پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) درباره علت تاخیر در صدور جنگ صفين مي فرمايد: «تأخير در جنگ به سبب ترديد من در مبارزه با شاميان نیست! بلکه اميد دارم، گروهى از آنان به ما بپيوندند و هدايت شوند». نكته مهمّى که امام(ع) اشاره مى فرمايند این است كه جنگ براى مردان خدا نه يك هدف است و نه نخستين راه درمان؛ بلکه آنها تا آخرین لحظه تلاش می کنند که مردم هدایت شوند. تاريخ نيز نشان مى دهد كه حُسن ظنّ امام در اين باره بى دليل نبود؛ چرا كه گروه كثيرى در همان ايّام، توبه كرده و به سوى لشكر امام بازگشتند يا از جنگ كناره گيرى نمودند.
پاسخ تفصیلی:
«ابن ابى الحديد» در شرح نهج البلاغه خود، در ذيل خطبه 55 نهج البلاغه مى نويسد: «هنگامى كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام) شريعه فرات را در اختيار گرفت، بزرگوارانه اجازه داد كه شاميان نيز از آن استفاده كنند، تا شايد اين محبّت و لطف و اجراى عدالت سبب شود كه آنها تحت تأثير قرار گرفته، راه جنگ را رها كنند و به سوى صلح و پيوستن به امام علی(عليه السلام) بيايند. چند روزى گذشت كه سكوت بر دو لشكر حاكم بود؛ نه مولا علی(عليه السلام) رسولى به سوى معاويه مى فرستاد و نه از سوى معاويه كسى خدمت امام علی(عليه السلام) مى آمد و اين امر سبب شد كه اهل عراق از تأخير فرمان جنگ با شاميان ناراحت شوند. لذا خدمت امام علی(عليه السلام) آمدند و عرض كردند: فرزندان و همسران خود را در كوفه تنها گذارده به اينجا آمده ايم تا مرزهاى شام را وطن خود قرار دهيم! به ما اجازه دهيد تا جنگ را آغاز كنيم؛ زيرا مردم حرفهايى مى زنند. مولی علی(عليه السلام) فرمود: چه مى گويند؟ عرض كردند: بعضى گمان مى كنند شما از ترس جانتان اقدام به جنگ نمى كنيد! و بعضى تصور مى كنند كه در اصلِ جنگ با شاميان و جواز شرعى آن ترديد داريد!
امام علی(عليه السلام) اين خطبه جامع و كوتاه را در پاسخ به آنها ايراد فرمود: (اما اين كه مى گوييد تأخير در جنگ ناخشنودى از مرگ است، به خدا سوگند! باك ندارم از اين كه من به سوى مرگ بروم يا مرگ به سوى من آيد)؛ «أمَّا قَوْلُكُمْ: أَكُلَّ(1)ذلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللهِ مَا أُبَالِي، دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ». شبيه همين معنى؛ بلكه به صورت رساتر و داغتر در خطبه پنج و خطبه صد و بيست و سه آمده است، در يك جا مى فرمايد: (به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ [شهادت] از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است)؛ «وَ اللهِ لابْنُ اَبى طالِب آنَسُ بِالْمَوتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ». و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ الَّذى نَفْسُ ابْنِ ابيطالِب بِيَدِهِ لالْفُ ضَرْبَة بِالسَّيْفِ اَهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ ميتَة عَلَى الْفِراشِ فى غَيْرِ طاعَةِ اللهِ»؛ (سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب بدست اوست هزار ضربه شمشير بر من آسانتر [و دلپذيرتر] است از مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار).
تاريخ پر افتخار زندگى امام نيز شهادت مى دهد كه اين سخنان را در عمل، در همه ميدانهاى نبرد نشان داد و چه ناآگاه و بى خبر بودند گروهى از لشكر عراق كه چنين سخنانى را درباره ناخشنودى امام از شهادت در راه خدا بر زبان جارى مى كردند! سپس امام به دومين احتمالى كه گروهى از لشكر عراق درباره سبب تأخير پيكار با شاميان مى دادند پرداخته و مى فرمايد: (اما اين كه مى گوييد: تأخير در جنگ به سبب اين است كه من در مبارزه با شاميان ترديد دارم [اشاره به اين كه يقين ندارم آنها راه باطل را مى پويند] به خدا سوگند![اين تصور باطل و خيال خامى است] من اگر هر روز جنگ را به تأخير مى اندازم، به خاطر اين است كه اميد دارم گروهى از آنان به ما بپيوندند و هدايت شوند و در لابه لاى تاريكى ها پرتوى از نور مرا ببينند و به سوى من آيند)؛ «وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ شَكّاً في أَهْلِ الشَّامِ! فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلاَّ وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَ تَعْشُوَ(2)إِلى ضَوْئِي». (و اين براى من بهتر است از كشتن آنها در حالى كه گمراهند هر چند در اين صورت نيز گرفتار گناهان خويش مى شوند[و من مسؤول بدبختى آنها نيستم ولى ميل دارم تا آنجا كه در توان من است آنها را از لب پرتگاه دور سازم و به جاده مطمئن سعادت بازگردانم])؛ «وَ ذلِكَ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ(3)بِآثَامِهَا».
در اينجا امام به نكته مهمّى اشاره مى فرمايد و آن اين كه جنگ براى مردان خدا نه يك هدف است و نه نخستين راه درمان؛ بلكه آخرين طريق درمان محسوب مى شود، در آنجا كه هيچ وسيله ديگر كارساز نباشد؛ آنها سعى دارند حتى اگر ممكن است يك نفر بر اهل ايمان بيفزايند و از پيروان كفر و ظلم و بيدادگرى بكاهند و در حالى كه افراد عادى با سوءظن و بدبينى به اين صحنه ها مى نگرند، آنها با اميدوارى و حُسن ظن نگاه مى كنند و پيوسته آغوش خود را براى تائبين و نادمين گشوده اند. تاريخ ـ به خصوص تاريخ جنگ صفّين ـ نيز نشان مى دهد كه حُسن ظنّ امام در اين باره بى دليل نبود؛ چرا كه گروه كثيرى در همان ايّام كه بى خبران به امام فشار مى آوردند تا جنگ را شروع كند و امام تعلّل مي ورزيد، توبه كردند و به سوى لشكر امام بازگشتند يا از جنگ كناره گيرى نمودند.
مرحوم «شوشترى» در «شرح نهج البلاغه» خود در اينجا فهرستى را از نام كسانى كه در جنگ صفين به بركت تأخير امام در جنگ به آن حضرت پيوستند، ارائه مى دهد كه از ميان آنها مى توان از خواهرزاده «شرحبيل» كه ملحق شدنش به لشكر امام داستان جالبى دارد و «شمر بن ابرهه الحميرى» و جماعتى از قاريان قرآن و همچنين «عبدالله بن عمر العنسى» نام برد. اين عبدالله بن عمر زمانى به امام پيوست كه با خبر شد عمّار در لشكر امام علي(عليه السلام) است و به ياد حديث معروف پيامبر افتاد كه به او فرمود: «يا عَمّارُ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغيَةُ»؛ (اى عمّار تو را گروه ستمكار به قتل مى رساند)[و پس از كشته شدن عمّار بدست معاويه واضح و آشكار شد كه آنها گروه ستمكارند و شكّى براى آنها در اين زمينه باقى نماند].(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.