پاسخ اجمالی:
«توکّل» در روایات اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است که به نمونه هایی از آن اشاره می شود: كسى كه دوست دارد قوى ترين مردم باشد بر خدا توكّل كند، حقيقت يقين در توكّل است، توانگرى و عزّت پيوسته در حركتند هنگامى كه به محلّ توكّل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى كنند، كسى كه بر خدا توكّل كند مشكلات در برابر او خاضع و اسباب براى او سهل و آسان مى گردد و كسى كه توكّل بر خدا كند شبهات براى او روشن مى شود.
پاسخ تفصیلی:
در روايات اسلامى اهمّيّت فوق العاده اى به «توکّل»، اين صفت و ارزش اخلاقى داده شده تا آنجا كه آثار و بركاتى براى آن بيان گرديده كه براى كمتر صفتى مى توان يافت، روايات زير را -كه از ميان آنها گلچين كرده ايم و دقايق لطيفى كه در آن است نمونه خوبى براى اين مقصود محسوب مى شود:
1. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) مى خوانيم: «مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَكُونَ اَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»(1)؛ (كسى كه دوست دارد قوى ترين مردم باشد بر خدا توكّل كند!).
2. در حديث ديگرى از اميرمؤمنان علي(عليه السلام) آمده است: «فِى التَّوَكُّلِ حَقِيقَةُ الْاِيقَانِ»(2)؛ (حقيقت يقين در توكّل است!).
3. در حديث پرمعناى ديگرى در داستان ابراهيم(عليه السلام) در كتاب «تفسير علىّ بن ابراهيم» مى خوانيم: «هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) را در منجنيق گذاشتند عمويش آزر آمد و يك سيلى محكم به صورت او زد و گفت: از مذهب توحيديت بازگرد! [ابراهيم اعتنايى به او نكرد] در اين هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظاره گر اين صحنه باشند، همه موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهيم(عليه السلام) را كردند، از جمله زمين گفت: پروردگارا! بر پشت من بنده موحّدى جز او نيست و هم اكنون در كام آتش فرو مي رود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشكلش را حل می كنم، جبرئيل در منجنيق به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهيم! به من حاجتى دارى تا انجام دهم؟ ابراهيم(علیه السلام) گفت: به تو نه! امّا به پروردگار عالَم آرى!. در اينجا بود كه جبرئيل انگشترى به او داد كه اين جمله ها [كه در واقع دستور نجات بود] بر روى آن نوشته شده بود: «لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، اَلْجَأْتُ ظَهْرِي اِلَى اللَّهِ، اِسْنَدْتُ اَمْري اِلَى اللَّهِ، وَ فَوَّضْتُ اَمْري اِلَى اللَّهِ!» اين جمله ها كه مفهوم واقعيش همان توكّل همه جانبه بر خدا بود، كار خود را كرد و هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) به ميان آتش پرتاب شد به تعبير روايت: «اَوْحَى اللَّهُ اِلَى النَّارِ كُونِى بَرْداً، فَاضْطَرَبَتْ اَسْنَانُ اِبْرَاهيِمَ مِنَ الْبَرْدِ حَتَّى قَالَ: وَ سَلَاماً عَلَى اِبْرَاهِيمَ»؛ (در اين هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد كه سرد شو! آتش آن چنان سرد شد كه دندان هاى ابراهيم(علیه السلام) به هم مى خورد، سپس خطاب آمد و سلاماً على ابراهيم(علیه السلام) سرد و سالم باش براى ابراهيم(علیه السلام) [در اين هنگام آتش به محيطى آرام بخش مبدّل گشت و جبرئيل در كنار ابراهيم(علیه السلام) قرار گرفت و با او به گفتگو نشست]). نمرود از فراز جايگاه خود چنين گفت: «مَنِ اتَّخَذَ اِلَهاً فَلْيَتَّخِذْ مِثْلَ اِلَهِ ابْرَاهيمَ»؛ (اگر كسى مى خواهد معبودى براى خود برگزيند همانند معبود ابراهيم(عليه السلام) را انتخاب كند!)».(3) آرى توكّل بر خداست كه آتش ها را به گلستان مبدّل مى كند، توكّلى همچون توكّل ابراهيم(علیه السلام) كه حتّى از دست زدن به دامان جبرئيل احساس دورى از خدا مى كند و معتقد است بايد آب را از سرچشمه گرفت تا صاف تر و زلال تر باشد!
4. امام صادق(علیه السلام) در تعبير ديگرى مى فرمايد: «اِنَّ الْغِنَى وَ الْعِزَّ يَجُولَانِ فَاِذَا ظَفَرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ اَوْطَنَاهُ»(4)؛ (توانگرى و عزّت پيوسته در حركتند هنگامى كه به محلّ توكّل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى كنند). يعنى قلبى كه كانون توكّل بر خداست هم احساس بى نيازى از ماسوى اللَّه مى كند و هم احساس عزت و قدرت، چرا كه تكيه بر قدرتى كرده كه بالاتر از همه چيز است، تكيه گاهى بى نياز از همه كس و همه چيز و قدرتى شكست ناپذير.
