پاسخ اجمالی:
یکى از سرچشمه هاى بت پرستى این است که برخی به زعم خود ذات خدا را منزه از عبادت دانسته، لذا تمثالی از وجودات مقدسی مانند «فرشتگان و جنّ» که اداره کنندگان امور جهان به امر پروردگارند، را می پرستیدند. برخی نیز تمثال انبیاء را برای احترام می ساختند و با گذشت زمان به پرستش آن رو می آوردند. در حجاز هم «عمرو بن لحی» از شام بتی را با خود آورد و بت پرستی رواج یافت.
پاسخ تفصیلی:
یکى از سرچشمه هاى بت پرستى این است که گروهى به زعم خود ذات پاک خداوند را بزرگتر از آن مى دانستند که، عقل و فکر ما به آن راه یابد و بر این اساس، او را منزه از این مى دانستند که ما مستقیماً او را مورد عبادت خویش قرار دهیم، بنابراین، باید به کسانى روى آوریم که ربوبیت و تدبیر این عالم از سوى خداوند، بر عهده آنها گذارده شده است، و آنها را واسطه میان خود و او قرار دهیم.
آنها را به عنوان «ارباب» و خدایان بپذیریم و پرستش کنیم تا ما را به خدا نزدیک کنند، آنها همان «فرشتگان و جنّ» و به طور کلى وجودات مقدس عالمند.
و از آنجا که دسترسى به این مقدسین، نیز امکان پذیر نبود، تمثال و سمبلى براى آنها مى ساختند، و آنها را پرستش مى کردند و اینها همان بتها بودند، و چون میان این تمثال ها و وجود مقدسین، یک نوع وحدت، قائل بودند بتها را نیز «ارباب» و خدایان خود مى پنداشتند.
به این ترتیب، خدایان در نزد آنها همان موجودات ممکنى بودند که از سوى خداوند عالم آفریده شده بودند و به زعم آنها مقربان درگاه حق، و اداره کنندگان امور جهان به امر پروردگار بودند و خدا را «ربّ الارباب» (خداى خدایان) مى دانستند که خالق و آفریدگار عالم هستى است و گرنه کمتر کسى از بت پرستان معتقد بود، که این بت هاى سنگى و چوبى و یا حتى خدایان پندارى آنها، یعنى فرشتگان و جن و مانند آن، خالق و آفریدگار این جهان باشند. (1)
البته، بت پرستى سرچشمه هاى دیگرى نیز دارد از جمله این که: احترام فوق العاده به انبیاء و نیکان، گاهى سبب مى شد که تمثال آنها را بعد از مرگشان مورد احترام قرار دهند و با گذشت زمان این تمثالها جنبه استقلالى پیدا کرده و احترام نیز تبدیل به پرستش مى شد، و به همین علت از مجسمه سازى در اسلام شدیداً نهى شده است.
این امر، نیز در تواریخ آمده است که: عرب جاهلى، به خاطر احترام فوق العاده اى که براى «کعبه» و سرزمین «مکّه» قائل بود، گاهى قطعات سنگى از آنجا را با خود به نقاط دیگر مى برد و مورد احترام و کم کم پرستش، قرار مى داد.
و در هر حال، اینها منافاتى با آنچه در داستان «عمرو بن لحى» نقل شده ندارد که او، به هنگام سفر به «شام» صحنه هائى از بت پرستى را مشاهده کرد و براى اولین بار، بتى را با خود از آنجا به «حجاز» آورد و پرستش بتان از آن زمان، معمول شد؛ چرا که هر یک از آنچه گفتیم، یکى از ریشه هاى بت پرستى را بیان مى کند و انگیزه شامیان در پرستش بت ها نیز، از همین امور، یا مانند آن سرچشمه مى گرفت.
اما در هر صورت، اینها همه، اوهام و خیالات بى اساسى بود که از مغزهاى ناتوان تراوش مى کرد و مردم را از جاده اصیل خداشناسى، منحرف مى ساخت.
قرآن مجید، مخصوصاً روى این نکته تأکید مى کند که: انسان بدون هیچ واسطه اى مى تواند با خداى خود تماس بگیرد، با او سخن گوید، راز و نیاز کندحاجت بطلبد و تقاضاى عفو و توبه کند، اینها همه از آن او و در اختیار و قدرت او است.
سوره «حمد» بیانگر این واقعیت است; چرا که بندگان با خواندن این سوره، به طور مداوم در نمازهاى روزانه، مستقیماً با پروردگار خود ارتباط برقرار مى کننداو را مى خوانند و بدون هیچ واسطه اى، از او تقاضا مى کنند و حاجات خویش را مى طلبند.
طرز استغفار و توبه، در برنامه هاى اسلامى و همچنین هر گونه تقاضا از خداوند بزرگ ـ که دعاهاى مأثوره ما مملو از آن است ـ همگى، نشان مى دهد که اسلام هیچ گونه واسطه اى در این مسائل قائل نشده است و این همان حقیقت توحید است.
حتى مسأله «شفاعت و توسل به اولیاء اللّه»، نیز مقید به اذن پروردگار و اجازه او است و تأکیدى است بر همان مسأله توحید.
و باید هم چنین رابطه اى برقرار باشد، چرا که او به ما از خود ما نزدیکتر است، چنان که قرآن مى گوید «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛ (ما به انسان از رگ گردن او نزدیکتریم)؛ (2) و نیز مى فرماید:«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ (بدانید خداوند میان انسان و دل او قرار دارد). (3)
با این حال نه او از ما دور است و نه ما از او دوریم، تا نیازى به واسطه باشد، او از هر کس دیگر، به ما نزدیک تر است، در همه جا حضور دارد و در درون قلب ما جاى او است.
بنابراین، پرستش واسطه ها، خواه فرشتگان و جن و مانند آنها باشند و خواه، بت هاى سنگى و چوبى یک عمل بى اساس و دروغین است، به علاوه کفران نعمت هاى پروردگار محسوب مى شود چرا که بخشنده نعمت، سزاوار پرستش است نه این موجودات بى جان، یا سراپا نیاز. (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.