پاسخ اجمالی:
«وحى» مي تواند ارتباط مستقيم تعليمى با «مبدأ جهان هستى» برقرار كند؛ زيرا نه در فلسفه و نه در علوم طبيعى، كوچك ترين دليلى بر محال بودن چنين رابطه اى نمى يابيم و با هيچ منطقى نمى توان اثبات كرد كه ارتباط انسان با خداوند و دريافت حقايقى از آن مبدأ بزرگ ممكن نيست. حتى در حيوانات، احساسات و ادراكات مرموزى ديده مى شود كه تمام دانشمندان جهان در تفسير آن عاجز مانده اند؛ ولي ما چاره اى نداريم جز اينكه به وجود چنين رابطه اسرارآميزى، ميان پيامبران و مبدأ عالَم اعتراف كنيم و شاهد آن، همان آثارى است كه در وجود پيامبران و تعاليم آنها ديده مى شود.
پاسخ تفصیلی:
نخستين سؤالى كه در بحث «وحى» مطرح مى شود اين است كه: آيا «وحى» يعنى ارتباط مستقيم تعليمى با «مبدأ جهان هستى» و با هر كيفيت ممكن؟ هنگامى كه اين سؤال مطرح مى شود، گروهى ميل دارند تا پاسخ عجولانه اى به آن داده و بگويند: نه، اينها همان طرفدارانِ مغرور و افراطى علوم طبيعى هستند. اگر بپرسيد: چرا نه؟ با يك لحنِ قاطع و غرورآميز مى گويند: زيرا چنين موضوعى بر خلاف علم است.
اگر سؤال كنيد: در كدام علم، كدام مبحث و به وسيله كدام يك از دانشمندان ثابت شده كه چنين ارتباطى با مبدأ جهان هستى و دريافت چنين علومى از آن مبدأ بزرگ ممكن نيست؟ در جواب خواهند گفت: «همين اندازه كه علم [علوم طبيعى امروز] چيزى را ثابت نكرد، كافى است كه ما نيز آن را انكار كنيم! به طور كلى مطالبى براى ما قابل پذيرش است كه علم آن را تأييد كرده باشد و از طريق علمى به اثبات برسد بايد هر موضوعى بدون استثناء از طريق علمى [علوم طبيعى امروز] حل شود. علم امروز پرده از روى اسرار وجود انسان برداشته و تمام خصوصيات جسمى و روانى بشر را مورد بررسى دقيق قرار داده است، متأسفانه در اين پژوهش ها، حسّى را كه بتوان به كمك آن با جهان اسرارآميزِ ديگرى مربوط شد و حقايق فوق العاده اى را كه عقلِ بشر از طريق عادى از درك آن عاجز است، از اين راه دريافت، نيافته است. اگر چنين موضوعى امكان پذير بود هرگز از نظر تيزبين و موشكاف علم مخفى نمى ماند!
از اين گذشته اصلا چنين رابطه اى براى ما قابل تصوّر نيست؛ زيرا ما چگونه مى توانيم چيزى را كه قابل تصوّر نيست تصديق كنيم؟ آيا تصديقِ بدون تصوّر ممكن است؟! علاوه بر اينها ما هر چه در وجود خود جست و جو مى كنيم و در حواسِّ ظاهر و باطن خود مى نگريم، چنين قدرتى را نمي بينيم! با اين حال چگونه مى توان باور كرد كه پيامبران ـ كه از جنس ما بوده اند ـ احساس يا ادراكى ماوراء ما داشته اند؟» اين بود قضاوت عجولانه اى كه گروهى در مورد وحى و حتى بيشتر مسائل ماوراء الطبيعه مى كنند.
حربه زنگ زده ديگر!
اين آقايانى كه خود را طرفدار باوفاى علم معرفى مى كنند، در حقيقت سوء استفاده كنندگانى بيش نيستند و وضعيّت آنها از دو حال خارج نيست:
الف) اطلاعات آنها درباره علوم بسيار سطحى است.