5. در حديث ديگرى همين معنى با تعبير لطيف ديگر از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است، فرمود: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ لَا يُغْلَبُ وَ مَنْ اِعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَا يُهْزَمُ»(5)؛ (هر كسى كه توكّل بر خدا كند مغلوب نمى شود و كسى كه به دامن لطف خداوند چنگ بزند شكست نمى خورد).
6. در حديث ديگرى از امام علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الْاسْبَابُ»(6)؛ (كسى كه بر خدا توكّل كند مشكلات در برابر او خاضع و اسباب براى او سهل و آسان مى گردد). چگونه چنين چيزى نباشد در حالى كه «مسبّب الاسباب» ذات پاك خداست و همه چيز سر بر فرمان او دارد؟
7. در حديث ديگرى از همان حضرت به اين نكته اشاره شده است كه توكّل نه تنها در عوامل برونى اثر مى گذارد كه در درون انسان نيز مؤثّر است و او را از چنگال وسوسه ها و شبهات نجات مى دهد، فرمود: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ اَضَائَتْ لَهُ الشُّبَهَاتُ»(7)؛ (كسى كه بر خدا توكّل كند شبهات براى او روشن مى شود).
8. باز از همان بزرگوار خطاب به همه مردم چنين نقل شده: «يَا اَيُّهَا النَّاسُ تَوَكَّلُوا عَلَى اللَّهِ وَ اتَّقُوا بِهِ فَاِنَّهُ يَكْفِى مِمَّنْ سِوَاهُ»(8)؛ (اى مردم! توكّل بر خدا كنيد و به او اعتماد داشته باشيد چرا كه انسان را از غير خود بى نياز مي كند).
9. جابر بن يزيد جُعفى مى گويد: «هيجده سال در خدمت امام باقر(عليه السلام) بودم هنگامى كه مى خواستم از محضرش خارج شوم با او وداع كردم و گفتم سخن سودمندى به من بفرماييد، فرمود: اى جابر! بعد از هيجده سال باز هم تقاضاى اندرزى مى كنى؟ عرض كردم: «نَعَمْ اِنَّكُمْ بَحْرٌ لَايُنْزَفُ وَ لَايُبْلَغُ قَعْرُهُ»؛ (آرى شما اقيانوس بى پايانى هستيد كه هيچ كس به قعر آن نمى رسد). امام(عليه السلام) فرمود: به شيعيانم سلام برسان و بگو ميان ما و خداوند متعال خويشاوندى نيست و تنها وسيله تقرّب به او اطاعت است. «يَا جَابِرُ مَنْ هَذَا الَّذِى سَئَلَ اللَّهَ فَلَمْ يُعْطِهِ؟ اَوْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَكْفِهِ؟ اَوْ وَثَقَ بِهِ فَلَمْ يُنْجِهِ؟»؛ (چه كسى از خدا [از روى ايمان و اخلاص] چيزى خواسته است كه به او نداده؟ يا توكّل بر او كرده و كفايت امر او ننموده؟ يا به او اعتماد كرده و او را رهايى نبخشيده است؟)».(9) در اين حديث توكّل بر خدا، اعتماد بر ذات پاك او و دعا، به عنوان سه وسيله نجات و پيروزى ذكر شده است. آرى چنين كسى آب را از سرچشمه گرفته و نيازى به اين و آن ندارد.
10. اين بحث را با حديثى از لقمان حكيم پايان مى دهيم هر چند سخن درباره اهميّت توكّل و اثرات آن در زندگى مادّى و معنوى انسانها بسيار فراتر از اين هاست: «لقمان حكيم به هنگام پند دادن به فرزندش فرمود: «يَا بُنَىَّ! تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ثُمَّ سَلْ فِى النَّاسِ، مَنْ ذَا الَّذِى تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ يَكْفِهِ؟!»؛ (فرزندم! بر خدا توكّل كن سپس از مردم بپرس آيا كسى هست كه توكّل به خدا كرده باشد و خداوند او را بى نياز نكند و مشكل او را حل نكرده باشد؟!)».(10) شكوه و عظمت اين فضيلت بزرگ انسانى يعنى توكّل بر خدا در احاديث بالا به قدرى آشكار است كه ما را از هرگونه توضيح بيشترى بى نياز مى سازد و به عكس از دست دادن توكّل بر خدا و دلبستگى و وابستگى مطلق به ديگران صفت رذيله اى است كه انسان را از اوج عزّت و افتخار و قدرت و استقلال به پايين مى كشد و از او فرد ضعيف و ناتوانى مى سازد كه قادر بر هيچ كار مهمّى نيست.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.