مواعظ الحسين عليه السلام در آثار آيت الله العظمی مکارم شيرازی
به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری
چشم پوشی از مال مردم؛ والاترين منزلت
از جناب حسين بن علی عليهما السلام پرسيدند، بزرگترين مردم از حيث قدر و منزلت چه کسی است؟ فرمود: «بزرگترين مردم از حيث قدر و منزلت كسى است كه اهميت ندهد كه دنيا در دستان چه كسى است؛ مَنْ لَمْ يُبَالِ الدُّنْيَا فِي يَدَيْ مَنْ كَانَت».[1]
چشم پوشی از آنچه در دست مردم است، انعکاس وسيعی در بيانات حضرات معصومين عليهم السّلام دارد. اين مسئله به اندازه اى اهميت دارد كه شيخ كلينى رحمه الله در كتاب شريف كافى بابى تحت عنوان «بَابُ الِاسْتِغْنَاءِ عَنِ النَّاسِ» ذكر كرده و روايات بسيارى در اين زمينه از ائمه معصوم عليهم السلام نقل كرده است.
از جمله در حديثى از امام سجاد عليه السلام آمده است: «رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ مَنْ لَمْ يَرْجُ النَّاسَ فِي شَيْءٍ وَ رَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ؛[2] تمام نيكى ها را در طمع نورزيدن به آنچه در دست مردم است ديدم و كسى كه قطع اميد از مردم كند و كار خود را در جميع امور به خداى متعال واگذارد خدا خواسته او را در همه چيز بر مى آورد».
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: «إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَايَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ لَايَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا عِنْدَاللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ؛[3] هرگاه كسى از شما اراده مى كند كه چيزى از خدا نخواهد مگر اينكه به او بدهد، از آنچه در دست همه مردم است چشم پوشى كند و اميدش تنها به خدا باشد. هرگاه خداوند چنين حالتى را در قلب او ببيند هرچه از خدا بخواهد به او مى دهد».[4]
برترين بى نيازى، چشم پوشى از اموال مردم است
امير المومنين عليه السلام فرموده است: «الْغِنَى الْأَكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاس».[5] امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته اى اخلاقى و مهم اشاره كرده مى فرمايد: «برترين بى نيازى آن است كه از آنچه در دست مردم است چشم بپوشى و مأيوس باشى».
«غنى» تنها با داشتن ثروت نيست؛ بسيارند ثروتمندانى كه در واقع فقيرند، زيرا چنان بخيلند كه نه ديگران از ثروتشان استفاده مى كنند و نه حتى خودشان، و چنان حريصند كه به آنچه دارند قانع نيستند و چشم به اموال و ثروت هاى ديگران دوخته اند. اينگونه افراد در عين غناى ظاهرى، در باطن فقير و بيچاره اند.
در مقابل، كسانى هستند كه زندگى ساده و زاهدانه اى دارند و به حسب ظاهر دستشان از مال دنيا كوتاه است؛ اما همان را كه دارند با ديگران تقسيم مى كنند و هرگز چشم به اموال و ثروت ديگران نمى دوزند. اينها گرچه در چشم ظاهربينان فقيرند؛ اما از نظر اولياء اللَّه برترين اغنيا محسوب مى شوند.
