پاسخ اجمالی:
قصص قرآنى از نظر محتوا و هدف شامل همه حكمتهاى نزول قرآن مى شود و در اين راه شيوهاى كارآمد است. از اين رو قرآن داستان را براى اثبات وحى و نبوت، يگانگى خدا، هم ريشه بودن اديان آسمانى و نيز براى بيم و نويد، نشان دادن نمودهاى قدرت الهى، سرانجام نيك و بدى، صبر يا ناشكيبايى، سپاسگزارى يا سركشى و ديگر اهداف رسالى، تربيتى و يا سنتهاى تاريخى و اجتماعى به كار مى برد.
پاسخ تفصیلی:
اهداف داستانسرایی در قرآن
قصص قرآنى از نظر محتوا و هدف، شامل همه حكمتهاى نزول قرآن مىشود و در اين راه شيوهاى كارآمد است. از اين رو قرآن داستان را براى اثبات وحى و نبوت، يگانگى خدا، هم ريشه بودن اديان آسمانى و نيز براى بيم و نويد، نشان دادن نمودهاى قدرت الهى، سرانجام نيك و بدى، صبر يا ناشكيبايى، سپاسگزارى يا سركشى و ديگر اهداف رسالى، تربيتى و يا سنتهاى تاريخى و اجتماعى به كار مىبرد؛(1) كه در ادامه به بررسى مهمترين اين اهداف مىپردازيم:
1. اثبات نبوّت
اثبات پيامبرى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و وحيانى بودن قرآنى كه بر او نازل گشته، يكى از اهداف قصص قرآنى است؛ زيرا كسى كه نمىخوانده و نمىنوشته و هيچ كس او را با عالمان يهودى و مسيحى همنشين نديده است، اين گونه دقيق و نيكو سرگذشت پيشينيان را بازگو مىكند. اين خود دليلى استوار است بر اينكه آنچه مىگويد، سروشى غيبى است كه از جهان ملكوت بر او وحى شده است و نمىتواند برگرفته از كتابهاى تحريف شده و داستانهاى ساخته شده باشد. قرآن خود در سرآغاز يا در ضمن برخى داستانها بر اين غرض تصريح مىكند.
- در آغاز سوره يوسف مىخوانيم: «إِنَّا أَنزَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ . نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ أَحسَنَ القَصَصِ بِمَا أَوْحَينَا إِلَيكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِن كُنتَ مِن قَبلِهِ لَمِن الْغَافِلِينَ».(2)
در پايان آن نيز آمده است: «لَقَد كَانَ فِي قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُوْلِی الأَلبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَ لَكِن تَصدِيقَ الَّذِي بَينَ يَدَيهِ وَ تَفصِيلَ كُلِّ شَيءٍ وَ هُدىً وَ رَحمَةً لِقَوم يُؤمِنُونَ».(3)
- در آغاز سوره قصص داستان موسى(عليه السلام) اين گونه آمده است: «نَتلُوا عَلَيكَ مِن نَبَإِ مُوسَى وَ فِرعَونَ بِالحَقِّ لِقَومٍ يُؤمِنُونَ»(4) و آن را اين گونه پايان مىدهد: «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الغَرِبيّ إذ قَضَينا إلى مُوسَى الْأمرَ وَ ما كُنتَ مِنَ الشَّاهِدينَ . وَ لكِنّا أنشأنا قُروناً فَتَطاوَلَ عَلَيهِمُ العُمُرُ وَ ما كُنتَ ثاوياً في أهلِ مَديَنَ تَتلوا عَلَيهِم آياتِنا وَ لكِنّا كُنّا مُرسِلينَ . و ما كُنتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذ نَادَينَا وَ لَكِن رَحمَةً مِن رَبِّكَ لِتُنذِرَ قَوماً مَا أَتَاهُم مِن نَذِيرٍ مِن قَبلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ».(5)
- در سوره آل عمران در آغاز داستان مريم ياد مىشود كه: «ذَلِكَ مِن أنبَاءِ الغَيبِ نُوحِيهِ إِلَيكَ وَ مَا كُنتَ لَدَيهِم إِذ يُلقُونَ أَقلَامَهُم أَيُّهُم يَكفُلُ مَريَمَ وَ مَا كُنتَ لَدَيهِم إِذْ يَختَصِمُونَ».(6)
- در سوره ص پيش از باز گفتن داستان آدم(عليه السلام) تصريح مىشود: «قُل هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ . أَنْتُمْ عَنهُ مُعرِضُونَ . مَا كَانَ لِي مِن عِلمٍ بِالمَلَإِ الأَعلَى إِذ يَختَصِمُونَ . إِن يُوحَى إِلَيَّ إِلّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ . إِذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ».(7)
- در سوره هود پس از داستان نوح(عليه السلام) مىخوانيم: «تِلكَ مِن أَنبَاءِ الغَيبِ نُوحِيهَا إِلَيكَ مَا كُنتَ تَعلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَومُكَ مِنْ قَبلِ هَذَا».(8)
همه اين آيات و همانند آن، بر وحيانى بودن قرآن كه اعتقادى پايهاى در دين اسلام است، تأكيد و آن را تثبيت مىكند.
