پاسخ اجمالی:
هیوم بر این باور است که «برهان نظم» ماهیّت «تجربی» دارد و ما پدید آمدن کلیّت جهان و ویژگی های آن را تجربه نکرده ایم تا بتوانیم بگوییم که در ورای آن ها سازنده ای دانا و توانا وجود دارد.
نقد: نياز نظم به ناظم، حكم عقل است و برای پی بردن به دانش و توانایی سازنده یک پدیده، نیاز به تجربه پدیده های مشابه نیست.
هیوم می گوید: ماده ممکن است در ذات خود دارای منبع یا منشاء نظم باشد.
نقد: اثر ذاتی ماده منجر به نظم در کلیّت یک پدیده نمی گردد.
هیوم می گوید: با برهان نظم نمی توان نظام موجود را «نظام اكمل» و خالق آن را بی نقص دانست. برهان نظم مستلزم «توحید» نیست. حوادث ناخوشايند طبیعت(شرور) با نظم جهان سازگاری ندارد. استدلال «تمثیلی» نظم مستلزم و منتج به «محدودیّت» و «انسان وارگی» خدا می گردد.
نقد: این اشکالات از آنجا ناشی می شود که هیوم از حدود کاربرد «برهان نظم» غافل است. او پنداشته همه مسائل الهیات را از یک برهان استنناج می کنند و آن «برهان نظم» است.
پاسخ تفصیلی:
ایراد دیوید هیوم بر برهان نظم
«دیوید هیوم» فیلسوف انگلیسی قرن هیجدهم بر این باور بود که بیان تمثیلی «برهان نظم»، دارای اشکالات جدّی است و قادر نیست خدای مورد نظر متدیّنین را اثبات نماید. یعنی وقتی ما استدلال می کنیم که جهان و پدیده های آن باید درست مثل اشیاء و وسایل ساخته شده توسّط آدمی سازنده ای دانا و توانا داشته باشد، در واقع داریم از برهانی استفاده می کنیم که نمی تواند خدا را با همه صفات و ویژگی های مدّنظر خداباوران ثابت کند. هیوم در فصل دوم و پنجم کتاب معروف خود یعنی «گفت و گوهایی درباره دین طبیعی» اشکالات متعددی را بر استدلال تمثیلی نظم وارد کرده است که کارآیی «برهان نظم» را خیلی محدود جلوه می دهد.
خلاصه آن اشکالات عبارت اند از:
1ـ تجربی بودن برهان نظم: هیوم بر این باور است که «برهان نظم» ماهیّت تجربی دارد. او بر این اساس می گوید: «همه استدلالات در برهان نظم به تجربه بر می گردد. این که حکم می کنیم سنگ سقوط می کند، آتش می سوزاند، زمین دارای وحدت و انسجام است، به خاطر این است که این امور را هزاران بار با حواس ظاهری مشاهده نموده و تجربه کرده ایم. وقتی یک نمونه جدید نیز مشاهده کنیم، بدون درنگ مثل همیشه حکم می کنیم».
هیوم بر این باور است که: تمثیل و تجربه در «استدلال نظم» خیلی ضعیف است. به عبارت دیگر، تمثیل در «استدلال نظم» یک تمثیل ناقص است؛ چرا که شباهت بین «امور تجربه شده» با «کل جهان هستی» معلوم و مسلّم نیست. زیرا تا به حال پدید آمدن کلیّت جهان و ویژگی ها و چگونگی آن را ندیده ایم و تجربه نکرده ایم تا بتوانیم از دیدن پدیده های جهان نتیجه بگیریم که در ورای آن ها سازنده ای دانا و توانا وجود دارد.