در واقع آنچه امام عليه السلام در اين كلام نورانى فرموده مى تواند برگرفته از آيات قرآن مجيد باشد. آنجا كه قرآن، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را مخاطب ساخته، چنين مى گويد: «وَ لاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛[6] و هرگز چشمان خود را به نعمت هاى مادّى، كه به گروه هايى از آنان داده ايم، ميافكن! اينها شكوفه هاى زندگى دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است!». شبيه همين معنا در آيه 88 سوره «حجر» نيز آمده است.[7]
امام عليه السلام طبق روايت غررالحكم همين معنا را با تعبير ديگرى بيان كرده چنين مى فرمايد: «نَالَ الْغِنَى، مَنْ رُزِقَ الْيَأْسَ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ؛[8] به حقيقت غنا دست يافته، آن کس كه خداوند به او منش "بى اعتنايى نسبت به آنچه در دست مردم است" روزی کرده».[9]
جلب محبّت خدا و مردم، نتيجه بی اعتنايی به مال ديگران
از آثار چشم پوشی از داشته های ديگران و زهد (بی اعتنايی و دل نبستن به دنيا)، جلب محبّت خدا و مردم است؛ ابوسعيد خدرى مى گويد شنيدم كه وقتی رسول خدا صلى الله عليه و آله به مردى پند مى داد، فرمود:
«ارْغَبْ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ يُحِبَّكَ اللَّهُ وَ ازْهَدْ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ يُحِبَّكَ النَّاسُ، إِنَّ الزَّاهِدَ فِي الدُّنْيَا يَرْتَجِي وَ يُرِيحُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الرَّاغِبَ فِيهَا يُتْعِبُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، لَيَجِيئَنَّ أَقْوَامٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَهُمْ حَسَنَاتٌ كَأَمْثَالِ الْجِبَالِ فَيُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى النَّارِ، فَقِيلَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَ مُصَلُّونَ كَانُوا؟ قَالَ نَعَمْ، كَانُوا يُصَلُّونَ وَ يَصُومُونَ وَ يَأْخُذُونَ وَهْناً مِنَ اللَّيْلِ لَكِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا لَاحَ لَهُمْ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَثَبُوا عَلَيْهِ؛[10]
آنچه را نزد خداست بطلب تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه نزد مردم است چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند. همانا زاهد و بى اعتناى به دنيا جسم و جانش در دنيا و آخرت در آسايش است و خواهان دنيا، در دنيا و آخرت روح و بدنش در سختى است. روز قيامت اقوامى را مى آورند كه حسناتى مانند كوهها دارند، امّا امر مى شود كه به جهنّم درآيند.
گفته شد: اى پيامبر خدا، آيا اينان نمازگزار بودند؟ فرمود: آرى، نماز مى گزاردند و روزه مى گرفتند و پاسى از شب را بيدار مى ماندند [و نماز شب مى خواندند]، ولى [گرفتاريشان اين بود كه] چون امرى از امور دنيا پيش مى آمد، بر سر آن مى پريدند [و ملاحظه حلال و حرام آن را نمى كردند]».[11]
عزّت نفس، ميوه يأس از مال مردم
امير المومنين عليه السلام در ضمن توصيه های مختلف به امام حسن عليه السّلام مى فرمايد: «تلخى يأس [از آنچه در دست مردم است]، بهتر است از دراز كردن دست تقاضا به سوى آنها؛ وَ مَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ».[12]
منظور از «يأس» در اين عبارت همان نااميدى است كه انسان بر خود تحميل مى كند به گونه اى كه راه طلب از ديگرن را بر خويش مى بندد. اين كار گر چه تلخ است؛ ولى سبب عزّت و شرف انسان است و به همين دليل، امام عليه السلام اين تلخى را از شيرينى طلب بهتر مى شمرد.
تعبير به «الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ» به عنوان يك ارزش و فضيلت در روايات متعدّدى از معصومان آمده است. از جمله در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: «وَ خَيْرُ الْمَالِ، الثِّقَةُ بِاللَّهِ وَ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ؛[13] بهترين سرمايه، اعتماد بر ذات پاك خدا و مأيوس بودن از چيزى است كه در دست مردم است».
اين سخن بدان معنا نيست كه انسان، تعاون و همكارى با مردم را در زندگى از دست دهد، زيرا زندگى اجتماعى چيزى جز تعاون و همكارى نيست؛ بلكه منظور اين است كه چشم طمع بر اموال مردم ندوزد و سربار مردم نشود و با تلاش، براى معاش بكوشد.[14]
طمع بردگى جاويدان است
امام علی عليه السلام فرموده است: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ».[15] امام عليه السلام در اين كلام نورانى به آثار زيان بار طمع اشاره كرده، مى فرمايد: «طمع بردگى جاويدان است».
حقيقت طمع، علاقه شديد به امور مادى است كه در دست ديگران است. شخص طمّاع براى رسيدن به آن هرگونه خضوع و ذلّت را مى پذيرد و به همين دليل همچون برده اى است در برابر كسى كه طمع به مال او دارد. طمّاع غالباً اين صفت رذيله را با خود حفظ مى كند، از همين رو امام عليه السلام آن را نوعى بردگى ابدى شمرده است.
افراد طمعكار انسان هاى ضعيف، زبون، دون همت و فاقد شخصيت اند و چون اعتماد به نفس ندارند، سعى مى كنند از طريق وابستگى به ديگران به مقصود خود برسند.
