پاسخ اجمالی:
عمل و انتخاب انسان در هدایت و ضلالت او نقش مهمّی دارد و اگر مى بینیم که گمراهی بشر به خدا نسبت داده شده است، به خاطر آنست که این خاصیّت را «خداوند» در اعمال و انتخاب های او نهاده است. خداوند زمینه هدایت همگان را فراهم نموده است؛ ولی برخی از افراد با ارتکاب گناه و معصیت خود را از آن محروم می سازند و به ضلالت و گمراهی می افتند.
«هدايت الهى» به معناى توفيق بر كارهاى خير و راه هاى نيك بختى و سعادت است و آن مخصوص كسانى است كه در راه حق گام بردارند و در اين راه مجاهده كنند. «ضلالت» نیز به معنی سلب اين توفيق و قطع اين كمك الهى که مخصوص گنهكاران و ستمگران و مسرفان و افراد بى ايمان است.
پاسخ تفصیلی:
هدایت و ضلالت جبری در قرآن!
يكى از دستاويزهای اشاعره برای اعتقاد به جبر، آيات هدايت و اضلال است. وقتى ما به قرآن بر مى گرديم با آيات بسيارى روبرو مى شويم كه خداوند هدايت و اضلال را به خود نسبت داده است. مثلا در آيه 31 سوره مدثّر مى فرمايد: «يُضِلُ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»؛ (خدا هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را بخواهد هدایت می کند). و در آيه 93 سوره نحل آمده است: «وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»؛ (ولى او هر كس را بخواهد هدايت مى كند و هر كس را بخواهد گمراه می نماید). شبيه اين تعبير در مورد هدايت و ضلالت و يا يكى از اين دو در آيات زيادى از قرآن مجيد به چشم مى خورد. از اين بالاتر در بعضى از آيات صريحا هدايت را از پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نفى كرده، و به خداوند نسبت مى دهد، چنان كه در آيه 56 سوره قصص مى خوانيم: «إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»؛ (تو هر كس را دوست دارى هدايت نمى كنى، ولى خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند).
مطالعه سطحى اين آيات و عدم درك معنى عميق آنها سبب شده است كه گروهى در تفسير آنها به «ضلالت» بيفتند، و از طريق «هدايت» منحرف شوند، و زير آوارهاى مكتب «جبر» مدفون گردند، حتى بعضى از مفسّران معروف از اين آفت مصون نمانده، و در اين پرتگاه هولناك سقوط كرده اند، تا آنجا كه هدايت و ضلالت را در تمام مراحل، جبرى دانسته، و عجب اينكه چون تضادّ اين عقيده با مساله عدالت و حكمت خداوند روشن بوده ترجيح داده اند كه اصل عدالت را منكر شوند، تا اينكه خطاى خود را اصلاح كنند، در حالی که اگر ما قائل به اصل جبر باشيم مفهومى براى تكليف و مسئوليت و ارسال رسولان و انزال كتب آسمانى باقى نخواهد ماند.
اما آنها كه طرفدار مكتب اختيارند معتقدند هيچ عقل سليمى نمى تواند اين سخن را پذيرا شود كه خدا گروهى را مجبور به پيمودن طريق ضلالت كند و بعد آنها را به خاطر اين كار اجبارى كيفر دهد، و يا گروهى را به اجبار هدايت كند و بعد بى جهت به آنها جز او پاداش ارزانى دارد، و امتيازى براى آنها به خاطر كارى كه خودشان انجام نداده اند بر ديگران قائل شود.(1)
جهت روشن شدن موضوع، لازم است به نکاتی توجّه کنیم:
مفهوم هدایت و اضلال در لغت؟
كلمه «اضلال» به سه معنا آمده(2) كه عبارتند از:
1. اشاره كردن بسوى خلاف حقّ؛ و به عبارت ديگر بر قامت باطل لباس حقّ پوشيدن، يعنى راهى را كه خلاف واقع مى باشد به كسى نشان دادن، به عنوان مثال شخصى از شما مى پرسد راه تهران كدام است؟ شما عوض تهران راه مشهد را به او نشان دهيد. در اينجا آن شخص مى گويد: «اضلّنى فلان عن الطريق»؛ يعنى فلانى راه و مقصد را به من عوضى نشان داد.
2. ايجاد نمودن ضلالت در انسانى؛ يعنى شخصى عملا شخص ديگرى را گمراه سازد، مثل اينكه شخص نابينائى از کسی طريق مسجد را مى خواهد و او دستش را گرفته به سينما ببرد، يا مثلا در مقام جدال با مغالطه كارى بكند كه خصم او واقعا به خلاف حق عقيده مند شده و در دام جهل مركب بيفتد. در اينجا او با استدلال هاى ظاهر الصلاح در طرف ايجاد جهل نموده و گمراهش مى سازيد.
