پاسخ اجمالی:
نفوذ وسوسه های شیطانی در وحی انبیاء علاوه بر اینکه ادعای بی اساس و بی دلیلی است با اصل موضوع بعثت انبیاء منافات دارد و برای همین بر اساس حکمت الهی منتفی است. اگر قرار باشد شیطان بتواند دخل و تصرفی در وحی کند، خداوند از آن مطلع بوده و قادر است آن را رفع کند و چون خداوند متعال می خواهد پیامش به صورت صحیح به بندگانش ابلاغ شود، مانع چنین تلقین های شیطانی خواهد شد.
پاسخ تفصیلی:
هنگامی که صحبت از عصمت انبیاء به میان می آید و گفته می شود که آن مردان خدا در تمامی رفتارها و کنش های زندگی شان از جمله در «ابلاغ وحی» از گناه و خطا مصون بودند، ممکن این سؤال به ذهن برسد که آیا پیامبران هنگام دریافت وحی الهی(تلقی وحی) نیز از وسوسه ها و تلقین های شیاطین در امان بوده اند یا خیر؟ به خصوص که موضوع وسوسه ها و تلقین های شیطانی امری مسلم است که در آیات مختلفی از قرآن با تعابیری هم چون وسوسه(1) و وحی(2) به شیاطین منتسب شده و به صورت مطلق مورد اشاره قرار گرفته است.
حکم عقل به مصونیت وحی الهی از القائات شیطانی
در پاسخ به این سؤال پیش از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که چنین سخنی صرف یک احتمال و صرف یک فرض ذهنی است بدون اینکه استدلالی صحیح یا شواهدی روشن برای آن اقامه شده باشد. ولی باز هم دلایل بسیار صریح عقلی و قرآنی و روایی بسیاری در رد آن وجود دارد.
در مقام رد چنین احتمال بی اساسی می گوییم بعد از روشن شدن فلسفه بعثت انبیاء و بعداز آن که معلوم شد که باید پیام های الهی با یک یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه تکامل اختیاری انسان ها فراهم شود و هدف الهی از آفرینش بشر تحقق یابد، این موضوع نیز روشن می شد که این پیام ها باید مصون از تصرّفات عمدی و سهوی باشند. زیرا اگر خدای متعال نخواهد که پیام هایش به طور صحیح به بندگانش برسد، خلاف حکمت وجود مقدسش خواهد بود و اراده حکیمانه الهی آن را نفی می کند. اگر خدا نتواند واسطه های شایسته ای را برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین حفظ کند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود.(3)
خداوند متعال بر اساس آیه 124 سوره انعام(4) بهتر از هر کسی می داند که مأموریت پیامبری را به چه کسی تفویض کند و بنابراین نمی توان احتمال داد که واسطه ای را برگزیده که از خطاکاری های او آگاه نبوده است. از طرف دیگر با توجه به قدرت نامحدود الهی نمی توان احتمال داد که نتوانسته است وحی خود را از دستبرد شیاطین و تاثیر عوامل سهو و نسیان حفظ کند، چنان که با توجه به حکمت الهی نمی توان پذیرفت که نخواسته است پیام خود را مصون از خطا بدارد. بنابراین مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند.(5)
به بیان دیگر می گوییم مسلما خداوند در مقام هدايت بندگان خود هرگز كوچك ترين كارى كه سبب تشويق آنها به خطا يا دعوت آنها به راه هاى انحرافى باشد نخواهد كرد چرا كه صدور چنين عملى از هركس باشد قبيح و زشت است تا چه رسد به ذات پاك خداوند بزرگ. اگر خداوند اسناد نبوت را، اعم از معجزات و دلايل علمى، در اختيار غير معصوم بگذارد، يعنى در اختيار كسى كه ممكن است دروغ بگويد، خطا كند، مرتكب گناهى گردد یا هنگام «تلقی وحی» مورد نفوذ و فریب شیطان قرار گیرد، بندگان خود را به گمراهى افكنده است.
اين درست به آن مى ماند كه شخص بزرگى سند نمايندگى خود را به دست كسى دهد كه شيّاد و منحرف و سوء استفاده گر بوده باشد. آيا اين كار زشت و قبيحى نيست؟ چگونه احتمال بدهيم كه چنين كارى از خداوند سر مى زند و معجزات و مدارك نبوت را در اختيار گنهكاری آلوده یا دروغگویی منحرف يا خطاكارى فریب خورد وسوسه های شیطان مى گذارد؟!
قرآن مجيد در يك تعبير صريح و گويا و در آیات 44 تا 47 سوره حاقه در اين زمينه مى فرمايد: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ اْلَاقَاوِيلِ * لَاخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ»؛ (هرگاه او [پيامبر اسلام] سخن دروغى بر ما مى بست * ما او را با قدرت مى گرفتيم * سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم).
