پاسخ اجمالی:
علماى اماميه از عصر ائمه(ع) و در دوران طولانى غيبت به منظور استنباط درست از پايههاى شرع مقدس اسلام همواره دو راه را در پيش گرفتهاند: جمعى راه استدلال و تحقيق را انتخاب نمودهاند كه به آنان «مجتهد» مىگويند و گروهى ديگر به نقل حديث بسنده نمودهاند كه به آنان اصطلاحآ «محدث» گفته مىشود. اختلاف اساسى مجتهدان با محدثان اين است كه محدثان در مسايل دينى ـ بهويژه در اصول ـ بر «نقل» بيش از «دليل عقلى» تكيه مىكنند؛ در حالى كه اخبار آحاد در اصول دين نزد مجتهدان از درجه اعتبار ساقط است.
پاسخ تفصیلی:
روش اخباريان تندرو در سدههاى اخير
علماى اماميه از عصر ائمه(علیهم السلام) و در دوران طولانى غيبت به منظور استنباط درست از پايههاى شرع مقدس اسلام همواره دو راه را در پيش گرفتهاند: جمعى راه استدلال و تحقيق را انتخاب نمودهاند كه به آنان «مجتهد» مىگويند و گروهى ديگر به نقل حديث بسنده نمودهاند كه به آنان اصطلاحآ «محدث» گفته مىشود.
اختلاف اساسى مجتهدان با محدثان اين است كه محدثان در مسايل دينى ـ بهويژه در اصول ـ بر «نقل» بيش از «دليل عقلى» تكيه مىكنند؛ در حالى كه اخبار آحاد در اصول دين نزد مجتهدان از درجه اعتبار ساقط است. اما اهل حديث براى آنكه حديث از استحكام و اتقان كافى برخوردار باشد، از شيوههاى شناخته شدهاى استفاده كردهاند. اين شيوهها بر دريافت و تلقى حديث، بازگو نمودن آن، سلسله سند، متن حديث و عرضه و مقابله آن با اصول معتبر مبتنى است و كتب اربعه شيعه كه دربرگيرنده احاديث اهلبيت(علیهم السلام) است، بر اساس همين شيوههاى متقن تدوين شده است.
روايات كتب اربعه، از مشايخ بنامِ حديث و از كتابهاى معتبر جمعآورى شده است. «كافى» نوشته ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى(م 329)، «من لايحضره الفقيه» نگاشته شيخالمحدثين محمدبنعلىبنحسين صدوق(م 280) و «تهذيب» و «استبصار» كه هر دو توسط شيخالطائفه محمدبنحسن طوسى(م 460) تدوين شده است.
اين شيوه يعنى اتقان در نقل و بازگويى روايت، در دورهاى طولانى ادامه داشت و به روزگار خاتمالمحدثين شيخ حر عاملى(1104ـ1033) صاحب موسوعه حديثى بزرگ يعنى «وسائل الشيعه» منتهى شد. اين محدث بزرگ در اين كتاب كه نوشتن آنرا در سال 1082 بهپايان برد تمام آنچه را كه يك فقيه در استنباط احكام متنوع شرع مقدس بدان نياز دارد جمعآورى كرد. محدث فقيه فيض كاشانى (1091ـ1007) نيز در كتاب «الوافى» كه در تاريخ 1068 تدوين آن پايان يافت، همان روش مرحوم شيخ حر عاملى را دنبال نمود، اما پس از اين دوره، ناگهان دوره انحطاط و از هم گسيختگى در نقل احاديث و روايات پديدار شد؛ بهگونهاى كه اهلحديث بىآنكه به استناد حديث يا به صحت متن آن وقعى نهند به كسانى كه كارشان فقط نقل روايت و جمع اخبار است مبدل شدند؛ به اين علت است كه با پايان يافتن عصر محدثان دوره پيشين ـ كه در نقل حديث، همواره به دنبال اتقان و استحكام سند و متن حديث مىگشتند ـ به احاديثى كه اين دسته از اخباريان نقل مىكنند اطمينان وجود ندارد؛ زيرا تمام همت ايشان تنها انباشته كردن حجم احاديث بوده است و كمتر به دقت در محتواى آنها همت گماشتهاند. نه به اينكه حديث را از چه كسى مىگيرند اهميت مىدهند و نه به اينكه بايد بر چه منبع حديثى تكيه نمايند. تنها چيزى كه براى ايشان بسيار مهم است و امور ديگر را تحتالشعاع قرار داده، اين است كه انبانها و دفاتر خود را با احاديثى كه به داستانهاى قصهپردازان و افسانههاى اسرائيلى بىشباهت نيست پر سازند. اينان با همكاران پيشين خود يعنى «حشويه عامه» همگام راه پيمودهاند.