3. نابود ساختن و باطل نمودن عمل و ارزش كار، که منافاتی با اختیار شخص ندارد. مثل اينكه قرآن در آیه 4 سوره محمد فرموده: «وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ»؛ (و كسانى كه در راه خدا كشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمى كند)، یعنی اثر آن را باطل نمی کند.
در برابر این سه معنی، متقابلا كلمه «هدايت» هم به سه معنى بكار مى رود:
1. طريقى را به كسى بدرستى ارائه كردن و به حق اشاره نمودن، به عنوان مثال شخصى از شما راه كعبه را نشان مى گيرد و شما نيز كعبه را به او نشان مى دهيد و آدرس صحيح به او مى دهيد. اين همان ارائه الطريق است.
2. عملا شخصى را هدايت كردن و او را به مطلوب واقعى رساندن، يعنى كارى كنيم كه او به واقع رسد و به حق آنگونه كه هست معتقد شود. اين را «ايصال الى المطلوب» گويند.
3. ثواب دادن شخصى بر اعمال خيرى كه انجام داده، چنانكه در آیه 5 سوره محمّد مى خوانيم: «سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ»؛ (به زودى آنها را هدايت مى كند و كار آنها را اصلاح مى كند)، یعنی اجر و ثواب کاری که کرده اند را به آنها خواهد داد.
حال «اضلال» به دو معناى اوّلى بر خداوند حكيم محال است؛ زيرا نزد همه عقلاء اضلال به هر يك از دو معناى اوّلى قبيح است و خداى حكيم از ارتكاب قبیح منزّه است. آرى اضلال به معناى سوم بر خدا روا است به اينكه گروهى را به خاطر كارهاى ناشايسته آنها كيفر داده و هلاك نموده و نابودشان سازد و به قول مفسرين اضلال ابتدائى بر خداى حكيم محال است ولى اضلال مجازاتى دارد.
ضمن اینکه «اضلال مجازاتی» نیز بر اساس معیارهای عادلانه ای است که در قرآن بیان شده است و هرگز با عدل الهی منافات ندارد. به عنوان مثال قرآن مجيد در آیه 26 سوره بقره مى گويد: «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»؛ (به وسيله آن ضرب المثل، گروهى را گمراه و گروهى را هدايت مى كند، اما جز فاسقان را گمراه نمى سازد). در اينجا سرچشمه ضلالت، فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده است.
در آیه 258 سوره بقره مى گويد: «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛ (خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند). در اينجا تكيه روى مساله ظلم شده و آن را زمينه ساز ضلالت معرّفى كرده است.
در آیه 264 سوره بقره مى خوانيم: «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»؛ (خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند). در اينجا كفر به عنوان زمينه ساز گمراهى ذكر شده است.
باز در آيه 3 سوره زمر مى خوانيم: «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ»؛ (خداوند هدايت نمى كند كسى كه دروغگو و كفران كننده است). در اينجا نيز دروغگويى و كفران را مقدمه ضلالت شمرده است.
و در آیه 28 سوره غافر آمده: «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ»؛ (خداوند هدايت نمى كند كسى كه اسرافكار و بسيار دروغگو است). يعنى اسراف و دروغگويى عامل گمراهى است.
البته آنچه در اينجا آورديم قسمتى از آيات قرآن در اين زمينه است و بعضى از اين آيات با همين مفاهيم كرارا در سوره هاى مختلف آمده است.
نتيجه اينكه قرآن ضلالت الهى را مخصوص كسانى مى شمرد كه داراى اوصاف «كفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «كفران» و... می باشند. آيا كسانى كه داراى اين اوصافند شايسته ضلالت و گمراهى نيستند؟! و به تعبير ديگر كسى كه مرتكب اين امور مى شود آيا ظلمت و حجاب قلب او را فرا نمى گيرد؟! باز به عبارت روشن تر اين اعمال و صفات آثارى دارد كه خواه ناخواه دامن انسان را مى گيرد، پرده بر چشم و گوش و عقل او مى افكند، و او را به ضلالت مى كشاند، و از آنجا كه خاصيت همه اشياء و تاثير همه اسباب به فرمان خداوند است، مى توان اضلال را در تمام اين موارد به خدا نسبت داد، اما اين نسبت عين اختيار بندگان و آزادى اراده آنها است و عاقبت این گمراهی آنها هم عذاب و کیفر آنهاست.(3)
امّا هدايت به هر سه معنا بر خداوند روا است، يعنى طبق معنی اول خداى حكيم به وسیله آيات بيّنات و دلائل واضحه راه حقّ را به همه انسانها نشان داده و ارائه طريق فرموده است؛ چنانکه در آيه 52 شورى مى خوانيم: «وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛ (تو همه انسانها را به صراط مستقيم دعوت مى كنى). و چنانکه در آيه 3 سوره دهر آمده: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ (ما راه را به انسان نشان داديم خواه شكرگزارى كند يا كفران).
