پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در خطبه 180 «نهج البلاغه»، براي سرزنش اصحاب نافرمانش می فرماید: «اى گروهى كه هرگاه فرمان دادم اطاعت نكرديد و هر زمان دعوتتان نمودم اجابت ننموديد؛ هر وقت به شما مهلت داده شود، در بيهودگى فرو مى رويد، و اگر با شما بجنگند ضعف نشان مى دهيد؛ هرگاه مردم، اطرافِ پيشوايى گرد آيند طعنه مى زنيد و اگر شما را براى حل مشكلى بياورند عقب نشينى مى كنيد، دشمنتان بى پدر باد! منتظر چه نشسته ايد؟! ... شما مردم عجيبى هستيد! آيا دينى نداريد كه شما را گرد آورد؟ و يا غيرتى كه به سوى دشمن بسيج كند؟!».
پاسخ تفصیلی:
از كتاب «غارات» ثقفى چنين بر مى آيد كه امام علي(عليه السلام) خطبه 180 «نهج البلاغه» را زمانى ايراد كرد كه محمّد بن ابى بكر براى تقاضاى كمك قبل از وقوع جنگ ميان او و «عمرو بن عاص» در سرزمين مصر، دو نفر را نزد امام(عليه السلام) فرستاد. امام(عليه السلام) برخاست و مردم را به مسجد دعوت كرد و ماجرا را براى آنها بيان كرد؛ اما گروه اندكى براى جهاد اعلام آمادگى كردند. شب هنگام به سوى اشراف كوفه فرستاد و آنها را به دار الاماره جمع فرمود؛ در حالى كه بسيار اندوهگين بود؛ زيرا مى دانست شكست محمّد بن ابى بكر و افتادن مصر به دست طرفداران معاويه، ضربه بسيار سنگينى است. امام(عليه السلام) اين خطبه را در نكوهش ياران نافرمان خويش ايراد كرد و از همه براى دفع فتنه ابن عاص از مصر كمك خواست.
امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه همچون بسيارى ديگر از خطبه ها با حمد و ثناى الهى شروع مى كند و مى گويد: (خدا را بر آنچه فرمان داده و كارى كه مقدّر فرموده ستايش مى كنم و پروردگار را بر گرفتارى خودم به شما مى ستايم)؛ «أَحْمَدُ اللهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ، وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ، وَ عَلَى ابْتِلَائِي بِكُمْ».
يكى از تفسيرهاى روشنِ قضا و قدر ـ كه آيات و روايات نيز بر آن گواهى مى دهد ـ اين است كه قضا ـ هم در عالم تكوين و هم در عالم تشريع ـ اشاره به فرمان الهى براى اصل وجود چيزى است و قَدَر، اشاره به اندازه گيرى ها و اجزاء و شرايط آن است؛ مثلا فرد بزرگى فرمان مى دهد مسجد يا بيمارستانى ساخته شود. اين مصداق قضاست؛ سپس نيازها و اندازه گيرى هاى آن را بيان مى كند؛ اين قَدَر است. فرمان خدا به اداى نماز و روزه در عالم تشريع، قضاست و دستور او نسبت به اجزاء و شرايط آن، قَدَر است.
نكته ديگر اين است كه در عبارت ياد شده، امام(عليه السلام) خدا را بر گرفتارى ها و مشكلاتى كه به واسطه ياران نافرمانش برای ایشان به وجود آمده، حمد و سپاس مى گويد. اين بدان جهت است كه مردان خدا تسليم فرمان اويند و در ديدگاه آنها هر چه از دوست مى رسد نيكوست و همه را داراى مصلحت و هدف مى بينند.