2. يكپارچگى اديان آسمانى
يكى از هدفهاى قصص قرآنى، بيان اين واقعيت است كه همه پيامبران الهى از روزگار نوح تا عهد خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله) در امتداد هم هستند و اديان آسمانى ريشه در توحيد دارند و پايه و عقيده آنها يكسان است. در اين ميان مؤمنان، امت واحدى هستند كه پروردگار همگان، خداست.
قرآن براى برآورده ساختن اين غرض بنيادى، گاه در يك سوره داستانهاى گروهى از انبياء را در پى هم و با شيوهاى خاص و نزديك به هم ياد مىكند تا اين حقيقت را به خوبى بباوراند؛ مثلاً در سوره انبياء، داستان موسى، هارون، ابراهيم، لوط، نوح، داوود، سليمان، ايوب، اسماعيل، ادريس، ذوالكفل، ذاالنون و مريم را در پى هم آورده است و پس از به نيكى ياد كردن هر كدام، در پايان مىگويد: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ».(9) مقصود اصلى از بيان تفصيلى اين داستانها همين نكته است و بهرههاى ديگر، گذرى و ضمنى است.
- در سوره نحل مىخوانيم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اُعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الاَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ».(10)
- در سوره مائده آمده است: «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الاَحْبَارُ».(11)
- در سوره بيّنه مىفرمايد: «وَ مَا أُمِرُوا إِلّا لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَ ذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ».(12)
اين غرض در حقيقت، اين مسئله را آشكار مىكند كه ميان شريعت اسلام و ديگر شريعتهاى آسمانى كه پيامبران مردم را به سوى آن فراخوانده اند، پيوندى استوار برقرار است و اسلام ادامه راه آنهاست؛ با اين تفاوت كه اسلام آخرين و كامل ترين دين الهى است و همگان بايد در مدار آن، خويش را تسليم فرمانهاى خداوند سازند: «وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ...».(13)
با توجه به اين آيه كريمه، مجالى براى كژانديشان نمىماند تا با تمسّك به اينكه همه اديان داراى ماهيتى واحد و خدايى هستند و اسلام نيز آنها را تصديق كرده، همه اديان را در يك سطح بپندارند كه پيروى از هر كدام راه رشد بوده و انسان را به نجات و سعادت آخرت رهنمون مىشود. قرآن اين انديشه را به شدّت نفى كرده و بر اين نكته تأكيد دارد كه حقيقت در مسير تكاملى خويش به شريعت اسلام رسيده و در آن منحصر شده است. قرآن با بيان «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي»(14) تصريح مىكند كه براى رسيدن به سعادت و خوشبختى، راهى جز پيروى از آيين اسلام نيست و هر كس كه خدادوست و خداجوست، در پرتو آخرين فرستاده او بايد گام نهد؛ يعنى حقيقت همه اديان و شرايع الهى، جملگى در شريعت اسلام، به صورت تكاملى فراهم آمده و براى رسيدن به همه آن حقايق، بايد از اين حقيقت تكامل يافته پيروى كنند.
3. ترسيم ريشه تاريخى اسلام
هدف ديگرى كه آن را مىتوان كامل كننده هدف گذشته شمرد، اين است كه آنچه اسلام آورده و مردم را بدان فرا مىخواند، نوآورى و بدعتى در امور دين نيست، بلكه پيشينهاى كهن دارد و ميان اسلام و رسالتهاى گذشته در اهداف و آموزه ها پيوندى استوار برقرار است: «قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ»(15)؛ چه اينكه اسلام ادامه اديان توحيدى است و ريشهاى كهن و عميق به درازاى تاريخ بشر دارد و پشتوانه آن، تودههاى با ايمان و فداكارى هستند كه تاريخ را شرافتمندانه ساخته اند.