هیوم اعتقاد داشت: اگر ما خانه ای را ببینیم با اطمینان کامل نتیجه می گیریم که آن را معمار یا بنّا ساخته است؛ امّا مطمئنا نمی توانیم قبول کنیم که جهان شبیه یک خانه است تا بتوانیم با همان قطعیّت، علّت مشابه را استنباط کنیم.(1)
خلاصه اینکه برهان نظم بر روش سست تمثیل و تشبیه استوار شده است؛ تمثیل و تشبیه جهان به یک کالای ساخته شده توسط انسان. حال آنکه این برهان بر سیاق آن مصنوعات بشری نیست، و لذا دارای شرايط يک برهان تجربی نمی باشد؛ زيرا هرگز در مورد غير اين جهان آزمايش نشده است.(2) وقتی به مقايسه يک ساعت و چشم انسان می پردازيم هرچند هر دوی آنها از لحاظ پيچيدگی و انجام اعمال خاص مشابه هم هستند، امّا اين شباهت بسيار جزئی و نامشخص است؛ و از اين رو، هرگونه نتيجه گيری كه بر اساس شباهت اين دو حاصل آيد، مبهم و گنگ خواهد بود.(3)
نقد: هیوم پنداشته است که «برهان نظم» ماهیّتی تجربی دارد. اکنون ببینیم؛ آیا استدلال از راه نظمِ جهان بر وجود ناظم ذی شعور، یک «برهان تجربی» است؟ پیش از آن که وارد ماهیّت «برهان نظم» گردیم، لازم است ماهیّت یک استدلال رایج دیگر که هیوم صد در صد آن را تجربی می داند و برهان نظم را چیزی شبیه آن می شمارد، بررسی کنیم.
ما پیوسته از آثار و مصنوعات یک انسان به عقل، هوش، علم و اندیشه او پی می بریم. آیا کشف عقل، هوش و علم یک انسان از طریق مشاهده تولیداتش یک «دلیل تجربی» است، یا یک «برهان عقلی»؟
حقیقت این است که پی بردن به عقل و هوش در انسان ها از روی آثار و مصنوعاتشان، یک تمثیل منطقی و استدلال تجربی نیست، بلکه نوعی برهان عقلی است.(4)
اگر ببینیم بر روی کاغذی نوشته شده: «منّت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت»، احتمال اینکه همه این حروف تصادفا صورت گرفته است آن قدر ضعیف است که قابل تصوّر نیست. مسلّما عقل حکم می کند که انسانی ـ با هوش و ذوقی فراوان ـ این جمله را نوشته است. اینجا است که می گوییم: استدلال از آثار انسان بر وجود عقل و اندیشه نوعی برهان عقلی است نه تجربی؛ چه رسد به «برهان نظم» که در مورد جهان و خالقش اقامه می گردد.(5)
خلاصه اینکه ميان نظم یک پديده با دخالت شعور در آن، رابطه عقلی وجود دارد.(6) یعنی نياز نظم به ناظم و طرّاح، حكم عقل است و اگر فرض شود انسانی هيچ ساخته بشری را مشاهده نكرده است باز هم با مشاهده نظم حيرت انگيز طبيعت، به طرّاح آن اذعان می كند.(7) بنابراین برای پی بردن به دانش و هوش و توانایی سازنده یک پدیده، به هیچ وجه نیاز به مشاهده و تجربه پدیده های مشابه نیست.
2ـ نظم ذاتی ماده: هیوم می گوید: چه اشکال دارد که نظم مشهود در جهان را به ذات ماده نسبت دهیم نه به ناظمی دیگر. ماده ممکن است در ذات خود دارای منبع یا منشأ نظم باشد. نمی توان نظم ناشی از ذهن انسان ـ که بخش کوچکی از جهان است ـ را به نظم کل جهان هستی تعمیم داد و گفت نظم جهان هم از یک منبع هوش و ذهن سرچشمه می گیرد. چگونه می توان قانونی را که برای بخش کوچکی از جهان هستی ثابت است، برای کل جهان هستی تعمیم داد؟ در حقیقت ما نمی دانیم که کل هستی از قانون جهان کوچک تبعیّت می کند یا نه؟ و این موضوع خیلی فراتر از دسترسی قوای ادراکی ما انسان هاست.(8) برای مثال وقتی ما ساعت ساخته شده توسط بشر را می بینیم با مطالعه جزئیات و پیچیدگی های آن پی می بریم که چنین نظمی خارج از آن ساعت یعنی از ذهنیّت باهوش و دانای یک انسان نشأت گرفته است؛ امّا این پدیده فقط جزئی بسیار کوچک از طبیعت است و شاید نظم حاکم بر دیگر پدیده های طبیعی، نه از وجودی خارج از آن پدیده ها بلکه از ذات آن پدیده ها سرچشمه گرفته باشد.