طبق معنی دوم نیز خداى بزرگ «ايصال الى المطلوب» هم نموده و ابزار آن را در اختیار انسان گذاشته است، به اين معنا كه به ما عقل داده و ما را بر فطرت توحيد آفريده است؛ چنانكه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز می فرماید: «ما مِنْ مَوْلُودٍ اِلاّ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَهِٔ»(4)؛ (تمام انسانها بر فطرت [سالم] متولد می شوند). البته «ايصال به مطلوب» به معنی گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پيچ و خم هاى راه، و حفظ و حمايت از آنها تا رساندن به ساحل نجات كه موضوع بحث بسيارى ديگر از آيات قرآن است، هرگز بى قيد و شرط نمى باشد و شامل همه نمی گردد. اين هدايت مخصوص گروهى است كه اوصاف آنها در قرآن بيان شده است؛ چنانکه «اضلال» نيز مخصوص گروهى بود كه اوصاف آنان بيان شد.
طبق معنی سوم نیز خداى منّان در مقابل ايمان ما به ما ثواب اعطا مى فرمايد، يعنى ما در عقل داشتن و اراده داشتن و آفرينش بر فطرت توحيدى مجبوريم و لذا بخاطر آنها مستحق ثواب نيستيم ولى در برابر ايمان آوردن مختاريم و مكلّفيم و لذا بر آن مستحق ثواب هم هستيم؛ لذا وقتى كه در قرآن مى خوانيم: «يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»، یعنی دادن ثواب بخاطر ایمان، و وقتى كه مى خوانيم: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»، یعنی باطل کردن اعمال و هلاک کردن بخاطر کفر و گناه. بنا بر اين هدايت هم ابتدائى است كه به ما عقل داده و بر فطرت توحيدى آفريده و پيامبران فرستاده و ... و هم پاداشى است كه پس از عمل و ايمان هم به ما ثواب مى دهد، اما ضلالت فقط مجازاتی می باشد و خداوند هیچ کس را گمراه نمی کند.(5)
بهره مندی همگان از هدایت تکوینی و هدایت تشریعی
هدایت در اصطلاح نیز به دو معنا آمده است:
الف) هدايت تكوينی: این هدایت به این معناست که خداوند هر موجودی را به گونه ای آفريده كه به طور غريزی می تواند به سوی كمال مطلوب خود حركت كند. حیوانات می دانند چگونه تغذیه کنند، چگونه لانه بسازند، توليد مثل كنند، و فرزندان خود را پرورش دهند و یا از فرزندان خود نگهداری نمایند و ... .(6) همه اينها نشان می دهد كه دست هدايت نيرومندی پشت سر همه موجودات عالم است،(7) و این نوع هدایت شامل همه موجودات می گردد.
البته، اين نوع هدایت نیز خود بر دو قسم است: گاهی ناآگاهانه می باشد همان گونه كه حيوان بدون نياز به تفكّر به سوی غذا جذب می شود كه منشأ اين نوع كشش ها را «غريزه» می نامند؛ امّا گاهی نیز به صورت آگاهانه است يعني اين جاذبه و ميل درونی در عقل و انديشه اثر می گذارد و او را وادار به انتخاب می كند كه منشأ اين قسم را «فطرت» می گويند.(8) بنابراين هدايت تكويني در انسان، با «فطرت» است که همه انسان ها از آن بهره مند می باشند.
در این گونه از هدایت تبعیضی صورت نگرفته است و همه ی انسان ها از آن بهره مند می باشند.
ب) هدایت تشریعی: هدايت انسان به وسيله ارسال پيامبران الهي و نزول کتب آسمانی و تشریع قوانین از این قسم هدایت است. قرآن كريم درباره هدايت تشريعی در آیه 73 سوره انبیاء می فرمايد: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛ (و آنان را پيشوايانی قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مي كردند).
به هر حال، خداوند مقدّمات این نوع از هدایت را نیز برای همگان فراهم نموده است؛ ولی برخی از افراد با ارتکاب گناه و معصیت خود را از آن محروم می سازند و به ضلالت و گمراهی می افتند.
