پاسخ اجمالی:
جنايات و مفاسدى كه حكومت «بنى اميّه» در اسلام به وجود آورد فراوان است. انحراف خلافت اسلامى از مسير صحيح خود و تبديل آن به سلطنت، ترويج عقيده جبر در ميان مسلمانان، به شهادت رساندن پيشوايان و شخصيت هاى بزرگ اسلامى همچون امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و زيد بن على بن الحسين(ع) و حُجر بن عُدى، تخريب كعبه معظّمه و مسجد الحرام در زمان يزيد به وسيله منجنيق، سلب امنيّت از مردم، شكنجه و تحقير امّت اسلامى از طريق داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان تنها بخشي از جنايات بني اميه بود.
پاسخ تفصیلی:
جنايات و مفاسدى كه حكومت «بنى اميّه» در تاريخ اسلام به وجود آورد، فراوان است؛ به گونه اى كه ذكر و بررسى آنها خود به كتاب مفصّلى نيازمند مى باشد. در اينجا به تناسب بحث، تنها به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:
1. انحراف خلافت اسلامى از مسير صحيح خود و تبديل آن به سلطنت؛ معاويه خود تصريح مى كرد كه خلافت را نه با محبّت و دوستىِ مردم و نه رضايت آنها از حكومت او، بلكه با شمشير به دست آورده است.(1) «جاحظ» مى گويد: «معاويه سالى را كه به قدرت رسيد «عام الجماعة» ناميد؛ در حالى كه آن سال، «عام فرقه و قهر و جبر و غلبه بود». سالى كه امامت به سلطنت و نظام كسرايى تبديل شد و خلافت غصب شده و قيصرى گرديد».(2)
زندگى اشرافى معاويه و شيوه رفتار او در كار خلافت، سبب شد تا «سعد بن مالک» نيز در وقت ورود بر او، وى را «مَلِك» خطاب كند.(3) مورّخان، معاويه را اوّلين شاه خوانده اند.(4) «سعيد بن مسيّب» مى گفت: «معاويه اوّلين كسى بود كه خلافت را به سلطنت تبديل كرد».(5) مورّخ معروف «يعقوبى»، بعضى از كارهاى معاويه را كه نشانه هاى نظام سلطنت است، نام برده مانند: نشستن بر تخت سلطنت و نشاندن ديگران در پايين آن و انتخاب بهترين مال هاى مردم و اختصاص آنها به خود.(6)
«ابو الاعلى مودودى» در كتاب «خلافت و ملوكيّت» چند ويژگى براى تفاوت نظام سلطنتى معاويه با خلافت پيش از وى بر شمرده است از جمله:
1). دگرگونى روش تعيين خليفه؛ خلفاى پيشين، خود براى كسب خلافت قيام نمى كردند؛ ولى معاويه با هر وسيله اى در پى آن بود تا به هر صورتى كه شده بر مسند خلافت تكيه زند.
2). دگرگونى در روش زندگى خلفا و استفاده از روش پادشاهى روم و ايران.
3). چگونگى مصرف بيت المال؛ در دوره معاويه بيت المال به صورت ثروت شخصى شاه و دودمان شاهى در آمد و كسى نيز نمى توانست درباره حساب و كتاب بيت المال از حكومت بازخواست كند.
4). پايان آزادى ابراز عقيده و امر به معروف و نهى از منكر؛ اين روش از عهد معاويه با كشتن «حجر بن عدى» آغاز شد.
5). پايان آزادى دستگاه قضايى اسلام.
6). خاتمه حكومت شورايى.
7). ظهور تعصّبات نژادى و قومى.
8). نابودى برترى قانون.(7)
2. مسخ و تحريف حقايق و معارف اسلامى؛ مانند:
الف). ناسزا و دشنام گويى نسبت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين على(عليه السلام) و جعل احاديث در مذمّت آن حضرت و مدح معاويه؛ معاويه خود مى گفت سبّ و لعن على(عليه السلام) بايد آن قدر گسترش يابد تا كودكان با اين شعار بزرگ شده و جوانان با آن پير شوند و هيچ كس از او فضيلتى نقل نكند.(8)
وقتى از «مروان بن حكم» سؤال شد كه چرا چنين مى كنيد؟ در پاسخ گفت: «لَايَسْتَقِيمُ لَنَا الاَمْرُ إِلَّا بِذلِكَ»(9)؛ (حكومت جز به اين صورت براى ما سامان نمى يابد). «ابن ابى الحديد» نوشته است كه: «معاويه گروهى از صحابه و تابعين را برانگيخت تا بر ضدّ امام على(عليه السلام) احاديثى نقل كنند. از جمله آنها «ابوهريره»، «عمرو بن العاص»، «مغيرة بن شعبه» و «عروة بن زبير» بودند.(10)
ب). ترويج عقيده جبر در ميان مسلمانان؛
از معاويه نقل شده كه مى گفت: «عمل و كوشش هيچ نفعى ندارد؛ چون همه كارها به دست خداوند است».(11) اين سخن معاويه نه از روى اعتقاد؛ بلكه براى تحميل خلافت خود بر مردم بود؛ چنان كه از او نقل شده كه مى گفت: «هذِهِ الْخِلَافَةُ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللّهِ وَ قَضَاءٌ مِنْ قَضَاءِ اللّهِ»(12)؛ (خلافتِ من، يكى از فرمان هاى خدا است و از قضا و قدر پروردگار مى باشد).
«زياد بن ابيه» حاكم معاويه در «بصره» و «كوفه» ضمن خطبه معروف خود گفت: «اى مردم! ما مدير و مدافع شما هستيم و شما را با سلطنتى كه خداوند به ما داده اداره مى كنيم».(13)
3. به شهادت رساندن پيشوايان و شخصيت هاى بزرگ اسلامى همچون امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) و زيد بن على بن الحسين(عليهم السلام) و حُجر بن عُدى.
4. تخريب كعبه معظّمه و مسجد الحرام در زمان يزيد به وسيله منجنيق.
5. سلب امنيّت از مردم؛ در زمان ولايت «زياد بن ابيه» پدر «عبيداللّه» در عراق مَثَلى رايج شد به اين مضمون: «أُنْجُ سَعْدُ فَقَدْ هَلَكَ سَعِيدٌ؛ ([يعنى] به سعد مى گفتند مواظب خودت باش كه سعيد را كشتند!) اشاره به اين كه بدون تحقيق و با كمترين بهانه اى، خون بي گناهان را مى ريختند.(14)
6. شكنجه و تحقير امّت اسلامى؛
يكى از نشانه هاى اين تحقير، داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان بود، چنان كه «حجّاج بن يوسف» بر گردن «انس بن مالك»، «سهل بن سعد» و دست «جابر بن عبداللّه انصارى» به جرم دوستى با على(عليه السلام) داغ نهاد.(15)
جنايات و تبهكارى هاى بنى اميّه و مفاسدى كه در جهان اسلام به بار آوردند بسيار بيش از آن است كه در بالا گفته شد. آنچه گذشت گوشه اى از آن بود و اگر تمام آن جمع آورى شود، كتاب بزرگى خواهد شد و بسيار شگفت آور است كه بعضى از ناآگاهان، حكومت بنى اميّه را به عنوان حكومت موفّقى در جهان اسلام قلمداد مى كنند! و اين نشان مى دهد كه كمترين مطالعه اى درباره آنها و افكار و اعمال و رفتارشان ندارند.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.