پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در آستانه جنگ جمل، برای آماده ساختن مردم کوفه چند بار به اين شهر پيك فرستاد، اما در هر بار ابوموسی مردم را از شرکت در جنگ منع کرده و در پاسخ اعتراض فرستادگان حضرت، اصرار داشت كه هنوز بيعت عثمان به گردن همه است. فرستادگان جريان را به امام گزارش دادند. امام(ع) در نامه اى ابوموسى را از مقامش بر کنار کرد و مالك اشتر را براى خاتمه دادن به قائله ابوموسى و بسيج مردم براى جنگ جمل به كوفه فرستاد. پس از آن بيش از دوازده هزار نفر از كوفيان براى يارى امام(ع) به سوى بصره شتافتند.
پاسخ تفصیلی:
ابى الحديد در كتاب «شرح نهج البلاغه» خود از محمد بن اسحاق نقل مى كند كه امام علي(عليه السلام)، محمد بن جعفر و محمد بن ابى بكر را به كوفه فرستاد تا مردم را براى كمك به حضرت آماده كنند. جمعى نزد ابوموسى اشعرى كه فرماندار كوفه بود و پس از قتل عثمان، امام(عليه السلام) او را ابقا نموده بود، رفتند و نظر وى را براى يارى امام(عليه السلام) جويا شدند. ابوموسى [كه مرد خبيثى بود خباثت خود را در اينجا آشكار ساخت و] گفت: اگر راه آخرت را مى پوييد در خانه بنشينيد و اگر طالب دنيا هستيد با اين دو نفر حركت كنيد، لذا مردم از همراهى با فرستادگان امام(عليه السلام) خوددارى كردند. فرستادگان امام(عليه السلام) نزد ابوموسى رفته و به او اعتراض كردند؛ ولى ابوموسى [با نهايت تعجب] به آنها پاسخ داد: بيعت عثمان هنوز به گردن من و شما باقى است؛ اگر قرار باشد مبارزه كنيم بايد از قاتلان عثمان شروع كنيم. فرستادگان امام(عليه السلام) نزد آن حضرت بازگشتند و جريان را گزارش دادند. امام(عليه السلام) نامه اى به ابوموسى نوشت؛ ولى ابوموسى فرستاده امام(عليه السلام) را تهديد به قتل كرد. امام(عليه السلام) نامه ديگرى به ابوموسى نوشت و به همراه عبدالله بن عباس و محمد بن ابى بكر براى او فرستاد و او را از مقام خود بركنار كرد. باز هم ابوموسى به مخالفت خود ادامه داد. سرانجام امام(عليه السلام) مالك اشتر را براى خاتمه دادن به قائله ابوموسى و بسيج مردم براى جهاد با آتش افروزان جنگ جمل به كوفه فرستاد. مالك اشتر وارد كوفه شد و در مسجد اعظم خطابه اى خواند و مردم را دعوت كرد تا با او به قصر دارالاماره بروند و در حالى وارد قصر شدند كه امام حسن(عليه السلام) و عمار ياسر با ابوموسى مشغول جر و بحث بودند. اشتر فريادى بر سر ابوموسى كشيد و گفت: «أُخْرُجْ مِنْ قَصْرِنا لا اُمَّ لَكَ أخْرَجَ اللهُ نَفْسَكَ فَوَ اللهِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُنافِقِينَ قَدِيماً»؛(از دارالاماره بيرون شو اى ناپاك! خداوند مرگت دهد به خدا سوگند تو از قديم از منافقان بودى). ابوموسى كه خود را كاملاً در ضعف ديد يك شب از مالك اشتر مهلت خواست. او به وى مهلت داد به شرط اينكه در دارالاماره نماند. پس از اين ماجرا بيش از دوازده هزار نفر از كوفه براى يارى امام(عليه السلام) به سوى بصره شتافتند.(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.