پاسخ اجمالی:
به گواهی تاریخ، عامل بسيارى از پيروزيهاى بزرگ مسلمانان، استقبال آنان از شهادت در راه خدا بود. اما پس از در گذشت پيامبر(ص)، و در اثر انحراف حكومت اسلامى، كم كم مسلمانان روحيه سلحشورى را از دست دادند و به رفاه و آسايش خوی گرفتند و از ترس جنگ و خونریزی، به راحتى از هر حاکمی اطاعت مى كردند. قيام امام حسین(ع) اين وضع را دگرگون و سنت شهادت را در جامعه زنده كرد. امام با قيام خود، راه نوينى پيش پاى مسلمانان گذاشت كه در آن سختى و حرمان هست، اما ذلت نيست.
پاسخ تفصیلی:
پيامبر اسلام با آوردن آيينى نو كه بر اساس ايمان به خدا دستور بود، سنت شهادت را پى ريزى كرد و به گواهى تاريخ، عامل بسيارى از پيروزيهاى بزرگ مسلمانان، استقبال آنان از شهادت در راه خدا به خاطر پيروزى حق بود. اما پس از در گذشت پيامبر، در اثر انحراف حكومت اسلامى از مسير اصلى خود، گسترش فتوحات و سرازير شدن غنايم به مركز خلافت و عوامل ديگر، كم كم مسلمانان روحيه سلحشورى را از دست دادند و به رفاه و آسايش خوی گرفتند، به طورى كه هر كس به هر نحوى قدرت را در دست مى گرفت، مردم از ترس از دست دادن زندگى آرام و گرفتار شدن در كشمكشهاى اجتماعى براحتى از او اطاعت مى كردند، و ستمگرانى كه بنام اسلام بر آن مردم حكومت مى كردند، از اين روحيه آنان استفاده مى كردند و هر چه از عمر حكومت بنى اميه مى گذشت، اين وضع بدتر مى شد تا آنكه در اواخر عمر معاويه و آغاز حكومت يزيد به اوج خود رسيد.
در آن زمان شيوخ قبايل و رجال دينى، غالباً مطيع زر و زور بودند و وجدان و شخصيت خود را در برابر مال و ثروت نا چيز دنيا مى فروختند. رهبران دينى و سياسى آن روز، با آنكه از ريشه پست خانوادگى «عبيد الله بن زياد» كاملاً آگاه بودند، در برابر وى سر تسليم فرود مى آوردند. اين گونه افراد نه تنها در برابر يزيد و ابن زياد، بلكه در برابر زير دستان ستمگر آن دو نيز مثل موم نرم و مطيع بودند، زيرا جاه و مال و نفوذ در اختيار آنها بود و اين عده مى توانستند در سايه تقرب و دوستى با آنها به نام و نان و نوايى برسند.
دسته ديگرى نيز كه در پستى كمتر از دسته اول نبود، زاهد نمايان عوام فريب بودند كه رياكارانه تظاهر به زهد و خداشناسى مى كردند تا از طريق ظاهر فريبنده خويش، لقمه چربى گير بياورند، ولى همين كه توجه ستمگران وقت را به خود جلب مى كردند، در جرگه وابستگان به آنان قرار مى گرفتند.
مردم آن روز با اين چهره آشنا بودند و چنان با رفتار كثيف اين عده خو گرفته بودند كه اعمال آنان در نظرشان طبيعى و عادى جلوه مى كرد و موجب هيچ گونه اعتراض و انتقادى نمى شد.
زندگى مردم عادى آن عصر نيز طورى بود كه يگانه هدف آنان، تأمين حوائج شخصى بود. هر كس به خاطر زندگى شخصى خود كار مى كرد و به خاطر رسيدن به هدف هاى شخصى زحمت مى كشيد و هيچ فكرى جز دستيابى به مقاصد شخصى نداشت. جامعه و مشكلات بزرگ آن، به هيچ وجه مورد توجه يك فرد عادى نبود.
تنها چيزى كه مورد توجه اين گونه افراد بود و خيلى مواظب آن بودند، اين بود كه مقرريشان قطع نشود. آنان از ترس قطع شدن مقررى، دستور رؤسا و رهبران خود را بى كم و كاست اجرا مى كردند و از بيم اين موضوع، با هر گونه صحنه ظلم و فساد كه روبرو مى شدند، لب به اعتراض و انتقاد نمى گشودند.
قيام امام حسين(عليه السلام) اين وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعه اسلامى زنده كرد. حسين(عليه السلام) با قيام خود، پرده از روى زندگى آلوده و پست مسلمانان برداشت و را نوينى پيش پاى آنان گذاشت كه در آن سختى هست، حرمان هست، اما ذلت نيست.
براى آنكه ميزان تأثير قيام امام حسين(عليه السلام) در بيدارى روح حماسه و شهادت در جامعه اسلامى آن روز روشن گردد، بايد توجه داشت كه جامعه اسلامى پيش از حادثه عاشورا (با صرف نظر از اعتراض هاى موضعى و مقطعى چون حركت حجر) بيست سال به سكوت و تسليم گذرانده بود و با آنكه در اين مدت نسبتاً طولانى موجبات قيام فراوان بود، كوچك ترين قيام اجتماعى رخ نداده بود.
در جنبش مردم كوفه نيز، كه به آمدن مسلم انجاميد، ديديم كه يك تهديد دروغين آمدن لشكر شام چگونه انبوه مردم را از گرد نماينده شجاع سالار شهيدان(عليه السلام) پراكنده ساخت!
فاجعه كربلا وجدان دينى جامعه را بيدار كرد و تحول روحى اى به وجود آورد كه شعاع تأثير آن، جامعه اسلامى را فرار گرفت، و همين كافى بود كه مردم را به دفاع از حريم شخصيت و شرافت و دين خود وا دارد، روح مبارزه را - كه در جامعه به خاموشى گراييده بود - شعله اى تازه بخشد، و به دل هاى مرده و پيكرهاى افسرده، حياتى تازه دميده آنها را به جنبش در آورد.
از نخستين جلوه هاى اين تحول، قيام و مخالفت «عبد الله بن عفيف ازدى» در كوفه بود. آنگاه كه پسر زياد نخستين سخنرانى پس از جنگ مبنى بر اعلام پيروزى خود را با دشنام و ناسزا ره امام حسين(عليه السلام) آغاز كرد، با خروش و فرياد اعتراض عبدالله بن عفيف كه مردى نابينا بود،(1) روبرو گرديد. پسر زياد دستور بازداشت او را صادر كرد. افراد قبيله عبدالله او را به منزل رساندند. پسر زياد گروهى از دژخيمان را جهت دستگيرى او فرستاد. عبدالله با شجاعت در برابر يورش آنان مقاومت كرد، ولى سر انجام دستگير شد و به شهادت رسيد.(2)، (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.