اگر حشويه در ميان اهل سنت فاجعهآفرين بودند اخباريون متأخر نيز در ميان ما (شيعيان) ـ در اثر بىمبالاتى در نقل حديث ـ فاجعه آفرين شدند؛ در حالى كه عالمان و انديشمندان ما، يكصدا احتمال تحريف را در قرآن كريم رد كردهاند؛ زيرا قرآن ـ چنانكه خداوند در وصف آن گفته است ـ كتابى است بلند مرتبه كه باطل از هيچسويى بدان راه نمىيابد و به خداوند حكيم و حميد تعلق دارد.(1)
محدثان پيشين نيز از زمان شيخ صدوق تا دوره شيخ حر عاملى و فيض كاشانى همگام با محققين، احتمال تحريف را به شدت انكار نمودهاند، تنها همين گروه تندرو هستند كه با هدف ابطال حجيت قرآن، انديشه تحريف در اذهان سستشان خلجان كرد و باورمندانه آنرا ترويج نمودند؛ گروهى كه داغ گمنامى بر پيشانى دارند و پردههاى جهل و نادانى انديشه آنان را مقهور ساخته و رأيشان را با سطحىنگرى و سادهانديشى درهم آميخته است. ايشان در اثر دورى و حرمان از خرمن علمى دانشمندان و انديشوران - كه در مراكز علم و پژوهش گرد آمدهاند - به خامانديشى و سادهدلى نامبردار گشتهاند. سرّ آنكه كتابهاى آنان نيز به كتب بزرگان شيعه كه از تحقيقات ژرف و بديع در اصول و فروع دين لبريز است هيچ شباهتى ندارد همين سطحى بودن انديشه ايشان است.
مرحوم سيد نعمتالله جزايرى(2)(1112-1050) كه بهعنوان چهره شاخص اين گروه شناخته شده است براساس پارهاى از روايات سست، فكر تحريف قرآن را براى اولين بار مطرح ساخته است و از سر سادگى بسيار به مطالب عجيب و غريب روى آورده و كتابهاى خود را از داستانها و افسانههايى كه در آثار عالمان نامآور ما سابقه نداشته، پر ساخته است. خداوند او را ببخشد؛ در حالى كه مرحوم صدوق به عنوان يك محدث، در ديباچه كتاب «من لايحضره الفقيه» چنين نگاشته است: «هدف من در اين كتاب آن نيست كه همچون ديگر نويسندگان هرچه را ديدهام روايت كنم؛ بلكه قصدم آن است تا آنچه را فتواى من است و صحت آنرا بازيافتهام و معتقدم كه بين خود و خداى خود حجت است در اين كتاب گردآورم؛ به همين دليل تمامى آنچه را كه در اين كتاب روايت شده است از كتب مشهورى كه همگان بر آن اعتماد نموده و مرجع آنان است، استخراج نمودهام»، اما محدث جزايرى چنين آورده است: «ما تمامى احاديث كتب اربعه را كه از محمدين ثلاث است [به وساطت مردى كه مجهولالحسب و مجهولالنسب است و بين او و محمدين ثلاث قرنها فاصله افتاده است] روايت مىكنيم».