نقد: باید توجّه داشت که، اساس برهان نظم هماهنگی و همكاری ميان اجزای هر موجودی برای دست يافتن به هدف خاصی است كه حاكی از مداخله شعور در تركيب اين اجزاء است؛ و خاصيت ذاتی هر يک از عناصر نمی تواند توجيه گر اين نوع نظم باشد.(9) در واقع این نظر، اثر تک تک اجزا را ايجاب می كند نه انسجام و هماهنگی و نه تأمين هدف معيّنی، در حالی كه ما در جهان، علاوه بر آثار ذاتی ماده، يک نوع هماهنگی و انسجام فراگیر را احساس و لمس می كنيم.(10) ایراد سخن هیوم از آنجا ناشی می شود که وی به این نکته توجّه ندارد که اثر ذاتی ای که ماده می تواند داشته باشد، منجر به آن هماهنگی و نظمی که ما در کلیّت یک پدیده می توانیم مشاهده کنیم نمی گردد، و برای پدید آمدن چنین نظمی نیاز به یک شعور خارج از آن پدیده است.
3ـ عدم اثبات کمالات خدا: استدلال تمثیلی نظم، دلیلی بر اثبات کمالات خداوند نخواهد بود؛ یعنی با این استدلال نمی توان صفات جلالیه و جمالیه خداوند را ثابت کرد. هیوم می گوید با استعانت از برهان نظم نمی توان خدا را از هر گونه خطا و عدم انسجام در عملش مصون دانست. حداقل باید بپذیرید که ـ با توجه به دید محدودمان ـ تعیین اینکه: «آیا این سیستم متضمّن هیچ عیب و نقص قابل توجه هست یا خیر؟» محال است.
منظور هیوم این است که شاید اشکالات موجود و قابل مشاهده در طبیعت، سیاه مشق های خالقی غیرکامل و در حال یادگیری و تمرین است. زیرا برهان نظم قابلیت این را ندارد که ثابت کند «خالق ذی شعور فرض شده»، در نتیجه این برهان، خالقی با دانش و هوش و توانایی بی نهایت است.
هیوم مثال می زند و می گوید که اگر شعر فاخر یک شاعر نامور را برای یک فرد دهاتی بی سواد بخوانند، آیا این دهاتی می تواند کاملا بی نقص بودن شعر را انکار کند یا حتی می تواند تاکید کند که در بین محصولات بشری دارای اعتبار کاملی است؟ چون طبق فرض، او هرگز شعرهایی از این قبیل را ندیده است. بنابراین این یقینی نیست که این جهان کامل ترین شکل جهان است. چون هیچ تجربه ای از هیچ جهان دیگر نداریم. وقتی یک کشتی را در نظر می گیریم فکر عالی یک نجار را تصور می کنیم که چنین ماشین پیچیده، مفید و زیبایی را خلق کرد. اما اگر بفهمیم که او یک فرد کودنی بوده که از دیگران تقلید کرده و از روی هنر دیگری کپی نموده و در یک پروسه طولانی و بعد از آزمایش و خطاهای زیاد، اصلاحات زیاد و نمونه سازی های زیاد به تدریج آن را تکمیل کرده و به وجود آورد، آیا باز هم برای ما تعجب آمیز خواهد بود؟ بر این اساس احتمال دارد جهان های زیاد وجود داشته و این جهان یکی از بهترین آن جهان ها باشد که به تدریج با روش آزمون و خطا و اصلاح و تغییر فراوان، در نهایت به صورت جهان فعلی ما ساخته شده است.(11)
هیوم نهایتا می خواهد ما را به این پرسش برساند که چه دلیلی وجود دارد بر اینکه نظام موجود، نظام اكمل است؟ ما مشابه آن را هرگز نديده ايم تا بتوانیم نسخه فعلی جهان را با آن مقايسه كنيم.(12) به طور کلی پيش از آنكه اين جهان ساخته شود ما چه می دانيم شايد سازنده آن، جهان را بارها آزمايش كرده تا توانسته سرانجام چنين محصول را بيافريند.(13)
نقد: این اشکال از آنجا ناشی می شود که هیوم از حدود کاربرد «برهان نظم» غافل است. او پنداشته همه مسائل الهیات را از یک برهان استنناج می کنند و آن «برهان نظم» است.(14) هیوم باید به این نکته توجه می کرد که در بررسی براهین خداشناسی، هر برهانی محدوده مشخصی از معارف را راجع به خداوند متعال شامل می شود.
