پاسخ اجمالی:
اولا: پيام هاى رحمانى با القائات شيطانى از نظر محتوا و ماهيت، زمين تا آسمان فرق دارد، و محتواى هريك معرّف آن است. ثانیا: هنگامى كه پيامبر(ص) با جهان ماوراى طبيعت يا پيك وحى تماس پيدا مى كند با شهود درونى اين حقيقت را به وضوح در مى يابد كه ارتباط او با خدا است؛ درست همانند اين كه ما قرص خورشيد را مى بينيم. اگر كسى بگويد شما از كجا مى دانى كه الان در بيدارى قرص آفتاب را مى بينى؟ شايد خواب باشى! مسلّماً به این گفته هرگز اعتنا نمى كنيم، چون احساسى را كه داريم براى ما غير قابل ترديد است.
پاسخ تفصیلی:
چگونه نخستين بار كه وحى بر پيامبر نازل مى شود يقين پيدا مى كند كه از سوى خدا است، نه القائات شيطانى؟ سرچشمه اين علم و يقين كجا است؟
پاسخ اين سوال روشن است. زيرا گذشته از اين كه پيام هاى رحمانى با القائات شيطانى از نظر محتوا و ماهيت، زمين تا آسمان فرق دارد، و محتواى هريك معرّف آن است، بايد گفت: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با جهان ماوراى طبيعت يا پيك وحى تماس پيدا مى كند با شهود درونى اين حقيقت را به وضوح در مى يابد كه ارتباط او با خدا است. درست همانند اين كه ما قرص خورشيد را مى بينيم، اگر كسى بگويد شما از كجا مى دانى كه الان در بيدارى قرص آفتاب را مى بينى؟ شايد خواب باشى!، مسلّماً به چنين گفته اى هرگز اعتنا نمى كنيم، چون احساسى را كه داريم براى ما قطعى و غير قابل ترديد است.
به گفته مرحوم علامه طباطبايى در تفسير آيه: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِى يَا مُوسَى إِنِّى أَنَا رَبُّكَ»(1)؛ (هنگامى كه نزد آتش آمد، ندا داده شد كه: اى موسى! من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدّس طوى هستى!). هنگامى كه پيامبر و رسول خدا اوّلين بار با وحى و رسالت مواجه مى شود هيچ شك و ترديدى براى او باقى نمى ماند كه وحى كننده خداوند سبحان است، بى آن كه احتياج به بررسى و استدلال و اقامه حجت داشته باشد، و اگر نيازى به چنين مطلبى داشت وحى غيبى و بی واسطه نبود، بلكه نوعى استدلال و استفاده از برهان عقلى بود.(2)
از اين جا روشن مى شود بعضى از روايات كه مى گويد وقتى نخستين وحى بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شد و از كوه حرا به خانه خديجه آمد و آنچه را ديده بود براى او تعريف كرد، اضافه فرمود: «من برخودم مى ترسم» به این معنى که: (از اين مى ترسم كه این وحى الهى نباشد!) خديجه او را دلدارى داد و نزد «وَرَقَةِ بْنِ نَوْفِل» كه پسر عمويش بود برد. ورقه كسى بود كه در زمان جاهليت آيين مسيحيت را انتخاب كرده بود، با سواد بود و به زبان عربى و عبرى آشنا بود، او از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خواست كه آنچه را ديده شرح دهد، وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنچه را ديده بود شرح داد، ورقه گفت: اين همان ناموس (پيك وحى) است كه بر موسى(عليه السلام) نازل مى شد، و سپس گفت: كاش من زنده مى ماندم تا هنگامى كه قومت مى خواهند ترا از اين شهر بيرون كنند ياريت كنم.(3)
اين گونه احاديث بدون شك جزء مجعولات است. پيامبرى كه به وضوح با عالم غيب ارتباط مى گيرد و با تمام وجودش اين رابطه را احساس مى كند، چه نيازى به ورقة بن نوفل، كاهن نصرانى، دارد؟ و چگونه مى توان بر چنين وحى اى اعتماد كرد؟ چرا موسى بن عمران(عليه السلام) كه در وادى طور نخستين وحى را دريافت داشت هرگز چنين شكى به خود راه نداد؟ با اين كه موسى تنها صدا را شنيد و فرشته وحى را نديد. آيا اينها دليل بر آن نمى شود كه دست هاى مرموز دشمنان براى سست كردن پايه هاى وحى و نبوّت اسلامى چنين خرافاتى را جعل و به كتب اسلامى كشانيده اند؟!(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.