سادگى فاجعهآميز
مرحوم جزايرى از معروفترين اساتيد خود، سيدبحرانى حكايت مىكند كه استادش «حرفوشى» آورده است: «روزى در مسجدى دور افتاده در دمشق مردى را ملاقات نمودم كه ادعا مىكرد نامش مُعَمَّر ابوالدنيا است. او مىگفت: من با على و تمامى ائمه مصاحبت داشته و از هر يك، حديث استماع كردهام و نيز مستقيمآ از تمامى مشايخ حديث و صاحبان كتب اربعه مستقيمآ و بدون واسطه روايت كردهام. من (حرفوشى) وقت را غنيمت شمردم و از او اجازه روايت گرفتم». استادِ جزايرى چنين مىگويد: «ما از آن روز با همين سند كوتاه، از صاحبان كتب اربعه روايت مىكنيم». سيدنعمتالله جزايرى با شادمانى مضاعف از اين رويداد ناگهانى مىگويد: «ما نيز به وساطت شيخمان با همين سند كوتاه از صاحبان كتب اربعه روايت مىكنيم».(3)
كتاب ديگر اين محدث «انوار نعمانيه» است كه از بهترين تأليفات او و از نظر همگان جزو شناختهشدهترين كتب اخباريان بهشمار مىرود، از اخبار و داستانهاى خرافى و شگفتآورى كه هرگز در كتابهاى ديگر اماميه نمىتوان نظير آنها را پيدا نمود لبريز است،(4) و منبع اصلى قول به تحريف در سطحى گسترده همين كتاب است(5) كه منبع اصلى محدث نورى در كتاب «فصل الخطاب» قرار گرفته است.(6)
مرحوم جزايرى در مقام تضعيف قرائات معروف مىگويد: «گردن نهادن به تواتر قرائات سبع باعث مىشود اخبار فراوان بلكه متواترى را كه بر وقوع تحريف در قرآن چه از حيث صورت، چه از نظر ماده و چه از حيث اعراب دلالت دارند ناديده بگيريم».(7) او معتقد است در قرآن آياتى در مدح آل پيامبر و ائمهاطهار(علیهم السلام) و افشاى رسوايىهاى منافقين و يادكرد كژىهاى ايشان ـ آن هم با صراحت ـ وجود داشته كه پس از رحلت پيامبر(صلی الله علیه واله و سلم) از قرآن حذف شده است.(8) او بههمين مناسبت مىگويد: «در بعضى از اخبار آمده است كه آيه «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلى»(9) نخست چنين بوده است: «ألست بربكم و محمد نبيكم و على إمامكم قالوا بلى» اما بعدها [به دلايل سياسى] بخش ميانى آيه حذف شده است؛ چنانكه در بقيه آيات هم، چنين دخل و تصرفاتى صورت گرفته است».(10) البته چنين روايتى وجود ندارد و هرچه دنبال كرديم اثرى از آن در كتب معروف نيافتيم. شايد اين روايت افسانهاى را از طريق «معمّر ابوالدنيا» دريافت كرده باشد.
مايه شگفتى است كه جزايرى بر اصحاب اماميه خرده گرفته كه چرا در اصول اعتقادات دليل عقل را بر دليل نقل ترجيح مىدهند. چنانكه حديث سهو پيامبر(صلی الله علیه واله و سلم) را نيز مردود مىشمارند؛ زيرا معتقدند به دليل عقلى نمىتوان پذيرفت كه پيامبر(صلی الله علیه واله و سلم) مرتكب سهو شده باشد. مىگويد: «چگونه حديث سهو پيامبر(صلی الله علیه واله و سلم) را منكر مىشوند و دليل عقلى را بر دليل نقلى ترجيح مىدهند؛ با آنكه در حديث آمده كه پيامبر مرتكب سهو شده است؛ پس بايد بدان گردن نهاد و دليل عقلى را دور افكند ـ آنگاه مسأله تحريف را بدان قياس نموده و گفته است: ـ به دليل ورود روايات بسيار، تحريف در قرآن را مىپذيريم؛ هرچند مخالف دليل عقلى باشد».(11) به همين دليل است كه در تمام نوشتههاى خود مصرانه بر وقوع تحريف در قرآن تأكيد كرده و در شرحهايى كه بر استبصار و تهذيب و توحيد صدوق نگاشته است، نيز بدان اصرار ورزيده است.(12)
گفتيم كه مرحوم جزايرى اول كسى است كه مسأله تحريف قرآن را با تكيه بر روايات مردود و اخبار شاذ مطرح نموده است. خلاصه دلايل او بر تحريف در كتاب «منبع الحياة» آمده است. ولى محدث آگاه و باريكانديش، مرحوم فيض كاشانى در همان زمان در كتاب ارزشمند خود «علم اليقين»(13) و كتابهاى ديگرش، همچون «صافى»، «وافى» و جز آن و نيز ديگر بزرگان در رد دلايل محدث جزايرى گام برداشتند.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.