در مقابل اين صفت رذيله، فضيلتى است كه در مطالب بالا از آن به عنوان «الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ؛ قطع اميد از آنچه در دست ديگران است» تعبير شده و به بيان ديگر «قناعت» به آنچه خود دارد.
در احاديث اسلامى به موضوع طمع اشارات زيادی شده است.
از جمله از امام باقر عليه السلام نقل مى كنند كه فرمود: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ يَقُودُهُ وَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ؛[16] چه بد انسانى است آن كس كه طمعى دارد كه وى را به هر سو مى كشاند و چه بد انسانى است كسى كه علاقه به چيزى دارد كه سبب ذلت او مى شود».
امام صادق عليه السلام در جواب اين سؤال كه چه چيز ايمان را در قلب راسخ و ثابت مى دارد؟ مى فرمايد: «الْوَرَعُ؛ تقوا و پرهيزگارى». و در پاسخ اين پرسش كه چه چيز ايمان را از قلب انسان خارج مى كند؟ مى فرمايد: «الطَّمَعُ».[17]
شخص طمّاع در واقع نه اعتمادى به خدا دارد و نه ايمان درستى به رزاقيت او به همين دليل دست نياز به سوى اين و آن دراز مى كند.
از اين فراتر حديثى است كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده که ایشان مى فرمايند: «الطَّمَعُ يُذهِبُ الحِكمَةَ مِن قُلوبِ العُلَماءِ؛[18] طمع علم و دانش را از دلهاى دانشمندان دور مى سازد».
دليل آن اين است كه علم و دانش نياز به حريت فكر و آزادمنشى دارد، در حالى كه شخص طماع چون اسير خواسته هاى خويش است، نمى تواند درست بينديشد و چه بسا براى رسيدن به مقصود خود، كارهاى خلاف ارباب قدرت و مقام را توجيه كند. به بيان ديگر، طمع نوعى مستى و تخدير فكر مى آورد و به طمّاع اجازه نمى دهد درست بينديشد.
«اشعب» يكى از طمعكاران معروف عرب است كه در ميان آنها به صورت ضرب المثل در آمده است. در حالات او نوشته اند: «روزى شخصى را ديد كه مشغول بافتن زنبيلى است، به او گفت: خواهش مى كنم آن را بزرگ تر بباف! گفت: به تو چه مربوط است؟! گفت: شايد روزى صاحب آن بخواهد براى من هديه اى بفرستد و بيشتر در اين زنبيل جاى بگيرد».
نيز درباره او گفته اند: از اشعب طمع كارتر سگ او بود، زيرا روزى عكس ماه را در وسط چاهى ديد، خيال كرد گرده نانى است، براى به چنگ آوردن آن خود را در چاه پرت كرد و مرد.
ابن ابى الحديد قبل از نقل اين دو داستان، در شرح نهج البلاغه، اين شعر پرمعنا را نقل كرده است:
تَعَفَّفْ وَ عِشْ حُرّاً و لاتَكُ طامِعاً فَما قَطَعَ الْأعْناقَ إلَّا المَطامِعُ
خويشتن دارى پيشه كن و آزادمنش زندگى نما و طمع كار مباش چراكه چيزى جز طمع ها گردن انسان ها را قطع نكرده است.[19]
يكى از ياران آن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به نام «ابو ايوب خالد بن زيد» خدمتش رسيده عرض كرد: اى رسول خدا! اندرزى به من ده، اندرزى كوتاه، تا بتوانم آن را حفظ كنم [و به آن عمل نمايم]. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «أُوصِيكَ بِخَمْسٍ: بِالْيَأْسِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى، وَ إِيَّاكَ وَ الطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ، وَ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ، وَ إِيَّاكَ وَ مَا تَعْتَذِرُ مِنْهُ، وَ أَحِبَّ لِأَخِيكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ؛[20] پنج چيز را به تو سفارش مى كنم: از آنچه در دست مردم است مأيوس باش و صرف نظر كن كه اين همان بى نيازى حقيقى است، و از طمع بپرهيز كه فقر و تنگدستى حاضر است، و نمازى را كه مى خوانى آنچنان بخوان كه گويى آخرين نماز توست و مى خواهى با دنيا وداع كنى، و از كارهايى كه ناچار مى شوى از آن عذرخواهى كنى بپرهيز، و آنچه براى خود دوست دارى براى برادر مسلمانت نيز دوست بدار».[21]
چشم دوختن به مال مردم از جمله عوامل بقاء حزن
در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده: «مَنْ نَظَرَ إِلَى مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ وَ دَامَ أَسَفُهُ؛ كسى كه نظر كند به آنچه در دست مردم است، حزن او طولانى و تأسفش مداوم خواهد بود».[22]
چنين شخصی وقتى چشمش به ساختمان مدرنى می افتد، كنارش ايستاده و آه مى كشد، كه چرا او ندارد؟!
