پاسخ اجمالی:
در سوره «کهف» به داستان حضرت خضر(ع) و حضرت موسی(ع) اشاره شده است. در این داستان حضرت موسى(ع) در يك مأموريت ويژه، به دنبال فراگيرى بخشى از علوم، نزد حضرت خضر(ع) آمد؛ علومى كه مربوط به اسرار و حقايق مخفى جهان و زندگى انسان ها بود كه بايد پيامبر اولواالعزمى همانند حضرت موسى(ع) لااقل بخشى از آن را فراگيرد. ولی حضرت موسی(ع) نتوانست بهره زیادی از دانش حضرت خضر(ع) به دست آورد چرا که با عجله و شتاب در قضاوت خویش، خود را از دانش عظیم ايشان محروم نمود.
پاسخ تفصیلی:
در این داستان قرآن از حضرت «خضر»(علیه السلام) به عنوان «عَبْدَاً مِنْ عِبَادِنَا»؛ (بنده برگزيده اى از بندگان ما) ياد كرده است. اين داستان را همه خوانندگان، كم و بيش شنيده اند. آنچه در اين جا براى ما اهمّيّت دارد، اين است كه حضرت موسى(عليه السلام) در يك مأموريت ويژه، به دنبال فراگيرى بخشى از علوم، نزد حضرت خضر(عليه السلام) آمد؛ علومى كه با آنچه تا آن روز از طريق وحى دريافته بود، متفاوت بود. علومى كه مربوط به اسرار و حقايق مخفى جهان و زندگى انسان ها بود كه بايد پيامبر اولواالعزمى همانند حضرت موسى(عليه السلام) لااقل بخشى از آن را فراگيرد تا ديدگاهش در مسايل انسانى و اجتماعى كمى شفاف تر گردد. حضرت خضر(علیه السلام) در برابر درخواست حضرت موسى(عليه السلام) گفت: كه تو صبر و تحمّل در برابر كارهاى من را ندارى؛ زيرا از عمق قضايا آگاه نيستى؛ ولى حضرت موسى(عليه السلام) قول داد كه صبر و تحمل و بردبارى را پيشه كند و از عجله و شتاب بپرهيزد. حضرت خضر(عليه السلام) با او شرط كرد كه اگر به دنبال من مى آيى، بايد هر چه را مى بينى، سكوت كنى، هر چند ظاهراً كار زننده اى باشد و بدان حكمتى دارد كه من به موقع تو را از آن آگاه مى كنم. «فَوَجَدا عَبداً مِن عِبادِنا... قَالَ فَاِنِ اتَّبَعْتَنِى فَلَا تَسْئَلْنِي عَنْ شَىْءٍ حَتَّى اُحدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكراً».(1) به اين ترتيب حضرت خضر(عليه السلام) اصرار داشت كه روح صبر و بردبارى را در برابر مسايل مختلف در حضرت موسى(عليه السلام) پرورش دهد و او را از «عجله و شتاب» (مخصوصاً عجله در قضاوت، آن هم در مورد كارهاى مردان بزرگ) باز دارد. با اين قول و قرار، آنها به راه افتادند و در مسير خود ناچار بودند با كشتى از دريا بگذرند. در ميان دريا حضرت موسى(عليه السلام) با تعجب ديد كه حضرت خضر(عليه السلام) مخفيانه كشتى را سوراخ مى كند. حضرت موسى(عليه السلام) از اين كار بر آشفت و زبان به اعتراض گشود و هنگامى كه حضرت خضر(عليه السلام) پيمان خود را با او يادآور شد، در مقام عذرخواهى برآمد. باز به راه خود ادامه دادند؛ ناگهان حضرت خضر(عليه السلام) دست به كار عجيب ترى زد و نوجوانى را كه بر سر راه خود ديد، به قتل رسانيد؛ در اين جا، فرياد حضرت موسى(عليه السلام) بلندتر شد كه چرا انسان بى گناهى را كشتى، اين چه كار زشتى بود كه انجام دادى؟! حضرت خضر(عليه السلام) بار ديگر، پيمان خود را يادآور شد. حضرت موسى(عليه السلام) دندان بر جگر گذاشت و مجدداً در مقام عذرخواهى برآمد و گفت: اگر بار سوّم اعتراض كنم، حق دارى از من جدا شوى. باز به راه افتادند تا به شهرى رسيدند كه مردمى بسيار «بخيل» داشت و كمترين پذيرايى را از ميهمانان تازه وارد نكردند؛ ولى با نهايت تعجّب حضرت خضر(عليه السلام) شروع به مرمّت ديوارى نمود كه در حال سقوط بود. حضرت موسى(عليه السلام) كه در بدو نظر، اين كار را ابلهانه مى ديد، بار ديگر در حالى كه تمام عهد و پيمان خود را به فراموشى سپرده بود، به خروش آمد و زبان به اعتراض گشود. در اين جا حضرت خضر(عليه السلام) در حالى كه اسرار هر سه كار خود را براى او شرح مى داد و حقايق جالبى را كه از نظر حضرت موسى(عليه السلام) پنهان بود، برايش بيان مى كرد و حضرت موسى(عليه السلام) را به جهان تازه اى از اسرار زندگى انسان ها وارد مى ساخت، اعلام جدايى كرد و حضرت موسى(عليه السلام) نيز در حالى كه كوله بارى از معرفت را با خود حمل مى كرد با حضرت خضر(عليه السلام) خداحافظى كرد و وداع گفت. حضرت خضر(عليه السلام) به او گفت: اگر كشتى را سوراخ كردم، به اين دليل بود كه مى خواستم آن را ظاهراً از كار بيندازم؛ زيرا حاكم ستمكارى وجود داشت كه هرگاه كشتى سالمى را مى يافت مصادره مى كرد. من خواستم صاحبان اين كشتى كه گروهى بينوا بودند، كشتى خود را از دست ندهند. ديگر اين كه اگر آن نوجوان را كشتم، به خاطر اين بود كه او جوانى بى ايمان و خطرناك و سركش بود كه كم كم پدر و مادر خويش را نيز به كفر و بدبختى مى كشاند. خدا مى خواست، اين جوان هرزه بى مصرف ستمگر را از آنها بگيرد و فرزندى با ايمان و مهربان به آنها عطا كند. اما تعمير آن ديوار در حال سقوط، به خاطر آن بود كه در زير آن، گنجى متعلق به دو كودك يتيم بود كه پدر صالح و با ايمانشان براى آنها ذخيره كرده بود، خدا مى خواست آنها به حدّ رشد برسند و گنج خود را استخراج كنند. من اين كارها را از پيش خود نكردم، بلكه همه به فرمان حق بود.(2) اگر حضرت موسى(عليه السلام) در قضاوت خويش عجله نمى كرد، به يقين بيشتر از علم و دانش حضرت خضر(عليه السلام) بهره مند مى شد؛ ولى «عجله و شتاب» او سبب شد كه بيش از سه خوشه از آن خرمن دانش برنگيرد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.