقیقت، یکی از کتب استدلالیه این طائفه است و مؤلف تا می توانسته است در تحریف مطالب و تأویل حقائق، و تغییر و تصرّف در وقایع مسلّمه تاریخ، کوتاهی نکرده است.
یک نسخه دیگر از این کتاب، که در سال 1335 از روی همان نسخه مزبور چاپ کرده اند، ولی در هیچکدام از این دو نسخه، به چاپخانه و محل نشر آن اشاره نکرده اند.
در صفحه 3 می گوید: چون روایات مختلفه در سایر اوراق، مذکور و بیانش سبب تطویل، لهذا آنچه تعلق به تاریخ این کیفیت دارد، در اوقات سیاحت در جمیع ممالک ایران، از دور و نزدیک به منتهای تدقیق از خارج و داخل، آشنا و بیگانه جستجو شده و متفق علیه مغرضان بوده، به اختصار مرقوم می گردد...الخ.
اغلب مطالب این کتاب، با نوشته های دیگر این طائفه سازگار نیست. اوّلین خیانت "عبد البهاء" در این کتاب این است که: اسم خود را پنهان کرده و به نام "سیّاح ناشناس" که سیاحت ایران نموده و از اشخاص بی طرف تحقیق کرده ، این مجموعه را تألیف کرده است. در صورتی که "عبد البهاء" اصلا پس از هفت سالگی ایران را ندیده؛ حتّی با یک نفر از اشخاص بی طرف ایرانی که شاهد قضایا بوده نیز، مصادف نشده است.
در صفحه 123 می گوید: و جمعی علمای اعلام و مجتهدین عظام را در کاظمین (علیهما السلام) جمع نمودند، و متحد و متّفق شدند، و به مجتهدین کربلای معلّی و نجف اشرف نوشتند و جمیع را دعوت نمودند؛ بعضی دانسته آمدند و بعضی ندانسته از جمله عالم جلیل و فاضل نبیل، شهیر خاتمة المحقّقین، مرحوم مغفور "الشیخ مرتضی" که رئیس مسلّم کلّ بود، من دون اطلاع حاضر شدند و چون از حقیقت مقاصد مطّلع شدند، فرمودند: من بر کنه حقائق این طائفه، و اسرار و سرائر مسائل الهیّه این فئه، کما هی حقّها مطّلع نیستم، و تا به حال در احوال و اطوارشان، منافی کتاب "مبین" که داعی تکفیر باشد، چیزی ندیده و نفهمیدم. لهذا مرا از این قضیّه معاف دارید؛ هر کس تکلیف خویش را دانسته، عمل نماید... .
ببینید چقدر در بافتن مطالب خلاف حقیقت، و نوشتن اکاذیب آشکار بی پروا است. 1_ دعوت علمای نجف و کربلا. 2_ آمدن شیخ انصاری. 3_ پس از اجتماع علماء و بزرگان کربلا و نجف اظهار بی اطّلاعی کردن مرحوم شیخ. 4_ گفتن اینکه این طائفه منافی قرآن چیزی نمی گویند. 5_ معافیت خواستن از اظهار نظر. و همه اینها با همدیگر مخالف هستند.
آیا به خاطر چند نفر آدم عوام، که به عنوان شورش و آشوب طلبی از ایران تبعید شده بودند: ممکن است علمای کربلا و نجف دعوت بشوند؟ آیا ممکن است مرحوم شیخ انصاری، که به قول خود او رئیس کلّ بود، نفهمیده باشد که "سیّد علی محمد باب" چه می گفته است؟ آیا ادعای کتاب و مسلک جدید، و دعوت نبوّت، برخلاف قرآن مجید نیست؟ آیا کسی که همه نجاسات را پاک دانسته و وضوء و غسل نکرده، و نماز نمی خواند و خمس نمی دهد، و به قرآن اعتقادی ندارد و ...، اعمال او منافی قوانین مقدّسه اسلام نخواهد بود؟(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.