پاسخ اجمالی:
فلاسفه قدیم به افلاک بطلمیوسی که از عقول الهام می گیرند قائل بودند و می گفتند: عقول جزئیه و نفوس انسانی از عقل دهم یا فعال کسب فیض می کنند و روح پیامبر(ص) به خاطر رابطه زیادش با عقل فعال می تواند معلومات را از آن بگیرد و قوه خیالیه بسیار قوی او مى تواند صورت هاى محسوسه مناسبى به آن صور کلیه که از عقل فعال دریافت داشته، بدهد. اما این نظریه باطل است؛ زیرا اولا مقدمات آن اثبات نشده، ثانیا با آیات قرآن که وحی را یک نوع ارتباط با خدا از طریق الهام یا به واسطه فرشته وحی بیان کرده، ناسازگار است.
پاسخ تفصیلی:
آنها روى مقدمات مفصلى، معتقد بودند که «وحى» عبارت است از اتصال فوق العاده نفس پیامبر(صلى الله علیه وآله) با «عقل فعال» که سایه آن بر عالم «حس مشترک» و «خیال» نیز گسترده مى شود.
توضیح این که: آنها معتقد بودند روح انسانى داراى سه قوه است: «حس مشترک» که با آن صور محسوسات را ادراک مى کند، و «قوه خیال» که با آن صورت هاى جزئیه ذهنى را درک مى نماید و «قوه عقلیه» که با آن صور کلیه را درک مى کند.
این از یکسو، از سوى دیگر، آنها اعتقاد به افلاک نُه گانه «بطلمیوسى» داشتند، و براى افلاک، نفس مجرد (همچون روح براى بدن ما) معتقد بودند، و مى افزودند: این نفوس فلکى، از موجودات مجردى بنام «عقول» الهام مى گیرند، و به این ترتیب «نه عقل» مربوط به «افلاک نه گانه» قائل بودند.
از سوى سوم، عقیده داشتند که نفوس انسانى، و ارواح آنها براى فعلیت یافتن استعدادها و درک حقایق، باید از وجود مجردى که آن را «عقل فعال» مى نامیدند، کسب فیض کنند، که نامش «عقل دهم» یا «عقل عاشر» بود، و نام «عقل فعال» را به این مناسبت بر آن مى گذاردند که سبب فعلیت استعدادهاى «عقول جزئیه» بود.
از سوى چهارم، معتقد بودند، هر قدر روح انسان قوى تر باشد، ارتباط و اتصالش با «عقل فعال» که منبع و خزانه معلومات است، بیشتر خواهد بود، بنابراین یک روح قوى و کامل، مى تواند در کوتاه ترین مدت، وسیع ترین معلومات را به فرمان خدا از «عقل فعال» کسب کند.
و همچنین هر اندازه «قوه خیال»، قوى تر باشد، بهتر مى تواند، این مفاهیم را در لباس صورت هاى حسى قرار دهد، و هر اندازه حس مشترک قوى تر، گردد انسان صور محسوسه خارجیه را بهتر درک مى کند.
سپس از مجموع این مقدمات، چنین نتیجه مى گرفتند: روح پیامبر(صلى الله علیه وآله) چون فوق العاده قوى است رابطه و اتصالش با «عقل فعال» بسیار زیاد است، و به همین دلیل مى تواند، در اکثر اوقات، معلومات را به صورت کلى از «عقل فعال» بگیرد.
و از آنجا که «قوه خیالیه» او نیز بسیار قوى است، و در عین حال تابع قوه عقلیه است، مى تواند «صورت هاى محسوسه» مناسبى به آن صور کلیه که از «عقل فعال» دریافت داشته، بدهد، و در لباس هاى حسى در افق ذهن خود ببیند! مثلاً اگر آن حقایق کلى از قبیل معانى و احکام باشد، به صورت الفاظى بسیار موزون، و در نهایت فصاحت و بلاغت، از زبان شخصى در نهایت کمال بشنود!
و چون «قوه خیالیه» او تسلط کامل بر حس مشترک دارد، مى تواند به این صور جنبه حسى دهد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن شخص را با چشم ببیند و الفاظش را با گوش بشنود!
نقد و بررسى
البته، این بیان متکى بر مقدماتى است که امروز بسیارى از آنها مردود شناخته شده، از جمله افلاک نه گانه «بطلمیوسى»، و نفوس و عقولى که متعلق به آنها است، فعلاً جزء اساطیر محسوب مى شود; چرا که هیچ دلیلى بر اثبات آنها در دست نیست و یا حتى دلائلى بر خلاف آن در دست داریم.
و از سوى دیگر، این فرضیه با آنچه از آیات قرآن به روشنى درباره وحى استفاده مى شود، هماهنگ نیست، زیرا آیات قرآن، با صراحت، وحى را یک نوع ارتباط با خدا مى شمرد، که گاه از طریق الهام به قلب، و گاه به واسطه فرشته وحى، و یا شنیدن امواج صوتى، صورت مى گیرد، و اعتقاد به این که اینها نتیجه فعالیت «قوه خیالیه» و حس مشترک و مانند آن است، بسیار بى پایه و ناهماهنگ با آیات قرآن است، و عیب مهم دیگر آن این است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را هم ردیف فلاسفه و نوابغ مى شمرد، با عقلى قوى تر و روحى نیرومندتر، در حالى که مى دانیم راه وحى از راه ادراکات عقلیه جدا است، این دسته از فلاسفه، بى آن که توجه داشته باشند به تخریب مبانى وحى و نبوت پرداخته اند «و چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند».(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.