پاسخ اجمالی:
بر اساس آیات قرآن، مجموعه ای از گوشت ها در اسلام تحریم گردیده است: همانند مردار، گوشت خوک، گوشت حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بت ها و اصولاً به غیر نام خدا ذبح شوند، یا خفه شده باشند، یا با شکنجه و ضرب جان دهند و یا به واسطه بیمارى از دنیا بروند، یا بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند، یا به ضرب شاخ مرده باشند، زیرا تا زمانى که رگ هاى اصلى گردن بریده نشود، خون به قدر کافى بیرون نخواهد ریخت، و با مردن حیوان، این خون مرکز انواع میکروب ها گردیده و جزء گوشت هاى سالم محسوب نخواهند شد.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیه 3 سوره «مائده» بیان شده است، در این آیه حکم به تحریم یازده چیز شده است که بعضى از آنها در آیات دیگر قرآن نیز بیان گردیده، و تکرار آن جنبه تأکید دارد.
1 ـ نخست مى فرماید: (مردار بر شما حرام شده است)؛ «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ».
2 ـ همچنین (خون)؛ «وَ الدَّم».
3 ـ و (گوشت خوک)؛ «وَ لَحْمُ الْخِنْزیر».
4 ـ (و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بت ها و اصولاً به غیر نام خدا ذبح شوند)؛ «وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ».
و به این ترتیب سه قسمت از گوشت هاى حرام به اضافه خون که، بیش از همه مورد ابتلاى مردم آن محیط بوده است را ذکر مى کند که بعضى پلیدى ظاهرى دارند و بر کسى مخفى نیست، مانند مردار، خون و گوشت خوک، و بعضى پلیدى معنوى دارند مانند قربانى هائى که براى بت ها مى کردند.
5 ـ و نیز (حیواناتى که خفه شده باشند حرامند)؛ «وَ الْمُنْخَنِقَة».
خواه به خودى خود، یا به وسیله دام، و خواه به وسیله انسان این کار انجام گردد، چنان که در زمان جاهلیت معمول بوده که گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند.
در بعضى از روایات نقل شده که: «مجوس» مخصوصاً مقیّد بودند حیوانات را از طریق خفه کردن بکشند، سپس از گوشتشان استفاده کنند، بنابراین ممکن است آیه ناظر به وضع آنها نیز باشد.(1)
6 ـ (و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند)؛ «وَ الْمَوْقُوذَة»(2).
در تفسیر «قرطبى» نقل شده: در میان عرب معمول بود که بعضى از حیوانات را به خاطر بت ها آن قدر مى زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مى دانستند!(3)
7 ـ (و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند)؛ «وَ الْمُتَرَدِّیَة».
8 ـ (و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند)؛ «وَ النَّطیحَة».
9 ـ (و حیواناتى که به وسیله حمله درندگان کشته شوند)؛ «وَ ما أَکَلَ السَّبُع».
ممکن است یکى از فلسفه هاى تحریم این پنج نوع از گوشت هاى حیوانات آن باشد که خون به قدر کافى از آنها بیرون نمى رود؛ زیرا تا زمانى که رگ هاى اصلى گردن بریده نشود، خون به قدر کافى بیرون نخواهد ریخت، و مى دانیم خون مرکز انواع میکروب ها است و با مردن حیوان، قبل از هر چیز، خون عفونت پیدا مى کند.
و به تعبیر دیگر، این چنین گوشت ها یک نوع مسمومیت دارند و جزء گوشت هاى سالم محسوب نخواهند شد، مخصوصاً اگر حیوان بر اثر شکنجه، یا بیمارى و یا تعقیب حیوان درنده اى بمیرد، مسمومیت بیشترى خواهد داشت.
به علاوه جنبه معنوى ذبح که با ذکر نام خدا و رو به قبله بودن حاصل مى شود در هیچ یک از اینها نیست.
ولى اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند، با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون به قدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهند بود و لذا به دنبال تحریم موارد فوق مى فرماید: (مگر آن که به موقع و با شرایط آن را ذبح کنید)؛ «إِلاّ ما ذَکَّیْتُم».
بعضى از مفسران احتمال داده اند: این استثناء تنها به قسم اخیر یعنى «وَ ما أَکَلَ السَّبُع» بر مى گردد.