بايد به اين شخص گفت: به نزد قلب او بنشين و با دلش همراز شو، نه در كنار ساختمانش بايست و آه بكش، نزديك برو و ببين كه او به حال تو غبطه مى خورد، و از سعادت تو سخن مى گويد، چه بسا توانگرى كه خواب ندارند.
يكى از نانوايان يوسف آباد تهران نقل كرد كه خميرگير من شب ها در نانوايى مى خوابيد. يكى از شب ها نزديك اذان صبح طبق معمول رفتم به درب مغازه. نزديك مغازه كه رسيدم ديدم مردى خيره خيره به درون مغازه نگاه مى كند. نزديك شدم، سؤال كردم آيا كارى داريد؟ مشكلى پيش آمده؟ گفت: نه من يك پزشكم و هيچ مشكلى ندارم و بسيار زندگى مرفّهی دارم، ولى متأسفانه شب ها خوابم نمى برد. امشب با اينكه قرص خواب هم خورده ام، خوابم نبرده و لذا تصميم گرفتم مقدارى در خيابان قدم بزنم. اتفاقاً مقابل اين مغازه كه رسيدم ديدم كارگر و خميرگير شما يك گونى زير و گونى ديگر روى خود انداخته و صداى خُرُّوپُف او بلند است. با ديدن اين منظره غبطه به حال او مى خورم كه اى كاش من نيز ساعتى چنين مى آرميدم.
آرى، پس از دور قضاوت مكن. نزديك برو تا بدانى بزرگترين ثروت كه سلامتى است، تو دارا هستى و باز طمع دارى.
يك كشاورز ساده را بنگر كه چه راحت غذا خورده و شب در عالم رؤيا خواب مكّه و كربلا مى بيند، اما آن ثروتمند بيچاره تا 2 ساعت بعد از نيمه شب خوابش نبرده و در خواب نيز مى بيند كه اموال او به سرقت رفته و سراسيمه از خواب مى پرد.[23]
حقارت نتيجه طمع در مال ديگران
حضرت على عليه السلام مى فرمايند: «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ؛[24] هر كس طمع در درون داشته باشد خود را حقير كرده، و كسى كه ناراحتى هايش را فاش كند به ذلت خويش راضى شده، و كسى كه زبانش را بر خود امير كند شخصيت خود را پايمال كرده است».
«أَزْرَى» يعنى عيب نهادن، تحقير كردن و پست شمردن. كسى كه در باطنش طمع داشته باشد، خودش را تحقير كرده. طمع حقارت مى آورد، شخصى كه طمع دارد در مقابل ثروتمندان و اغنيا خضوع مى كند و خودش را كوچك مى كند و در انظار مردم تحقير مى شود. در نتيجه جامعه هم بر اساس قيمتگذارى خود او برايش ارزش قائل مى شود.
بنابراين قيمت و ارزش هر انسانى را خودش تعيين مى كند، نه جامعه. جامعه همان قيمتى كه انسان روى خود مى گذارد، تعيين مى كند. لذا انسان نبايد خود را ارزان عرضه كند.
امام كاظم عليه السلام به هشام فرمود: «يَا هِشَامُ إِيَّاكَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَيْكَ بِالْيَأْسِ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحٌ لِلذُّلِّ وَ اخْتِلَاسُ الْعَقْلِ وَ اخْتِلَاقُ الْمُرُوَّاتِ وَ تَدْنِيسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهَابُ بِالْعِلْمِ؛[25] ای هشام! از طمع بپرهيز و به آنچه مردم دارند، چشم داشتى نداشته باش، چشم داشت به مخلوق را در خود بميران، زيرا طمع كليد هر خوارى است و عقل را مى دزدد و انسانيّت را مى دَرَد و آبرو را مى آلايد و دانش را از بين مى برد».[26]
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.