هيوم در این اشکال، بين «دلالت برهان نظم» و «اكمل بودن نظام موجود» تلازم برقرار كرده است؛ در حالی که «اكمل بودن نظام» ربطی به «برهان نظم» ندارد. رسالت این برهان بيش از اين نيست كه ثابت كند وجود هدف در جهان و امتناع پيدايش يک دستگاه كوچک مانند چشم از طريق تصادف، گواه بر اين است كه در مبدأ جهان علم و قدرت وجود دارد و فاعل دانا و توانايی جهان را پديد آورده است. حالا خواه اكمل و بی عیب و نقص بودن فعل او ثابت شود يا نشود. هرگز برهان نظم اثبات وصف فعل او (اكمل بودن) را بر عهده نگرفته است.(15) در واقع اين گونه مسایل با يک سلسله براهين ديگری قابل تحقيق است؛ و فرضا با براهين ديگری قابل تحقيق نباشد و از مسائلی باشد كه برای هميشه برای بشر مجهول خواهد ماند، از ارزش «برهان نظم» نمی كاهد.(16)
4ـ عدم اثبات وحدت خدا، و سایر صفات الهی: هیوم می گوید: چگونه می توان از طریق برهان تمثیلی نظم، وحدت خدا را ثابت نمود؟ بیان تمثیلی مستلزم این نیست که خدا واحد است. انسان های زیادی باهمکاری یکدیگر خانه یا کشتی و ماشینی را می سازند؛ چرا نتوان فرض نمود که خدایان متعدّدی با روی هم قرار دادن علم، طرح و ابتکارشان، چنین جهانی را ساخته باشند؟ اتّفاقا چنین فرضی شباهت بیشتری با مصنوعات بشری دارد.(17) علاوه بر آن، این برهان دلالتی بر صفات كماليه ای كه خداپرستان به خداوند نسبت می دهند، مانند عدالت و رحمانيت و... ندارد.(18)
نقد: اشتباه هیوم در اینجا این است که پنداشته است کسانی که خداوند را کمال مطلق و لایتناهی دانسته اند با اتکاء به «برهان نظم» چنین اعتقادی یافته اند.(19)
همان طور که در پاسخ اشکال پیشین نیز گفتیم، این فیلسوف انگلیسی تصوّر كرده مقصود از برهان نظم، اثبات خدای جامع همه كمالات و صفات كماليه است. در حالی كه برهان نظم غير از اثبات ناظمی با شعور و دانا، صفت ديگری را برای او ثابت نمی كند. [اثبات] اينكه آيا اين ناظم واجب است يا ممكن؟ واحد است يا كثير؟ محدود است يا نامحدود؟ از عهده اين برهان خارج است.(20)
5ـ مساله بلاها و شرور: هیوم گفته است: در طبيعت، حوادث ناخوشايندی وجود دارد؛ مانند طوفان ها و زلزله ها و دیگر بلایای طبیعی كه با مسأله نظم جهان و حكمت آفريدگار سازگاري ندارد.(21)
6ـ مستلزم تشبیه و انسان وارگی: علاوه بر اشکالات فوق، هیوم به پیامدهای «برهان تمثیلی نظم» می پردازد و چنین نتیجه می گیرد که: اولا «استدلال تمثیلی نظم» مستلزم «متناهی» بودن صفات خدا می گردد؛ چون علّت باید با معلول سنخیّت و مطابقت داشته باشد، و معلول تا جایی که ما می فهمیم نامحدود نیست. هیوم بر این باور است که برهان نظم، علاوه بر این که برای اثبات خدا خیلی ضعیف است، قویا منتج به باور «نظریه انسان وارگی» کامل می شود.(22) انسان وارگی خدا، به معنای متّصف شدن خداوند است به اوصاف انسان، با همان معنا و مفهومی که به انسان متّصف می شوند. بدیهی است که چنین اتصافی در باور دینداران نقص خداوند تلقّی شده، و باطل است.
نقد دو اشکال فوق: همان طور که پیش از این نیز گفته شد، انتظار از این برهان برای پاسخ گویی به تمام آموزه های توحیدی، انتظار نابجایی است. ما در «برهان نظم» فقط می خواهیم اصل وجود خدایی ذی شعور، عاقل، عالم و قادر را اثبات کنیم؛ امّا اینکه «میزان این شعور و عقل و علم و قدرت چگونه است؟»، به هیچ وجه توسط این برهان قابل اثبات نیست. اثبات صفات ثبوتیه و سلبیه باری تعالی و ارائه حل مسأله شرور، نیاز به براهین و استدلال هایی دارد که در جای دیگری مطرح می شود.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.