ولى اکثر مفسران معتقدند: به تمام اقسام بر مى گردد، و این نظر به حقیقت نزدیک تر است.
ممکن است سؤال شود: چرا با وجود «مَیْتَة» در آغاز آیه، این موارد ذکر گردیده است، مگر تمام آنها داخل در مفهوم «مَیْتَة» نیست؟
در پاسخ مى گوئیم: «مَیْتَة» از نظر فقهى و شرعى مفهوم وسیعى دارد، یعنى هر حیوانى که با طریق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم «مَیْتَة» داخل است، ولى در لغت، «مَیْتَة» معمولاً به حیوانى گفته مى شود که خود به خود بمیرد.
بنابراین، موارد فوق در مفهوم لغوى «مَیْتَة» داخل نیست و لااقل احتمال این را دارد که داخل نباشد و لذا نیازمند به بیان است.
10 ـ در زمان جاهلیت، بت پرستان سنگ هائى در اطراف «کعبه» نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نُصب» مى نامیدند، در مقابل آنها قربانى مى کردند و خون قربانى را به آنها مى مالیدند، و فرق آنها با بت، این بود که بت ها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند، اما «نُصب» چنین نبودند، قرآن در آیه فوق، این گونه گوشت ها را تحریم کرده، مى گوید: (و آنچه در برابر یا روى نصب ذبح شوند)؛ «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ».
روشن است: تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد، نه جنبه مادّى و جسمانى، و در واقع یکى از اقسام «ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِه» مى باشد، که به خاطر رواجش در میان عرب جاهلى، به آن تصریح شده است.
11 ـ نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه فوق آمده، آنها است که به صورت «بخت آزمائى» ذبح و تقسیم مى گردیده و آن چنین بوده که:
ده نفر با هم شرط بندى مى کردند، حیوانى را خریدارى و ذبح نموده، سپس ده چوبه تیر که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود، در کیسه مخصوصى مى ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مى آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مى افتاد سهمى از گوشت بر مى داشت، و چیزى در برابر آن نمى پرداخت، ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند، باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند، بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند.
این چوبه هاى تیر را «ازلام» جمع «زلم» (بر وزن قلم) مى نامیدند، اسلام خوردن این گوشت ها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد، بلکه به خاطر این که جنبه «قمار» و بخت آزمائى دارد، مى فرماید: (و آنچه را به وسیله چوب هاى مخصوصى بخت آزمائى قسمت مى کنید)؛ «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأَزْلامِ».
روشن است: تحریم «قمار» و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد، بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیان هاى فعالیت هاى حساب نشده اجتماعى و برنامه هاى خرافى در آن جمع مى باشد.
و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مى فرماید: (تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار)؛ «ذلِکُمْ فِسْقٌ»(4).
بعد از بیان احکام فوق، دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم مى خورد، نخست مى گوید: (امروز کافران از دین شما مأیوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و تنها از ]مخالفت] من بترسید)؛ «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ».
سپس مى فرماید: (امروز دین و آئین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم)؛ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً».
و در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشت هاى حرام بازگشته، و حکم صورت اضطرار را بیان کرده، مى گوید: (کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشت هاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است)؛ «فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَة غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».
و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى افکند و آنها را کیفر نمى دهد.
«مَخْمَصَه» از ماده «خَمْص» - بر وزن لمس - به معنى «فرورفتگى» است، و به معنى گرسنگى شدید که باعث فرورفتگى شکم مى شود نیز آمده است خواه به هنگام قحطى باشد یا به هنگام گرفتارى شخصى.
«غَیْرَ مُتَجانِف لاِ ِثْم» به معنى آن است که تمایل به گناه نداشته باشد، که یا به عنوان تأکید مفهوم اضطرار آمده.
یا به منظور آن است که به هنگام ضرورت زیاده روى در خوردن گوشت حرام نکند، و آن را حلال نشمرد.
یا آن که مقدمات اضطرار را خودش فراهم نساخته باشد.
و یا آن که در سفرى که براى انجام کار حرامى در پیش گرفته، گرفتار چنان ضرورتى نشود.
ممکن است همه این معانى از این عبارت منظور باشد.(5).(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.