پاسخ اجمالی:
«قناعت»، مانع اضطراب و نگرانی انسان و موجب اطمینان و تسلط بر نفس است؛ قناعت باعث بی نیازی روحی و موجب جلوگیری از بسیاری از گناهان و کارهای خلاف می شود. آری انسان قانع، ذلّت حرص و طمع را قبول نمی کند و در مقابل هر کسي سر تعظيم فرود نمی آورد.
پاسخ تفصیلی:
براي شناخت فلسفه «قناعت» بايستي به اين نكات توجه نمود:
1. پرورش اين فضيلت اخلاقى در وجود انسان، مانع از اين مى شود كه تن به ذلّت حرص و طمع بدهد و براى برطرف ساختن عطش كاذب درونى خود، در برابر هر كس سر تعظيم فرود آورد و به هر گونه پستى تن در دهد، آزادى و آزادگى خود را از دست داده و بنده زر و زور گردد. در «نهج البلاغه» در خطبه قاصعه، در حالات پيامبران و امتيازات آنها مى خوانيم: «مَعَ قَناعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبُ وَ العُيُونُ غِنىً»؛ ([آنها چنان اعتماد به نفس داشتند كه] بى نيازى و آزادگي شان چشمها و دلها را پر مى كرد و بر عظمت و شكوه انسانى آنها مى افزود).
2. حرص، سرچشمه اضطراب، نگرانى و عدم آرامش است؛ در حالى كه قناعت چون انسان را متّكى به نفس بار مى آورد، از اضطراب و وحشت براى زندگى باز مى دارد و به او اجازه مى دهد كه با تدبّر، حوصله و تسلّط بر نفس، نيروهاى خود را به كار گيرد.
3. روح قناعت به انسان شخصيّت اجتماعى مى دهد و از مرحله فردى مى رهاند و چون بى نيازى روحى در خود احساس مى كند، او را به احترام گذاشتن به حقوق ديگران وا مى دارد؛ در حالى كه حرص، سرچشمه انواع تجاوزها و تعدّى هاست.
هيچ گاه استعمارگران جهان براى نيازهاى واقعى زندگى، ديگران را استثمار نمى كنند. اين نيازهاى كاذب و «حرص» است كه آنها را دعوت به اين اعمال غير انسانى و ظالمانه مى كند، همين روح تشنه پر توقّع است كه به آنها مى گويد، به آتش جنگها دامن بزنند تا سلاح بيشترى بفروشند، در دنيا تخم نفاق بپاشند، تا روح گرسنه خود را سير كنند، گرچه هيچ گاه از اين راه نيز سير نمى شوند.
4. قناعت، انسان را در برابر بسيارى از گناهان و خلافكاريها بيمه مى كند؛ در حالى كه حرص سرچشمه آنها است، كمتر كسى را مى يابيم كه به خاطر نياز واقعى اش احتكار كند، بازار سياه به وجود آورد، رشوه خوارى و رباخوارى نمايد؛ زيرا بيشتر كسانى كه آلوده به اين رذايل اخلاقي هستند، كسانى مي باشند كه از قدرت مالى كافى بهره مندند.
اگر به انگيزه هاى روانى تجمّل پرستى - كه قسمت عظيمى از سرمايه هاى اقتصادى جهان را بر باد مى دهد - درست بينديشيم، به وضوح، عدم غناى روحى را در آنها مى بينيم، چون اعتماد به نفس و بى نيازى روحى نداشته و سعى مى كنند با پناه بردن به تجمّلات بيشتر، كمبود خود را جبران نمايند و خويش را ثروتمند نشان دهند و عجيب اين است آنها كه به ما در اين زمينه ايراد وارد مى كنند، به هنگام شمردن امتيازات پيشوايان خود، زندگى ساده آنان را - كه از روح قناعت حكايت مى كند - يك امتياز بزرگ مى شمارند؛ ولى در اين جا آن را عامل تخدير مى دانند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.