پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در برخورد با معاويه، راههاى مختلف مسالمت آميز را بكار برد؛ ولى هيچ كدام سودى نبخشيد و نشان داد كه معاويه در برابر هيچ منطق و دليلى سر تسليم فرود نمي آورد. او فقط به فكر رسيدن به حكومت بود و حاضر بود در پاى آن همه چيز را قربانى كند! بديهى است در برابر چنين شخصى، دو راه بيشتر وجود ندارد يا تسليم شدن و سپردن مقدّرات جامعه اسلامى به چنين فردى خودخواه و خودكامه و يا دست بردن به اسلحه و پاكسازى جامعه از لوثِ وجود او! بنابراين براى امام(ع) راهى جز جنگ و پيكار باقى نمانده بود.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در برخورد با معاويه، راههاى مختلف مسالمت جويانه را در طى مدت نسبتاً طولانى تجربه فرمود؛ ولى هيچ كدام سودى نبخشيد و نشان داد كه معاويه در برابر هيچ منطق و دليلى تسليم نيست. او فقط به مقصود خودش كه رسيدن به حكومت بود مى انديشيد و حاضر بود همه چيز را در پاى آن قربانى كند! بديهى است در برابر چنين شخصى دو راه بيشتر وجود ندارد يا تسليم شدن و سپردن مقدّرات جامعه اسلامى به دست فردى خودخواه و خودكامه خطرناك و يا دست بردن به اسلحه و پاكسازى جامعه از لوثِ وجود او! به همين دليل امام علي(عليه السلام) در فرازی از خطبه 43 نهج البلاغه مى فرمايد: (من بارها اين مسأله را بررسى كرده ام و پشت و روى آنرا مطالعه نموده ام و ديدم راهى جز جنگ [با خودكامگان بى منطق شام] يا كافر شدن به آنچه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) آورده است ندارم)؛ «وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هذاَ الاَمْرِ وَ عَيْنَهُ وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِي إِلاَّ الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِما جاءَ مُحَمّدٌ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ».
اما اين كه امام علي(عليه السلام) مى فرمايد: دو راه بيشتر در جلوى من وجود ندارد يا جنگ با اين گروه منحرف و يا كفر به آئين محمد(صلى الله عليه و آله و سلم)، به خاطر اين است كه اگر امام سكوت مى كرد و مردم را به حال خويش وا مى گذاشت سبب انحراف مردم از اسلام و پا گرفتن يك حكومت جاهلى أموى و ابوسفيانى و زنده شدن ارزشهاى عصر بت پرستى مى شد؛ و اين به معنى پشت پا زدن به تمام ارزشهايى بود كه پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) به خاطر آن بيست و سه سال سخت ترين درد و رنج ها را تحمل كرد و اميرمؤمنان على(عليه السلام) بيست و پنج سال خانه نشين شد.
بنابراين براى امام على(عليه السلام) به عنوان فرزند رشيد اسلام، راهى جز جنگ و پيكار باقى نمانده بود. اين، پاسخ گويايى است، به تمام كسانى كه جنگ با معاويه را بر آن حضرت خرده مى گرفتند. سپس به داستان قتل عثمان، كه بهانه اى براى معاويه و اطرافيان او شده بود، تا به اميال و هوسها و خواسته هايشان برسند اشاره كرده، مى فرمايد: (كسى قبل از اين بر مردم حكومت مى كرد كه بدعتهايى گذارد و حوادث نامطلوبى به بار آورد و موجب اعتراض و سر و صداى زيادى در ميان مردم شد، انتقادهايى از او كردند سپس از او انتقام گرفتند و تغييرش دادند)؛ «إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلَى اْلاُمَّةِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً وَ أَوْجَدَ النَّاسَ مَقَالاً، فَقَالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّرُوا».
منظور امام علي(عليه السلام) از اين سخن، اين است كه عامل اصلى قتل عثمان خود او بود. او اعمالى برخلاف عدالت اسلامى و سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) انجام داد، كه موجب اعتراض و خشم عمومى شد و در درجه بعد، از طريق يك اعتراض عمومى سبب قتل و تغيير او شدند. به همين دليل صحابه پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) غالباً در اين ماجرا تماشاچى بودند و با سكوت آميخته با رضاى خود بر قيام مردم صحّه نهادند، تا آنجا كه بدن عثمان بعد از كشته شدن سه روز در برابر چشم مردم بر زمين مانده بود و كسى اقدام به دفن او نمى كرد.(1) اين خود نشان مى دهد كه تا چه حد صحابه و توده مردم از او خشمگين و ناراضى بودند! بنابراين كشتن عثمان چيزى نبود كه بهانه قيام بر ضد اميرمؤمنان على(عليه السلام) شود، بديهى است بهانه جويان اين واقعيت را به خوبى مى دانستند؛ ولى براى بسيج توده هاى ناآگاه شام بر ضد حضرت على(عليه السلام) راهى بهتر از اين نداشتند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.