پاسخ اجمالی:
«بُسر بن اَرطاة» فرمانده لشکر معاویه و مردى سنگدل، خشن و خونخوار بود که به دستور معاویه برای سرکوب شورش اهل یمن به آنجا رفت و با شیعیان با خشونت تمام برخورد کرده مخالفین معاویه را به قتل می رساند. قبل از آن، در مدینه خانه هاى بسیارى را سوزاند. سپس به مکه و نجران رفت و در این ماجرا سى هزار نفر را به قتل رساند و گروهى را به آتش کشید و سوزاند. على(ع) بُسر را نفرین کرد؛ چیزى نگذشت که او جنون پیدا کرد و پیوسته هذیان مى گفت و در آخر عمر قاذورات مى خورد.
پاسخ تفصیلی:
مورّخان اسلام در این نکته اتّفاق نظر دارند که معاویه براى پیشبرد اهداف خود، از مهره هایى استفاده مى کرد که هیچ گونه شباهتى با صحابه و یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نداشتند. از جمله آنها «بُسر بن اَرطاة» بود که به گفته ابن ابى الحدید مردى سنگدل، خشن و خونریز و کاملا بى رحم بود. معاویه هنگامى که باخبر شد که گروهى از مردم یمن سر به شورش برداشته اند و نامه دوستانه اى براى او نوشته اند، بُسر را احضار کرد و به او دستور داد از راه حجاز و مدینه و مکّه به سوى یمن برود و به او گفت: به هر جا وارد شدى که از پیروان على (علیه السلام) هستند با خشونت تمام با آنها صحبت کن، به طورى که بدانند راهى جز تسلیم نیست.
سپس از خشونت زبانى خوددارى کن و آنها را به بیعت با من دعوت کن! هر کس نپذیرفت او را به قتل برسان و شیعیان على (علیه السلام) را هر کجا یافتى از دم شمشیر بگذران!».
او دستور معاویه را دقیقا، اجرا کرد. هنگامى که وارد مدینه شد خطبه اى خواند و دشنام بسیارى به مردم مدینه داد و آنها را تهدید کرد و داستان کشته شدن عثمان را به خاطر آنان آورد و همه را مقصّر شمرد و آن قدر تهدید کرد که همه مردم با شناختى که از او داشتند، در وحشت عظیمى فرو رفتند. سپس مردم را به بیعت با معاویه دعوت کرد. گروهى با او بیعت کردند. او خانه هاى بسیارى را سوزاند و حتى به اصحاب پیامبر نیز رحم نکرد و گفت: اگر با معاویه بیعت نکنند قطعاً کشته مى شوند. و به این ترتیب بر مدینه مسلّط شد و سپس به مکه آمد و آنها را تهدید کرد و از مخالفت برحذر داشت و گفت: «اگر از در خلاف درآیید ریشه هاى شما را قطع مى کنم و خانه ها را ویران و اموالتان را غارت خواهم کرد.» در طائف نیز همین کار را انجام داد.
از آنجا به نجران آمد. مسیحیان نجران را نیز شدیداً تهدید کرد و گفت: «اگر خلافى از شما به من رسد کارى مى کنم که نسل شما قطع شود و خانه ها و زمین هاى کشاورزیتان ویران گردد».
او همین برنامه را ادامه داد تا به صنعا رسید و از طریقِ ارعاب و تهدید و کشتار وسیع و وحشتناک، بر صنعا و یمن مسلّط شد.
هنگامى که خبر به على (علیه السلام) رسید جاریة بن قدامه سعدى را با دو هزار نفر به سوى یمن فرستاد.
مردم یمن که به على (علیه السلام) وفادار مانده بودند با ورود جاریة و سربازانش قوّت قلب پیدا کرده و بضدّ طرفداران معاویه قیام کردند. آنها از شهرها گریخته به کوه ها پناه بردند. شیعیان على (علیه السلام) آنها را تعقیب و جمع آنان را متلاشى کردند و در تعقیب بُسر حرکت کردند. بُسر که جان خود و یارانش را در خطر دید، هر روز از جایى به جاى دیگر فرار مى کرد و به هر جا که مى رسید، مردمى که اعمال این مرد خونخوار را دیده بودند ضدّ او مى شوریدند. سرانجام توانست از چنگ مردم بگریزد و خود را به معاویه برساند و باصطلاح پیروزى هاى خود را براى او شرح دهد و گفته مى شود که او در این ماجرا سى هزار نفر را به قتل رساند و گروهى را به آتش کشید و سوزاند.
در حدیثى آمده است که على (علیه السلام) بُسر را با این عبارت نفرین کرد: «خداوندا! این مرد دینش را به دنیا فروخته و بى حرمتى فراوان کرده و اطاعت مخلوق گنهکارى را بر اطاعت تو مقدّم داشته است. خداوندا! او را نمیران جز این که عقل را از او بگیرى و رسواى خاص و عام کنى و لحظه اى رحمت خود را نصیب او نکن ...!» (1)
چیزى نگذشت که بُسر حالت وسواس شبیه جنون پیدا کرد و عقل خود را از دست داد. پیوسته هذیان مى گفت و مرتّب مى گفت شمشیرى به من بدهید که من افراد را با آن بکشم. مردم یک شمشیر چوبى به او دادند و مشک باد کرده اى نزد او مى گذاردند و او با آن شمشیر چوبى آن قدر بر آن مى زد تا بیهوش مى شد. حتّى بعضى گفته اند که در آخر عمر به قدرى عقل خود را از دست داده بود که قاذورات مى خورد و وقتى هم که دست او را مى بستند، باز خود را بر قاذورات مى افکند و مى خورد و با همین حال از دنیا رفت.(2)
مسعودى در مروج الذهب، بعد از نقل این داستان مى افزاید که بُسر به مردم مى گفت: «شما مرا از خوردن قاذورات منع مى کنید در حالى که دو فرزند ابن عباس ـ که مظلومانه به دست من کشته شدند ـ اینها را به خورد من مى دهند».(3)؛ (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.