اين آيات درست همان حقيقتى را مى گويد كه به آن اشاره شد. يعنى كسى كه آيات الهى در اختيار او قرار گرفته، مجهز به سلاح قاطع نيرومند اعجاز شده و در حقيقت خداوند مهر تأييد بر سخنان او زده، اگر حتى يك لحظه از مسير الهى منحرف شود، خداوند به او مهلت نخواهد داد و به حياتش خاتمه مى دهد. چرا كه در غير اين صورت سبب اغراى به جهل و القاى مردم در گمراهى شده است و اين خود دليل گويايى است بر مسأله عصمت از هر گونه خطا و اشتباه و وسوسه.(6)
آیات و روایات و تبیین مصونیت وحی الهی
شواهد قرآنی فراوانی نیز وجود دارد که مؤید مصنونیت انبیا از تصرفات وسوسه های شیطانی است. برای مثال در آیات 52 و 53 و 54 سوره حج می خوانیم: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»؛ (هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى كرد [و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى ريخت] شيطان القائاتى در آن مى كرد، امّا خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد و خداوند عليم و حكيم است).
در این آيات هشدار داده می شود که همیشه القائات شيطان در برابر انبياء بوده و هست. اما خداوند پيامبران خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنها نمى گذاشت و اين كار براى خدا آسان است چرا كه او عليم و حكيم است و از همه اين توطئه ها و نقشه هاى شوم با خبر است و طرز خنثى كردن آنها را به خوبى مى داند.(7)
علاوه بر آن در آیات 26 و 27 و 28 سوره جن نیز می خوانیم: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُکُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا»؛ (داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد * مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد * تا بداند پيامبرانش رسالت هاى پروردگارشان را ابلاغ كرده اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصار كرده است).
این آیات مبارکه در راستای همان استدلال عقلی ای که بیان کردیم به این نکته تصریح دارند که خداوند متعال نظارت دقیقی بر مراحل انتقال پیامش از انبیاء به مردم دارد و هیچ چیز از نظر او پنهان نمی ماند. علامه طباطبايی در ذيل اين آيه می فرمايد که این آیات دلالت دارند بر اینکه وحی الهی از منبع صدور گرفته تا ابلاغ به مردم، مصون از خطا و اشتباه است و پيامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در تلقی وحی تا ابلاغ به مردم از تصرف شيطان مصونيت دارد.(8)
امام صادق(علیه السلام) نیز در بیانی که معنای این آیه را به روشنی کامل می کند و در پاسخ به یکی از اصحاب شان که پرسیده بود: چگونه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از آنچه از جانب خداوند به او می رسيد خوف نداشت که شايد شيطان به او القا کرده باشد، فرموده اند: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِهِ»(9)؛ (خداوند هرگاه بندهای را بهعنوان پیامبر برگزیند، آرامش و وقار را بر او نازل میکند و در نتیجه آنچه که از نزد خداوند بهسوی او میآمد، چونان چیزهایی بود که با چشم عیان میدید). همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرموده اند: «مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنَّ جَبْرَئِيلَ(ع) مِنْ قِبَلِ اللَّهِ إِلَّا بِالتَّوْفِيق»(10)؛ (پيامبر(ص) نمىدانست جبرئيل از طرف خداست، مگر از طريق توفيق الهى).
این بیانات به این حقیقت اشاره می کنند که لحظات و اوقاتی که وحی بر پیامبران نازل می شد، آن بزرگواران با توفیق الهی متوجه ارتباط خاص خود با وجود مقدس خداوند متعال می شدند به گونه ای که شائبه هیچ گونه تلقین یا وسوسه غیر الهی برای شان پدید نمی آمد.
همین جا باید به این نکته بسیار مهم نیز اشاره کرده که گاهی اوقات و در بعضی موارد انبیاء الهی، با شواهد و قراینی خاص – هم چون برخی معجزات و خرق عادت هایی که جز به نیروی پروردگار امکان پذیر نیست – متوجه می شوند که وحی الهی در حال افاضه شدن به آن هاست و به این ارتباط ویژه خود با خداوند متعال علم پیدا می کنند. همان گونه که موسى(علیه السلام) آتش را از ميان درخت سبز مشاهده کرد و از آن فهميد که مسأله، يک مسأله الهى و اعجازآميز است.(11) شيخ مفيد در اين باره می نويسد: «پيامبر(صلی الله علیه وآله) چون معجزه داشت می فهميد کلامی که بر قلب او القا می شود کلام خداست و از جانب شيطان نيست و در مورد قرآن نيز چون معجزه بود پيامبر می فهميد از جانب خدا نازل شده و کلام اوست. چنان که حضرت موسی(ع) به وسيله معجزه يقين پيدا کرد که تکلم درخت از جانب خدا بوده است».(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.