پاسخ اجمالی:
حضرت علی(ع) بعد از به کار بستن همه روش ها از جمله تشویق و تمجید و بیان ارزش هاى معنوى و مادى جهاد فى سبیل الله، و برای برانگیختن مردم سست عنصر و ضعیف کوفه، نسبت به آنها از روش توبیخ و سرزنش استفاده می کرد. تاریخ مردم کوفه و سستى ها و ضعف های آن ها نشان می دهد حضرت امیر این سخنان را به عنوان آخرین راه درمان براى این بیماران کوردل انتخاب فرموده و مى خواهد از این راه، دست به کارى بزند که اگر کمترین احساسى در جان آنها است به پاخیزند و به حرکت درآیند و به مقابله با دشمن بشتابند.
پاسخ تفصیلی:
با مطالعه کلام مولا امیرمؤمنان على (علیه السلام) در خطبه 27 نهج البلاغه این سؤال به ذهن مى آید که: (چرا آن پیشواى مدیر و مدبّر چنان حملات شدید و تندى نسبت به مردم کوفه مى کند و آنها را به شدّت زیر ضربات شلاّق هاى سرزنش و ملامت قرار مى دهد ـ و در ادامه به آنها مى فرماید: (من، دوست داشتم که هرگز شما را نمى دیدم و نمى شناختم... خدا شما را بکشد که این قدر خون به دل من کردید!)؛ «لَوَدِدْتُ اَنِّى لَمْ اَرَکُمْ وَلَمْ اَعْرِفْکُمْ. مَعْرِفَةٌ وَاللّهِ جَرَّتْ نَدَماً، وَ اَعْقَبَتْ سَدَماً. قاتَلَکُمُ اللّهُ، لَقَدْ مَلاَْتُمْ قَلْبى قَیْحاً».
ولى اگر در تاریخ کوفه و کوفیان و عهدشکنى ها و نفاق افکنى ها و بى وفایى ها و سستى و ضعف آنها بیشتر مطالعه کنیم، فلسفه این سرزنشهاى تند و شدید را در مى یابیم. گویى امام علی(علیه السلام) این سخنان را به عنوان آخرین راه درمان و چاره براى این بیماران کوردل انتخاب فرموده است؛ همان کسانى که غیرت آنها در برابر هیچ چیز به جوش نمى آمد و انواع تحقیرها و تحمیلها را از دشمن پذیرا مى شدند! امام (علیه السلام) مى خواهد از این راه، دست به کارى بزند که اگر کمترین احساسى در جان آنها است به پاخیزند و به حرکت درآیند و به مقابله با دشمن بشتابند. استفاده از این راه از نظر روانشناسى در برابر بعضى از گروه ها کار ساز است.
این همان چیزى است که در تعبیرى عامیانه گفته مى شود: «باید کارى کرد که به رگ غیرت او برخورد کند».
بنابراین استفاده از این شیوه بیان هماهنگ با مسأله بلاغت در کلام است که مى گوید باید کلام را مطابق با مقتضاى حال بیان کرد.
نباید فراموش کرد که امام (علیه السلام) این روش را بعد از به کار بستن روش هاى دیگر از قبیل تشویق و تمجید و بیان ارزش هاى معنوى و مادى جهاد فى سبیل الله به کار مى بندد.
این سخنان در واقع سخن کسى است که از پیروانِ سست عنصر مأیوس شده و براى بیدار کردن آنها جز استفاده از این کلمات تند راهى نمى بیند و عجب این که آنها با این همه تازیانه هاى سخن نیز بیدار نشدند و هنگامى که از آنها براى تشکیل لشکر و حرکت به سوى دشمن دعوت فرموده جز گروه اندکى لبیک نگفتند! به همین دلیل امام (علیه السلام) ناچار شد که افرادى به روستاها و آبادى هاى اطراف فرات بفرستد و از آنها ـ که مردمانى جنگجو و وفادار به امام (علیه السلام) بودند ـ براى بسیج لشکر دعوت کند.
در واقع کوفیان در این برهه از تاریخ خود شباهتى به قوم لجوج بنى اسرائیل در عصر موسى(علیه السلام) دارند که هر چه آنها را تشویق براى حمله به دشمنانشان در بیت المقدس کرد، آنها گفتند: (ما از آنان وحشت داریم و تا آنان در بیت المقدس هستند، ما هرگز وارد آن نمى شویم. ما همین جا نشسته ایم، تو و پروردگارت بروید و بیت المقدس را فتح کنید!)؛ «قالُوا یا مُوسى اِنَّ فیهَا قَوْماً جَبّارینَ وَ إِنّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتّى یَخْرُجُوا مِنْها فَاِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَاِنّا داخِلوُنَ...فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنّا هاهُنا قاعِدُونَ».(1)؛ (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.