پاسخ اجمالی:
ایشان به یاران خود می فرمایند: «با آنها نجنگيد تا آنها جنگ را آغاز كنند؛ زيرا شما داراى حجتيد، اگر آنها آغازگر جنگ باشند حجت ديگرى براى شما بر ضد آنهاست، و هنگام شكست دشمن، فراريان را نكشيد و بر ناتوان ها ضربه نزنيد و مجروحان را نكشيد؛ زنان را با اذيت و آزار به هيجان نياوريد، هرچند به شما دشنام دهند و به سران شما بدگويى كنند؛ زيرا آنها از نظر قوا ناتوان و از نظر روحيّه و عقل ضعيفند».
پاسخ تفصیلی:
نامه 14 «نهج البلاغه» مشتمل بر يك سلسله دستورات اخلاقى و انسانى درباره نبرد با دشمن است، دستوراتى كه بيانگر روح عطوفت و رأفت اسلامى است و نشان مى دهد مسائل اخلاقى در هيچ جا حتى در ميدان جنگ نبايد فراموش شود. دستوراتى كه دنياى امروز بعد از گذشت 14 قرن هنوز در ابتداى راه آن است و تنها بخشى از آن را توصيه مى كند، توصيه اى كه هرگز با عمل همراه نبوده است.
در اينكه مخاطبان اين نامه جنگ جويان جمل هستند يا صفّين در ميان مورخان و شارحان «نهج البلاغه» گفتگوست. مرحوم علّامه مجلسى در «بحارالانوار»(1) اين توصيه را مربوط به جنگ جمل مى داند، هرچند در جاى ديگر نيز براى صفّين نقل كرده است. مسعودى در «مروج الذهب» نيز آن را مربوط به جنگ جمل مى داند.
ابن ميثم اين مشكل را در «شرح نهج البلاغه» خود حل كرده و مى گويد: «اين سفارشى بود كه امام(عليه السلام) براى تمام صحنه هاى جنگ بيان مى فرمود و همه جا بر آن تكيه مى كرد» و قبل از ابن ميثم، نصر بن مزاحم در كتاب «صفّين» و طبرى در تاريخ خود نيز آن را نقل كرده اند و با توجّه به اينكه محتوی يك دستور عام است اين سخن بعيد به نظر نمى رسد.
به هر حال امام(عليه السلام) در اين سفارش بر پنج نكته تأكيد فرموده است: نخست مى فرمايد: (با آنها نجنگيد تا آنها جنگ را آغاز كنند؛ زيرا بحمدالله شما داراى حجت و دليل هستيد [شما پيرو امام(عليه السلام) و پيشوايى هستيد كه خدا و خلق بر آن اتفاق دارند] بنابراين اگر آنها آغازگر جنگ باشند حجت و دليل ديگرى براى شما بر ضد آنهاست)؛ «لَا تُقَاتِلُوا حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عليهم».
اين دستورى است كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز به سپاهيان اسلام مى داد و نتيجه اش همان است كه امام(عليه السلام) در اين گفتار بيان فرموده است كه سپاه اسلام داراى دو دليل روشن بر ضد دشمن مى شوند؛ نخست اينكه پيروى آنها از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يا امام(عليه السلام) بر اساس موازين صحيح و منطقى بوده است. ديگر اينكه وقتى آنها جنگ را آغاز كنند عملاً دليل ديگرى بر ضد خود اقامه كرده اند؛ زيرا سبب كشتن افراد بى گناه و كوشيدن در ايجاد فساد بر روى زمين و مصداق محارب خدا و رسول او مى شوند؛ زيرا هر كس اسلحه به روى مردم بى گناه بكشد محارب است، بنابراين مشمول آيه شريفه «إِنَّما جَزَاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَساداً...»(2) مى شوند.
افزون بر اين، آنها مصداق آيه شريفه «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ»(3)؛ (هر كس به شما حمله كرد همانند حمله وى بر او حمله كنيد) خواهند بود.
سپس امام(عليه السلام) به بيان سه دستور مهم ديگر مى پردازد و مى فرمايد: (و هنگامى كه به اذن خدا دشمن شكست خورد، فراريان را نكشيد و بر ناتوان ها ضربه اى وارد نكنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد)؛ «فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً، وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً(4)، وَ لَا تُجْهِزُوا(5) عَلَى جَرِيحٍ».
اين سه دستور كاملا جنبه اخلاقى دارد؛ زيرا هدف در هم شكستن حركت دشمن است نه انتقام جويى. كسى كه صحنه نبرد را ترك كرده و فرار مى كند كشتن آن مفهومى ندارد. همچنين آن كس كه ناتوان و آسيب پذير شده، وارد كردن ضربت بر او با اصول جوانمردى سازگار نيست؛ مانند كسى كه سلاح خود را از دست داده و يا از جنگيدن بازمانده و ناتوان شده و ديگر خطرى از ناحيه او احساس نمى شود؛ همچنين كشتن مجروحانى كه بر خاك افتاده اند و توان جنگيدن در آنها باقى نمانده، با اصول انسانى سازگار نيست.
علّامه تسترى در «شرح نهج البلاغه» خود در اينجا سؤالى مطرح كرده و آن اينكه از بعضى روايات (مانند روايتى كه مرحوم كلينى در جلد پنجم «كافى» نقل كرده) استفاده مى شود كه امام(عليه السلام) چنين دستورى را در جنگ جمل داد و در جنگ صفّين عكس آن را فرمود و اجازه داد فراريان و مجروحان را بكشند.