علّت انتساب گمراهی به خداوند؟
اگر مى بینیم گمراهی انسان به خدا نسبت داده شده است؛ به خاطر آنست که خداوند این خاصیت را در اعمال [و انتخاب های] انسان نهاده است.(9) اشخاص گناهکار چنان در آلودگی های پیرامون خود غرق می شوند که به سختی می توان دوباره آنها را به کشتی نجات هدایت الهی بازگرداند و این به خاطر اینست که آلودگى در نظر آنها پاکى، زشتی ها نزد آنها زیبا، پستی ها افتخار و بدبختی ها و سیه روزی ها سعادت و پیروزى محسوب مى شود. چنین است حال کسانى که در طریق غلط گام مى نهند و بر آن اصرار می ورزند. واضح است وقتى انسان کار زشت و نادرستى را انجام داد تدریجا قبح و زشتی آن کار در نظر او کم مى شود و به آن عادت مى کند. پس از مدّتى که به آن خو گرفت توجیهاتى براى آن مى تراشد. کم کم به صورت زیبا و حتى به عنوان یک وظیفه در نظرش جلوه مى کند و چه بسیارند افراد جنایتکار و آلوده اى که به راستى به اعمال خود افتخار مى کنند و آن را نقطه مثبتى مى شمرند. این دگرگونى ارزش ها که نتیجه اش سرگردان شدن در بیراهه هاى زندگى است، از بدترین حالاتى است که به یک انسان دست مى دهد. امّا اینکه این تزیین اعمال به خدان سبت داده شده است به خاطر آنست که او «مسبّب الاسباب» در عالم هستى است و هر اثری به خداوند منتهى مى شود. آرى این خاصیّت را خداوند در تکرار عمل قرار داده که انسان تدریجا به آن خو مى گیرد و حسّ تشخیص او دگرگون مى شود بى آنکه مسئولیّت انسان از بین برود و یا براى خدا ایراد و نقصى باشد.(10)
بنابراین گمراهی انسان ها نتیجه هواپرستی، عناد و لجاجت، غفلت، گناه، نفاق، سرکشی ، پیمان شکنی، قتل انبیاء، طعنه در آیین خدا و... است؛ و محروم شدن چنین اشخاصی از نعمت هدایت نه منافاتی با اختیارشان دارد و نه به معنای ظلمی از سوی خداوند در حق آنهاست. زیرا خداوند هیچ دخالت مستقیمی در اینکه چه کسی در کدامین راه صواب یا خطا قدم بگذارد نمی کند. این خودِ شخص است که با حسنِ انتخاب یا سوءِ انتخاب خود، زمینه هدایت ها یا گمراهی های بعدی را برای خود فراهم می آورد.
هدایت به معنای توفیق، و ضلالت به معنای سلب توفیق
به عبارتی دیگر، «هدايت الهى» به معناى توفيق و كمك او بر كارهاى خير و راه هاى نيك بختى و سعادت است و آن مخصوص كسانى است كه در راه حق گام بردارند و در اين راه مجاهده كنند و «ضلالت» يعنى سلب اين توفيق و قطع اين كمك الهى مخصوص گنهكاران و ستمگران و مسرفان و افراد بى ايمان است و گرنه خداوند بدون علّت نه كسى را هدايت مى كند و نه هدايت خود را از كسى دريغ مى دارد.(11)
در روایات نیز به این معنی اشاره شده است. به عنوان مثال شركت در مجالس گناه نه تنها حرام است و مجازات اخروى دارد، بلكه باعث سلب توفيق در اين جهان نيز مى گردد. امام سجّاد(عليه السلام) در دعاى بلند و مشحون از معارف الهى ابوحمزه ثمالى مى فرمايد: «أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِى آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِينَ فَبَيْنِى وَ بَيْنَهُمْ خَلَّيْتَنِى»؛ (يا شايد مرا مأنوس با مجالس بيهوده گذرانم ديده اى پس مرا به آنها واگذاشته اى).
مؤمنى كه توفيق نماز شب را از دست مى دهد؛ مسلمانى كه توفيق صدقه دادن و كمك به نيازمندان را از دست داده است؛ نمازگزارى كه حال و هواى خوبى در نماز ندارد و نسبت به تعقيبات و نافله ها كم حوصله است؛ روزه دارى كه از روزه جز تشنگى و گرسنگى آن را درك نمى كند؛ و مانند آنها، بايد سرنخ هاى سلب توفيقات خويش را در اعمال خویش جستجو كنند.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.