4. همسان بودن سيره پيامبران و واكنش امتها
قرآن با داستان روشن مىكند كه شيوه دعوت انبياء و ابزارهاى به كار رفته در اين راه همسان بوده است و امتها در برابر آنها به يك گونه واكنش نشان داده اند و پيش برنده ها و بازدارندههاى گسترش دين، همانند بوده اند. قرآن در موارد گوناگونى بر اين حقيقت تأكيد داشته و به اشتراك پيامبران در موضوعات فراوانى اشاره كرده است كه مواردى از اين دست ياد مىشود.
-«وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ».(16)
- «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الاِنسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ».(17)
- «وَ كَمْ أَرْسَلْنَا مِنْ نَبِيٍّ فِي الاَوَّلِينَ . وَ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون».(18)
قرآن براى پافشارى بر اين همانندى در روشها و ابزارهاى انبياء و شيوههاى برخورد مردم، گاهى به طور فراگير و در يك سياق كلّى، مسئلهاى را به پيامبران و امتها نسبت مىدهد؛ چنان كه در سوره ابراهيم آمده است: «جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ».(19)
5. اميدآفرينى در دل پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان
انگيزهاى كه قرآن در پس تأكيد بر همسان بودن سيره انبياء دنبال مىكند، بيان استواری و حقّانيت ديدگاههاى پيامبران و پيروزى نهايى آنهاست: «كَتَبَ اللهُ لاَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي»(20)، «وَ إِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ».(21) از اين رو از هدفهاى مهم قصّههاى قرآن، نشان دادن اين مسئله است كه فرجام پيامبران، پيروزى و فرجام تكذيب كنندگان، نابودى است. اين مطلب سبب آرامش خاطر پيامبر و مؤمنان و استحكام موضع آنان مىگردد: «وَ كُلّاً نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ جَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ».(22)
در پى اين مقصود، گاه داستان گروهى از انبياء، همراه با رقم خوردن شكست و نيستى در فرجام كار تكذيب كنندگان آنان بيان شده است؛ همانند سوره عنكبوت كه اين حكايت را براى پيامبران مختلف ياد مىكند:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ . فَأَنجَيْنَاهُ وَ أَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْنَاهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ . وَ إِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ... فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ... وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِن أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ ... إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ . وَ لَقَد تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ . وَ إِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الآخِرَ وَ لَا تَعْثَوْا فِي الاَرْضِ مُفْسِدِينَ . فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ . وَ عَاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ . وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الاَرْضِ وَ مَا كَانُوا سَابِقِينَ. فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الاَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَ مَا كَانَ اللهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».(23)
البته اين تنها فرجام كسانى است كه فرستادگان خدا را انكار كنند و به نداى توحيد پاسخ رد دهند.
6. بازگويى الطاف حقّ بر پيامبران
بيان نعمتهاى خداوند بر بندگان برگزيده و خالص او نيز از اهداف قصص قرآنى است؛ همانند داستان سليمان، داوود، ايوب، ابراهيم، مريم، عيسى، زكريّا، يونس و موسى(عليه السلام) كه بخش هايى از سرگذشت آنان براى نشان دادن الطاف خداوند در عرصههاى گوناگون زندگى آنان است: «أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْرَائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيّاً».(24)
از ديگر مقاصدى كه گاه در برخى قصههاى قرآن دنبال مىشود، گوشزد كردن دشمنى شيطان با انسان است كه در كمين نشسته تا همان گونه كه پدر (آدم) را فريب داد، فرزندان او را نيز از راه به در برد. از اين رو بايد آگاه باشند و دشمن قسم خورده خود را بشناسند و از او غافل نگردند. اسلوب قصّه براى اين هشدار، كارآمدتر است و به همين منظور قصّه آدم به شيوههاى گوناگون براى تأكيد اين غرض تكرار شده است.
آرى جز آنچه از اهداف رسالى قصّههاى قرآن ياد شد، اهداف بسيار ديگرى نيز مىتوان يافت كه بر انبوه و گستردگى و تنوّع آن مىافزايد.(25)(26)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.