پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در خطبه 170 نهج البلاغه، به ماجرای گفتگوی خود با نماینده گروهی از مردم بصره اشاره کرده و حقیقت مهمی را یادآوری می کند که توجه به آن بسیاری از مشکلات را حل مي كند. در این گفتگو، امام(ع) با یک مثال روشن، طرز تفکّر «هم رنگ شدن با جماعت» را باطل کرده، می فرماید: «اگر تو به عنوان پیشگام قافله، همراهانت را از محل آب و گیاه مطلع می کردی و آنان به سوى سرزمين هاى بى آب و علف روى مى آوردند، چه می کردی؟ [آیا از آنها جدا نمی شدی و به سوی آب و آبادانی نمی رفتی؟]».
پاسخ تفصیلی:
«واقدى» در كتاب «جمل» از «كليب جرمى» چنين نقل مى كند: «هنگامى كه عثمان كشته شد و چيزى نگذشت كه طلحه و زبير به بصره آمدند [تا مقدّمات حكومت خود را فراهم سازند] و هنگامى كه حضرت علي(عليه السلام) با خبر شد [براى پيش گيرى از آنان] به منطقه «ذى قار» [محلّى نزديك بصره] آمد. دو نفر از سران قبايل [بصره] به من گفتند: ما را نزد اين مرد ببر تا ببينيم هدف او چيست؟ هنگامى كه به «ذى قار» رسيديم، علي(ع) را هوشمندترين فرد عرب يافتيم. او نسب قوم مرا بهتر از من بيان مى كرد. از من پرسيد: رئيس قبيله «بنى راسب» كيست؟ گفتم: فلان شخص است. گفت: رييس قبيله بنى قدامه كيست؟ گفتم: فلان كس است. گفت: حاضرى دو نامه از سوى من براى آنها ببرى؟ گفتم: آرى. گفت: آيا با من بيعت نمى كنى؟ در اين هنگام آن دو پيرمرد كه با من بودند با او بيعت كردند؛ ولى من خوددارى نمودم. گروهى كه در نزد حضرت بودند و آثار سجده در پيشانى آنان كاملا نمايان بود گفتند: بيعت كن بيعت كن. علي(ع) گفت: او را به حال خود واگذاريد. من گفتم: قبيله من مرا با عنوان «رائد» [كسى كه پيشاپيش قافله حركت مى كند تا محلّ آب و سبزه را پيدا كند] فرستادند من به سوى آنها باز مى گردم و پيشنهاد تو را بازگو مى كنم؛ اگر آنها بيعت كردند بيعت مى كنم و اگر كناره گيرى كردند، كناره گيرى خواهم كرد. امام(ع) پاسخى به من داد كه مرا ناگزير از بيعت كرد».
اكنون به سراغ متن خطبه 170 «نهج البلاغه» می رویم تا بنگريم مولا علي(عليه السلام) به او چه گفت؟ فرمود: ([اى مرد!] بگو ببينم اگر آنها تو را «پيشگام قافله» فرستاده بودند كه محل نزول باران [و جايگاه آب و گياه] را براى آنان بيابى [و تو اين كار را مى كردى] سپس به سوى آنها باز مى گشتى و از مكان آب و گياه آگاهشان مى كردى، ولى آنها با تو مخالفت مى كردند و به سوى سرزمين هاى بى آب و علف روى مى آوردند، تو چه مى كردى؟)؛ «أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ الَّذِينَ وَرَاءَكَ بَعَثُوكَ رَائِداً(1) تَبْتَغِي لَهُمْ مَسَاقِطَ الْغَيْثِ، فَرَجَعْتَ إِلَيْهِمْ وَ أَخْبَرْتَهُمْ عَنِ الْكَلَإِ(2) وَ الْمَاءِ، فَخَالَفُوا إِلى الْمَعَاطِشِ(3) وَ الْمَجَادِبِ(4)، مَا كُنْتَ صَانِعاً؟». آن مرد در جواب گفت: (آنها را رها مى ساختم و به جايى كه آب و گياه بود مى رفتم)؛ «قَالَ: كُنْتُ تَارِكَهُمْ وَ مُخَالِفَهُمْ إِلى الْكَلَاءِ وَ الْمَاءِ». امام(ع) فرمود: (پس دستت را دراز كن [و بيعت كن كه به سرچشمه آب زلال رسيده اى]. آن مرد مى گويد: به خدا سوگند! با روشن شدن حقّ بر من، [با شنيدن پاسخ دندان شكن امام(ع)] در خود توانايى امتناع نيافتم و با آن حضرت بيعت كردم)؛ «فَقَالَ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ): فَامْدُدْ إذاً يَدَكَ. فَقَالَ الرَّجُلُ: فَوَ اللهِ مَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أَمْتَنِعَ عِنْدَ قِيَامِ الْحُجَّةِ عَلَيَّ، فَبَايَعْتُهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ».
سيّد رضى مى گويد: (اين مرد به نام «كليب جرمى» معروف بود)؛ «وَ الرّجلُ يُعْرَفُ بِكُلَيْبٍ الجَرْمِيّ».
امام(عليه السلام) در پاسخ ياد شده اشاره به حقيقت مهمّى مى كند كه با توجه به آن بسيارى از مشكلات را مى توان حلّ كرد. بسيارند كسانى كه هم رنگ شدن با جماعت را براى خود افتخارى مى دانند؛ آن چنان از استقلال فكرى محرومند كه جدا شدن از جماعت را ـ هر چند گمراه باشد ـ براى خود وحشتناك مى پندارند و همين امر، سبب مى شود كه خرافات و زشتى ها گاه از نسلى به نسل ديگر منتقل شود.
امام(عليه السلام) با يك مثال روشن اين طرز تفكّر را ابطال مى كند و مى فرمايد: اگر همراه جماعتى بوديد و در بيابان به محلّى رسيديد كه در آنجا آب و گياه است و مايه نجات؛ اما همراهانِ شما از جاده اى رفتند كه خشك و سوزان و هلاك كننده است، آيا بايد هم رنگ جماعت شويد يا عقل و هوش خود را به كار گيريد؟ از آنها جدا شويد و راه سلامت و عافيت را پيش گيريد؛ كدام عاقل به خود اجازه مى دهد كه در چنين شرايطى هم رنگ جماعت شود؟!
مسلّماً اگر استقلال فكر بر انسان حاكم شود، هرگاه راه مستقيم را تشخيص داد آن را مى پيمايد؛ هر چند تك و تنها باشد. اين همان مطلبى است كه امام(عليه السلام) در خطبه 201 «نهج البلاغه» با تعبير ديگرى به آن اشاره كرده، مى فرمايد: «اَيُّهَا النَّاسُ، لَا تَسْتَوحِشُوا فِي طَرِيقِ الهُدَى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ»؛ (ای مردم! در راه هدايت از كم بودن رهروان آن، وحشت به خود راه ندهيد).(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.