ب) در برابر سير تكاملى علوم به گونه اى گرفتار حالت خودباختگى شده اند كه نمى توانند قلمرو حكومت علوم و وسعتِ ديدگاه علم را آن چنان كه هست، دريابند. اينها در حقيقت نه فيلسوف هستند و نه عالِم. فيلسوف نيستند؛ زيرا در ماوراء علوم حسّى و تجربى، به چيز ديگرى نمي انديشند، عالِم نيستند؛ زيرا درباره علوم طبيعى چيزى را ادّعا مى كنند كه خودِ علم هم آن را قبول ندارد. تمام گفتگوهاى اين افراد را در مسائلى از اين قبيل مى توان در يك جمله خلاصه كرد و آن اينكه: «تا چيزى از طريق علوم تجربى اثبات نشود به هيچ وجه قابل قبول نيست». ما هم با اين گفتار موافقت مى كنيم؛ اما به دو شرط:
1. موضوعِ مورد بحث، مربوط به مادّه و جهانِ طبيعت باشد؛ زيرا چشم هاى علم هر قدر هم تيز بين و مجهّز باشد، قدرت ديد آن از اين اندازه تجاوز نمى كند. علوم طبيعى بر پايه هاى حسّ، آزمايش و مشاهده بنا شده و ابزارش تلسكوپ ها و ميكروسكوپ ها، آزمايشگاه ها، سالن هاى تشريح و ... است، با اين حال چگونه مى تواند ـ جز درباره مسائلى كه مربوط به مادّه و طبيعت است، به نفى و اثبات بپردازد؟ مسائل ماوراء طبيعت نه با تلسكوپ و ميكروسكوپ قابل مشاهده است و نه روى ميز آزمايشگاه و سالن تشريح قرار مى گيرد.
2. علوم به آخرين سير تكاملى خود برسد و متوقف شود! يعنى هيچ راز پوشيده، گِره ناگشوده و سنگر فتح نشده اى در برابر علوم وجود نداشته باشد؛ اما تا اين سير تكاملى ادامه دارد و دانشمندانِ بزرگ دنيا در آزمايشگاه ها و كتابخانه ها مشغول به مطالعه و آزمايش هستند، اين سخن بى معنا است.
روشن تر اينكه: اگر اكنون كسى بگويد: «آنچه را علوم اثبات نكرده انكار مى كنم» مفهومش اين است كه: تمام دانشمندان و مكتشفين بيهوده تلاش مى كنند؛ زيرا همه آنها به دنبال چيزى مي گردند كه هرگز علم آن را ثابت نكرده است! جالب توجّه اينكه، هر زمان كه علوم در سير تكاملى خود، ما را به حقيقت تازه اى آشنا مى كنند، به موازات آن مجهولات فراوانِ تازه اى هم پيش پاى ما مى گذارند. مثلا: ما قبل از كشفِ جهانِ جاندارانِ ذرّه بينى به وسيله پاستور، تنها يك مجهول در اين زمينه داشتيم؛ ولى پس از كشف آن، صدها مجهول از رابطه با انواع و اقسام ميكرب ها، باكتري ها، ويروس ها، چگونگى ساختمان آنها، طرز تغذيه، شيوه توليد مثل و سرانجام شرايط پرورش و راه از بين بردن آنها در اطراف ما خودنمايى كرد.
به اين ترتيب بايد گفت: در حال حاضر با پيشرفت علوم، مجهولات ما سير تصاعدى خود را مى پيمايند؛ ولى معلوم نيست چرا عده اى نمى خواهند اين حقايق را درك كنند و درباره معلومات فعلى بشر و ارزيابى موفّقيت آن در برابر مسائلى كه براى علوم طبيعى حل نشده، اين مقدار مبالغه، اغراق و گزافه گويى مى كنند، شايد پيش خود چنين مى پندارند كه: به علم خدمت مى كنند؛ در حالى كه با اين عمل، ارزش علوم را پايين مى آورند.
اگر در قرن 17 و 18 ميلادى ـ كه افكار بعضى از دانشمندان علوم طبيعى مانع ارزيابى صحيح علوم بود ـ استفاده از حربه علم براى كوبيدن تمام مسائلِ ماوراء طبيعى فايده اى داشت؛ ولى امروز ديگر بيهوده است و بايد به افرادى كه مى خواهند از اين راه سخنان خود را ـ اگر چه خالى از منطق باشد ـ به كرسى بنشانند و گناه آن را به گردن علم بياندازند گفت: «متأسفانه اين حربه، مدتى است كه زنگ زده و اگر در گذشته آب و رنگى داشته؛ اما امروز ديگر آن آب و رنگ از بين رفته و به اصطلاح از مد افتاده است!».
نكته قابل توجه اينكه: يك روز حاميان كليسا و روحانى نمايانِ مسيحى، هر گونه جنبش علمى را با حربه كتب مقدسه مى كوبيدند! و دانشمندانِ علوم طبيعى را به نام مخالفت با آيات اين كتب، زجر و شكنجه مى دادند و يا نابود مى كردند و امروز هم گروهى از علماى طبيعى بى ميل نيستند تا هر گونه تفكّر غير مادّى را با سلاح علم بكوبند و به عنوان مخالف با علوم مُثبِته تكفيرِ علمى كنند! شايد مى خواهند از كليسا انتقام بگيرند!؛ اما مسلماً سرنوشت و پايان اين مبارزه بهتر از سرنوشت آن مبارزه نخواهد بود. هر دو محكوم به شكست هستند؛ زيرا هر دو برخلاف حقيقتند!
