پاسخ اجمالی:
در سوره «انبیاء»، سخن از پیامدهای شوم تعصب و لجاجت «نمرود» و نمرودیان به میان آمده است. آنها در پناه تقلید کورکورانه از نیاکان خود به پرستش بت های بی جان روی آورده بودند و به سخنان حضرت ابراهیم(ع) مبنی بر بی اعتبار بودن این خدایان ساختگی توجهی نمی کردند. اينها همه نشان مى دهد كه تا چه حدّ اين رذايل اخلاقى خطرناك و مانع از آزاد انديشى و رسيدن به حق است، و آنها كه در چنگال آن گرفتار مى شوند تن به هر ذلّت و حقارتى مى دهند ولى تسليم حق نمى شوند.
پاسخ تفصیلی:
در آيه 52 سوره «انبیاء» سخن از پيامدهاى شوم تعصب و لجاجت قوم حضرت ابراهیم(ع)، اين رذیله اخلاقى درباره «نمرود» و نمروديان است، مى فرمايد: «اِذْ قَالَ لِاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى اَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ»؛ (هنگامى كه ابراهيم(علیه السلام) به پدرش [عمويش آزر] و قوم او گفت اين مجسّمه هاى بى روحى را كه شما همواره پرستش مى كنيد چيست؟)؛ ولى آنها جوابى نداشتند جز اينكه «قَالُوا وَجَدْنَا آبَائَنَا لَهَا عَابِدِينَ»؛ (گفتند: ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى كنند) و هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) با صراحت به آنها گفت كه هم خودتان و هم نياكانتان در گمراهى آشكارى بوده ايد بيدار نشدند، ابراهيم(عليه السلام) بى اعتبار بودن اين خدايان ساختگى و بى ارزش را از طريق بت شكنى به آنها نشان داد، باز هم بر سر عقل نيامدند، بلكه ابراهيم(علیه السلام) بيدارگر و پاره كننده پرده هاى جهل و تعصّب و لجاجت را به سوزاندن در آتش تهديد كردند، و به تهديد خود نيز جامه عمل پوشاندند و او را در ميان دريايى از آتش پرتاب كردند، و هنگامى كه آتش بر ابراهيم(عليه السلام) سرد و خاموش و گلستان شد، و بزرگترين معجزه الهى در برابر چشمانشان به وقوع پيوست باز هم اين اسيران زنجيرهاى جهل و تعصّب و لجاجت به بهانه هاى ديگرى همچون سحر به راه خود ادامه دادند. اينها همه نشان مى دهد كه تا چه حدّ اين رذايل اخلاقى خطرناك و مانع از آزاد انديشى و رسيدن به حق است، و آنها كه در چنگال آن گرفتار مى شوند تن به هر ذلّت و حقارتى مى دهند و عظمت مقام انسان و روح بلند او را در هم مى شكنند؛ ولى تسليم حق نمى شوند. هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) با دليل بسيار روشن و قاطع، بت پرستى را ابطال مى نمايد و به آنها مى گويد: «قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ اذْ تَدْعُونَ* اَوْ يَنْفَعُونَكُمْ اَوْ يَضُرُّونَ»(1)؛ (آيا آنها را كه مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟ يا سود و زيانى به شما مى رسانند؟). آنها هيچ پاسخ منطقى در برابر اين گفتار روشن نداشتند، جز اينكه پناه به تقليد كوركورانه ببرند و بگويند: «قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَائَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ»(2)؛ (ما فقط نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كردند). در حالى كه اگر انسان مى خواهد تقليد كند حدّاقل بايد از عالم و دانشمندى تبعيّت كند كه او را به واقعيّتها رهنمون گردد نه از جاهل و گمراهى بدتر از خود! ولى اين حجاب تعصّب و لجاجت به قدرى ضخيم است كه اجازه نمى دهد كمترين نور آفتاب هدايت و منطق و دليل عقل در آن نفوذ كند، و ماوراى آن را روشن سازد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.