پاسخ اجمالی:
آیه 12 سوره انعام مى فرماید: «وَلَهُ ما سَکَنَ فِى اللَّیْلَ و النَّهار». «حرکت» و«سکون» دو حالت عارضى و حادث اند، نه قدیم و ازلى. حرکت: بودن چیزى در دو زمان مختلف در دو مکان و سکون: بودن چیزی در دو زمان در یک مکان معین است؛ بنابراین در ذات حرکت و سکون توجه به حالت سابقه نهفته شده و چیزى که حالت قبلی داشته، ازلى نیست. پس اجسام که از حرکت و سکون خالى نیستند، حادثند و نیازمند به آفریدگار. ولى خداوند چون جسم نیست، نه حرکت دارد و نه سکون، نه زمان دارد و نه مکان؛ و به همین جهت ازلى و ابدى است.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال را مى توان از آیه 12 سوره «انعام» به دست آورد، خداوند مى فرماید: «وَلَهُ ما سَکَنَ فِى اللَّیْلَ و النَّهار» منظور از «سکن» سکونت به معنى توقف و قرار گرفتن در چیزى است، خواه این که آن موجود در حال حرکت باشد، یا سکون مثلاً مى گوئیم:
ما در فلان شهر ساکن هستیم یعنى در آنجا استقرار یافته و توقف داریم، اعم از این که در خیابان هاى شهر در حال حرکت باشیم یا در حال سکون.
این احتمال نیز در آیه وجود دارد که: «سکون» در اینجا فقط مقابل حرکت باشد و از آنجا که این دو، از امور نسبى هستند ذکر یکى ما را از دیگرى بى نیاز مى کند.
بنابراین، معنى آیه چنین مى شود: «آنچه در روز و شب و افق زمان در حال سکون و حرکت است همه از آن خدا است».
در این صورت، آیه مى تواند اشاره به یکى از استدلالات توحیدى باشد؛ زیرا «حرکت» و «سکون» دو حالت عارضى هستند که به طور مسلّم، حادثند و نمى توانند قدیم و ازلى باشند، چون حرکت عبارت است از: «بودن چیزى در دو زمان مختلف در دو مکان»، و سکون: «بودن چیزى است در دو زمان در یک مکان معین»، و بنابراین، در ذات حرکت و سکون توجه به حالت سابقه نهفته شده است، و مى دانیم: چیزى که قبل از آن حالت دیگرى باشد نمى تواند ازلى بوده باشد.
از این سخن چنین نتیجه مى گیریم: «اجسام از حرکت و سکون خالى نیستند».
و «آنچه از حرکت و سکون خالى نیست نمى تواند ازلى باشد».
بنابراین، تمامى اجسام حادثند و چون حادثند نیازمند به آفریدگارند (دقت کنید).
ولى خداوند چون جسم نیست نه حرکت دارد و نه سکون، نه زمان دارد و نه مکان، و به همین جهت ازلى و ابدى است. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.