تصاوير سايه روشن
در پاسخ به سؤالى كه در آغاز بحث مطرح شد (آيا وحى يعنى ارتباط مستقيم تعليمى با مبدأ جهان آفرينش و با هر كيفيت ممكن؟) مى گوييم: آرى، ممكن است؛ زيرا نه در فلسفه و نه در علوم طبيعى، كوچك ترين دليلى بر محال بودن چنين رابطه اى نمى يابيم. با هيچ منطقى نمى توان اثبات كرد كه ارتباط انسان با خداوند و دريافت حقايقى از آن مبدأ بزرگ ممكن نيست. بايد دانست حتى در حيواناتى كه از ما پست تر هستند، احساسات و ادراكات مرموزى ديده مى شود كه نه تنها ما از درك چگونگى آن به تفصيل عاجز هستيم؛ بلكه تمام دانشمندانِ جهان در تفسير آن عاجز مانده اند، ولى اين عدمِ دركِ تفصيلى، مانع از وجود آن احساسات و ادراكات مرموز نخواهد بود.
چيزهاى زيادى وجود دارد كه به طور مختصر به وجود آنها يقين داريم؛ ولى از ماهيّت آنها به طور تفصيل بى خبريم ـ مانند: روان، حيات و زندگى، عقل و هوش، نيروى جاذبه، نيروي برق و حقايق بسيار ديگرى كه شب و روز با آنها سر و كار داريم. تنها چيزى كه ممكن است بعضى بگويند اين است كه: ما هر چه در وجود خود و حواس ظاهر و باطن خويش مطالعه مى كنيم، چنين رابطه اى نمى بينيم. اصلا تصوّر چنين رابطه اى براى ما ممكن نيست! تازه چطور مى توان باور كرد ـ اين رابطه را ديگرى داشته باشد و ما نداشته باشيم؟! اين سخن خيلى عجيب به نظر مى رسد. آيا اگر ما چنين رابطه اى را نداشته باشيم دليل بر اين مى شود كه ديگرى هم ندارد؟ و اگر بر فرض از تصوّر تفصيلى آن عاجز شويم چگونه ممكن است تصوّر اجمالى آن را نيز انكار كنيم؟ اجازه بدهيد با ذكر چند مثال اين موضوع را روشن تر سازيم:
1. فرض كنيد در ميان شهر كوران (البته كورانِ مادرزاد) آدم بينايى باشد كه مى تواند به كمك چشم خود همه چيز را ببيند. البته اين نابينايانِ چهار حسّى حقّ دارند تا از اطلاعات وسيعى كه آن شخصِ بيناى پنج حسّى در اختيار دارد، با اِعجاب و تحسين ياد كنند و از جزئيات اين حسِّ مرموز پنجم اظهار بى اطلاعى نمايند؛ ولى آيا آنها حقّ دارند وجود چنين حسّى را انكار كنند؟ و يا از تصوّر اجمالى آن با وجود مشاهده آثار آن ـ اظهار عجز و ناتوانى نمايند؟ آرى حسّ بينايى، حسّى است كه به كمك آن يك نوع رابطه مرموز (البته از نظر آنها) برقرار مى شود و دارنده آن از بسيارى چيزها آگاه خواهد شد. همچنين آدمى كه كر مادرزاد است، نمى تواند به طور دقيق معنى امواج صوتى و چگونگى تأثير آن را روى استخوان هاى چكّشى، سندانى، پرده صماخ و اعصاب شنوايى تصوّر كند؛ اما به طور مختصر مى داند كه چنين رابطه مرموزى (از نظر خودش) ميان آدم هاى شنوا و جهانِ خارج وجود دارد و به اين وسيله در فكر او يك تصوّر مبهم و نيمه تاريك از اين حسّ منعكس مى شود.