ولى در روايت ديگرى پاسخ اين سؤال آمده است؛ امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «لَيْسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ يَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لَا يَقْتُلُوا أَسِيراً وَ لَا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ هَذَا إِذَا لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ أَحَدٌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ فِئَة يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِذَا كَانَ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِنَّ أَسِيرَهُمْ يُقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ يُتْبَعُ وَ جَرِيحَهُمْ يُجْهَزُ عَلَيْهِ»(6)؛ (طرفداران عدالت، حق ندارند فراريان را دنبال كنند و اسيرى را به قتل برسانند و مجروحى را بكشند و اين در صورتى است كه از لشكر دشمن كسى كه جنگ را ادامه دهد باقى نمانده باشد، اما اگر هنوز گروهى دارند جنگ را ادامه مى دهند [و از ناحيه آنها احساس خطر مى شود] اسيرانشان به قتل مى رسند و فراريان را دنبال مى كنند و مجروحان را مى كشند).
كوتاه سخن اينكه رعايت اين اصول انسانى مربوط به جايى است كه لشكر دشمن متلاشى شده و احتمال بازگشت و حمله مجدد در كار نيست و مى دانيم كه در جنگ بصره لشكر دشمن به طور كامل متلاشى شد.
آن گاه امام(عليه السلام) در پنجمين دستور مى فرمايد: (زنان را با اذيت و آزار به هيجان نياوريد، هرچند آنها به شما دشنام دهند و به سران شما بدگويى كنند)؛ «وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى، وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ، وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ». آن گاه امام(عليه السلام) به بيان دليل اين دستور پرداخته مى فرمايد: (زيرا آنها از نظر قوا ناتوان و از نظر روحيّه و عقل و خِرَد ضعيف اند)؛ «فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ».
از آنجا كه زنان توان نبرد ندارند، كينه خود را با دشنام دادن ابراز مى كنند و از آنجا كه روح و خِرَدشان ضعيف است، انتقام جويى را در بدگويى و بدزبانى نشان مى دهند؛ به همين دليل افراد آگاه و بيدار نبايد در برابر بدزبانى آنها واكنش نشان دهند. بگذارند عقده دل را با اين سبّ و دشنام ها وا كنند و آرام بگيرند و به يقين اگر در برابر اين سخنان زشت عكس العملى نشان داده شود، هيجان آنها بيشتر مى شود و چه بسا سر از كفرگويى در آورند.
آن گاه امام(عليه السلام) اشاره به سيره و سنّت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در برابر زنان مشرك مى كند و مى فرمايد: (و در آن زمان كه زنان مشركان [در عصر پيامبر] به ما بدگويى مى كردند و دشنام مى دادند [از سوى آن حضرت] دستور داده مى شد كه از آزار و اذيت خوددارى كنيم)؛ «إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ».
آن گاه امام(عليه السلام) به نكته سومى در اين باره اشاره كرده و مى فرمايد: (حتى در زمان جاهليّت اگر مردى دست به روى زنى بلند مى كرد و سنگى به سوى او پرتاب مى نمود و يا او را با چوب مى زد، همين امر باعث ننگ او و فرزندانش مى شد)؛ «وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ(7) أَوِ الْهِرَاوَةِ(8) فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ(9) مِنْ بَعْدِه».
هرگاه مردم عصر جاهليّت چنين باشند و هرگاه مسلمانان در برابر مشركان مأمور به خويشتندارى شوند، در عصر ظهور اسلام و در برابر زنان مسلمان ناآگاه، به طريق اولى بايد خويشتندارى نشان دهند.
امام(عليه السلام) كه اين دستور را درباره زنان به لشكريان خود مى داد، خودش در عمل به آن پيشگام بود. در تاريخ جنگ جمل آمده است هنگامى كه على(عليه السلام) و لشكريانش پيروز شدند، حضرت از يكى از كوچه هاى بصره عبور مى كرد همسر عبدالله بن خلف (يكى از سرشناسان بصره) كه بر در خانه خود ايستاده بود، رو به امام(عليه السلام) كرد و گفت: «يا قاتِلَ الْأَحِبَّةِ لَا مَرْحَباً بِكَ أيْتَمَ اللهُ مِنْكَ وَلَدَكَ كَمَا أيْتَمْتَ بَنِى عَبْدِاللهِ بْنِ خَلَف»؛ (اى قاتل دوستان! خوش نيامدى خدا فرزندانت را يتيم كند همان گونه كه فرزندان عبدالله بن خلف را يتيم كردى). امام(عليه السلام) هيچ پاسخى به او نداد ولى ايستاد و اشاره به گوشه اى از خانه آن زن كرد آن زن اين اشاره پرمعنا را فهميد و ساكت شد و به خانه برگشت. او مى دانست كه آن زن، عبدالله بن زبير و مروان بن حكم را در خانه خود پنهان كرده است و امام(عليه السلام) هم به همان نقطه خانه كه آنها پنهان بودند اشاره كرد؛ يعنى اگر بخواهم اين دو را بيرون مى كشم و به سزاى اعمالشان مى رسانم ولى امام(عليه السلام) با حلم و كرمى كه داشت از اين كار صرف نظر فرمود.(10)،(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.