سپس حاضران در مجلس يعنى سران قبايل و عشاير كوفه را مخاطب ساخته، چنين مى فرمايد: (اى گروهى كه هرگاه فرمان دادم اطاعت نكرديد و هر زمان دعوتتان نمودم اجابت ننموديد؛ هر وقت به شما مهلت داده شود [كه آماده پيكار با دشمن شويد] در بيهودگى فرو مى رويد [و فرصتها را از دست مى دهيد] و اگر با شما بجنگند ضعف و ناتوانى نشان مى دهيد؛ هرگاه مردم، اطرافِ پيشوايى گرد آيند طعنه مى زنيد و اگر شما را براى حل مشكلى بياورند عقب نشينى مى كنيد)؛ «أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ، وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ. إِنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ(1)، وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ(2) وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ، وَ إِنْ أُجِئْتُمْ(3) إِلَى مُشَاقَّةٍ(4) نَكَصْتُمْ(5)». امام(ع) در اين عبارت، به چهار نقطه ضعف مردم پيرامونش اشاره مى كند: نافرمانى، بى توجهى به فراخوانى، استفاده نكردن از مهلتها و فرصتها و ضعف نشان دادن در ميدان نبرد. به يقين هريك از اين موارد مى تواند عاملى براى شكست باشد تا چه رسد به تمام اينها. سپس آنها را سرزنشى آميخته با محبّت مى كند و مى فرمايد: (دشمنتان بى پدر باد! منتظر چه نشسته ايد؟! در مقابل يارى خود و جهاد براى به دست آوردن حقّ خويش جز مرگ يا ذلّت [نصيب شما خواهد شد؟])؛ «لا أَبَا لِغَيْرِكُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ؟ الْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَكُمْ؟».(6) اشاره به اينكه وضعى كه به خود گرفته ايد ـ كه در برابر توطئه هاى دشمن غدّارى همچون معاويه و لشكريان غارتگر او خونسرد و بى تفاوتيد ـ نتيجه اى جز مرگ يا ذلّت ندارد: يا مى ميريد و يا اگر زنده بمانيد در زير دست و پاى آنها خوار و ذليل خواهيد شد. عزّت در جهاد است كه نتيجه اش يا پيروزى است يا شهادت؛ همان گونه كه امام(عليه السلام) در خطبه مى فرمايد: «اَلْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَياةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ»(7)؛ (مرگ در زندگى توأم با شكست شماست و زندگى در مرگ پيروزمندانه به شما خواهد بود).
و در ادامه اين سخن مى افزايد: (به خدا سوگند! اگر مرگ من فرا رسد ـ كه قطعاً فرا خواهد رسيد ـ ميان من و شما جدايى، خواهد افكند؛ در حالى كه من از همنشينى با شما ناراحت بودم و وجودتان براى من قدرت آفرين نبود [حال آنكه من براى شما همه چيز بودم])؛ «فَوَاللهِ لَئِنْ جَاءَ يَوْمِي ـ وَ لَيَأْتِيَنِّي ـ لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أَنَا لِصُحْبَتِكُمْ قَالٍ(8)، وَ بِكُمْ غَيْرُ كَثِيرٍ». در ادامه مي فرمايد: (شما مردم عجيبى هستيد! آيا دينى نداريد كه شما را گرد آورد؟ و يا غيرتى كه به سوى دشمن بسيج كند؟!)؛ «للهِ أَنْتُمْ! أَ مَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ! وَ لَا حَمِيَّةٌ(9) تَشْحَذُكُمْ(10)!». اشاره به اينكه ايستادن در برابر دشمن و دفاع از خود و آرمان هاى خويش يكى از دو عامل را مى طلبد: يا اعتقاد به خداوند و روز جزا و وعده هاى پرارزش او به مجاهدان و شهيدان و يا غيرت و تعصّب قومى و ميهنى؛ متأسفانه هيچ يك از آنها در شما ديده نمى شود، دين و ايمانتان ضعيف و غيرت و تعصّب شما از كار افتاده است؛ لذا نشسته ايد تا دشمن به سراغتان بيايد و بر مغزتان بكوبد و گلويتان را بگيرد.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.