2. در عالَم حيوانات ـ كه معمولا روى حسّ خودخواهى، آنها را پست تر از خود مى دانيم! حواسّ مرموز و عجيبى ديده مى شود كه اگر تعجّب نكنيد و جسارت نباشد، قصد ما درباره آن همان تصوّر نابينا و كرِ مادرزاد از بينايى و شنوايى است.(1) حتماً ديده ايد كه شب پره(2)(خفّاش) در هنگام شب با سرعت زيادى در تاريكى هوا پرواز مى كند، اما به محض اينكه به مانعى نزديك مي شود خيلى سريع راه خود را تغيير مى دهد. آيا هيچ فكر كرده ايد كه چگونه اين پرنده شب گرد، با وجود نداشتنِ ديد معمولى، خيلى سريع وجودِ مانع را در تاريكى احساس و با سرعت كم نظيرى به هر سو پرواز مى نمايد؟! دانشمندانِ علوم طبيعى پرده از روى اين راز برداشته و مى گويند: به نظر مى رسد كه شب پره، امواج مرموزى مانند امواج رادار(3) از خود بيرون مى فرستد. اين امواج پس از برخورد به موانع، بر مى گردند و شب پره را از چگونگى مسير مطلع مى سازند! از جمله آزمايش هاى عجيبى كه روى شب پره انجام و از تلويزيون نمايش داده شده اين بود كه: اتاقى را با سيم هاى نازكى كه از هر طرف و به صورت نامنظّم كشيده شده بود، آماده كردند، به گونه اى كه در اثر تماس با هر يك از تارهاى نازكِ سيم، لامپ مخصوصى روشن مى شد، اتاق مورد نظر را تاريك كردند و دوربين فيلمبردارى مجهز به سيستم مادون قرمز را آماده نمودند. آنگاه چندين شب پره را در داخل اتاق رها كردند، شب پره ها با چنان مهارتى از لابه لاى سيم ها عبور مى كردند كه تعجّب همگان را بر انگيخت و هرگز لامپِ مخصوص روشن نشد!
3. حيوانات مدتى قبل از وقوع زلزله به وسيله حسِّ مرموزى با خبر مى شوند ولوله فوق العاده اى (پاره كردن بندها و فرار و صداهاى دلخراش) ـ كه حكايت از تكوين حادثه ناگوارى است، سر مى دهند!؛ در حالى كه نه ما و نه آن زلزله سنج هاى دقيقِ ما، قادر به پيش بينى چنين حادثه اى نيستند! اين چه حسّ مرموزى است كه در اين حيوانات به اصطلاح بى شعور وجود دارد و ما با آن همه عقل و شعور از آن بى بهره ايم؟! يا آن شب پره داراى چه احساسى است كه ما (اشرف مخلوقات) آرزو مى كنيم: اى كاش ما هم از چنين حسّى بهره مند بوديم تا ديگر شب ها مشكلى برايمان پيش نمى آمد.
درست است كه ما نمى توانيم چگونگى اين احساسات مرموز را دريابيم؛ ولى آيا هرگز مى توانيم وجود آنها را به اين بهانه ـ كه تصوّر آنها به طور تفصيل براى ما محال است! ـ انكار كنيم؟ چرا ما نمى توانيم وجود اين گونه احساسات را انكار كنيم؟ زيرا آثار آن را با چشم خود مى بينيم و همين كافى است تا تصوير اجمالى از آنها در ذهن ما ترسيم شود. البته منظور از ذكر اين مثال ها، نزديك ساختنِ مطلب به ذهن است، وگرنه موضوع وحى با آنها تفاوت هاى روشنى كه دارد و از جهاتى، اصلا قابل مقايسه نيست.
در هر حال ما چاره اى نداريم جز اينكه به وجود چنين رابطه اسرارآميزى، ميان پيامبران و مبدأ عالَم اعتراف كنيم و شاهد آن، همان آثارى است كه در وجود پيامبران و تعاليم آنها ديده مى شود، حال شما نام اين رابطه را هر چه مى خواهيد بگذاريد، يك احساس مرموز يا حسّ ششم و يا هر نام ديگر.
دستگاه گيرنده وحى
مى توان براى نزديك شدنِ مطلب به ذهن، وحى را يك دستگاه گيرنده مرموز ناميد كه در وجود پيامبران نهفته است و با آن مى توانند امواج جهانِ ماوراء طبيعت را دريافت كنند! فرض كنيد كسى همين دستگاه هاى گيرنده معمولى را (تلفن همراه: فاكس، اينترنت و ...) نديده باشد، مسلماً در نخستين برخورد به كسى كه داراى چنين دستگاهى است (دچار حيرت و تعجّب بسيارى مى شود؛ زيرا مى بيند كه در اينجا نشسته، در همان لحظه از كشورهاى دور دست خبر مى دهد، گويا در آنجا حاضر است و حوادث آن كشورها را با چشم خود مى بيند).
البته براى ما هم كه دستگاه گيرنده وحى در اختيارمان نيست ممكن است اخبار پيامبران از جهان ماوراء طبيعت، شگفت انگيز باشد؛ ولى حقّ اين است كه هيچ كدام شگفت آور نيست! از مجموع اين گفتار چنين نتيجه مى گيريم كه ارتباط با مبدأ جهان آفرينش و عالَم ماوراء مادّه، از طريق وحى نه تنها بعيد نيست؛ بلكه كاملا قابل قبول است؛ ولى بايد به وسيله اعجاز يا قرائن و روش هاى ديگر، وجود چنين ارتباطى در مورد شخص يا اشخاصى محرز گردد تا بتوان گفتار آنها را به عنوان وحى آسمانى پذيرفت.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.