پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) برای تقويت روحيه سربازان مى فرمايد: «بدانيد شما در پيشگاه خداييد و همراه با پسر عموى پيامبر(ص)، پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم نماييد! كه فرار از جهاد، ننگى است در نسل هاى آينده شما و آتشى است فراگير در روز حساب! با آغوش باز از شهادت استقبال كنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد! به اين گروه كثير و خيمه گاه پر زرق و برق معاويه، به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد! چراكه شيطان در گوشه و كنار آن پنهان شده، که دستى براى حمله و پايى براى فرار دارد! محكم بايستيد و مقاومت كنيد!».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 66 نهج البلاغه، به تقويت روحيه سربازان خود پرداخته و دستوراتى را در خصوص جنگ صفّين براى قلع ماده فساد به آنان مى دهد؛ نخست مى فرمايد: (بدانيد شما [در ميدان نبرد] در پيشگاه خداوند قرار داريد [همه اعمال شما را مى بيند و از نيّات شما آگاه است و از شما در طريق حق حمايت مى كند])؛ «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللّهِ».
اين احساس كه انسان در حضور مولا و آقايش قرار دارد، مولايى كه بر هر چيز قادر و تواناست و از همه چيز با خبر است، از يك سو به او توان و قدرت مى بخشد كه تنها نيست و از سوى ديگر توجّه به مسئوليّت ها را بيشتر و قوى تر مى كند.
سپس مى افزايد: ([امتياز ديگر شما اين است كه] شما همراه و همگام با پسر عموى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) هستيد)؛ «وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ».
پسر عمويى كه برادر، جانشين، وصىّ، همگام و همراه با او بود؛ بنابراين در حقّانيت خود و مسيرى كه در پيش داريد كمترين ترديدى به خود راه ندهيد و با دشمنِ ستمگر، با قوّت و قدرت پيكار كنيد! اين در حالى است كه دشمنِ شما، فرزندِ دشمنِ شماره يك پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يعنى «ابوسفيان» است كه در باطل بودن ادّعاى او نسبت به خلافت، جاى هيچ گونه ترديدى نيست!!
سپس در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) دو دستور مهم را - كه در واقع لازم و ملزوم يكديگرند - گوشزد مى كند، مى فرمايد: (پى در پى [بر دشمن] حمله كنيد و از فرار شرم نماييد! چه اينكه فرار از جهاد، ننگى است كه در نسل هاى آينده شما نيز [باقي] مى ماند و آتشى است كه در روز حساب دامان شما را فرا مى گيرد!)؛ «فَعَاوِدُوا الْكَرَّ وَ اسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الاَعْقَابِ وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ».
سپس به عنوان تأكيد بيشتر در امر جهاد دو دستور ديگر مى دهد كه آنها نيز لازم و ملزوم يكديگرند، مى فرمايد: (با آغوش باز از شهادت استقبال كنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد!)؛ «وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً(1)وَ امْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً».
در حقيقت امام(عليه السلام) شهادت را گمشده مطلوبى براى همه اهل ايمان مى شمرد و به آنها تأكيد مى كند كه نه تنها از شهادت نهراسند؛ بلكه با آغوش باز از آن استقبال كنند.
سپس امام(عليه السلام) بعد از ذكر اين مقدّمات به سراغ نتيجه نهايى مى رود و به مركز تجمّع سپاه شام و همچنين خيمه عظيم «معاويه» و ياران نزديكش اشاره كرده، به اصحاب خود دستور مى دهد كه: (به اين گروه كثير و مركز تجمّع و خيمه گاه عظيم و پرزرق و برق معاويه، به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد!)؛ «وَ عَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الاَعْظَمِ وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ».
بديهى است اگر حمله از گوشه و كنار و با ترس و احتياط شروع شود، دشمن جسور مى گردد و به عكس، اگر حمله برق آسايى به قلب سپاه دشمن و مركز فرماندهى آن بشود، روحيه آنها را درهم مى شكند و نشانه روشنى بر قدرت و عظمت حمله خواهد بود. امام(عليه السلام) از همين نكته روانى استفاده كرده، دستور حمله را به قلب سپاه دشمن و مركز فرماندهى آن صادر مى كند.
سپس امام(عليه السلام) به بيانى مى پردازد كه به عنوان دليل بر دستور سابق است؛ مى فرمايد: ([ اينكه گفتم به خيمه معاويه حمله ببريد] به خاطر اين است كه شيطان در گوشه و كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پيش دارد و پايى براى فرار به عقب نهاده است!)؛ «فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنٌ فِي كِسْرِهِ(2)وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ(3)يَداً وَ أَخَّرَ لِلنُّكُوصِ(4)رِجْلاً». منظور از شيطان در اين جمله، «معاويه» است كه هم افكارش شيطانى بود و هم كارهايش.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در پايان خطبه مى فرمايد: (محكم بايستيد و مقاومت كنيد! تا حق بر شما آشكار گردد و شما برتريد، خدا با شما است و از اعمال نيك تان چيزى نمى كاهد [بلكه به عالى ترين وجه، آن را پاداش مى دهد])؛ «فَصَمْداً صَمْداً!(5)حَتَّى يَنْجَلِىَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ وَ أَنْتُمُ الاَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَكُم وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ».
تاريخ مى گويد: اين سخنان و سخنان ديگرى همانند آن، كار خود را كرد و آن گونه كه در كتاب «صفّين» نصر بن مزاحم آمده است: «هنگامى كه على(عليه السلام) در اثناى «جنگ صفّين» ياران خود را براى يك حركت قاطع و نهايى دعوت نمود، 10 تا 12 هزار نفر دنبال سر آن حضرت به راه افتادند، در حالى كه شمشيرها را بر شانه ها نهاده بودند و چنان حمله اى بر سپاه شام بردند كه تمام صفوف آنها در هم ريخت و خطوط دفاعى آنها يكى بعد از ديگرى متلاشى شد تا به خيمه گاه «معاويه» نزديك شدند. «معاويه» وحشت كرد، دستور داد اسبش را آماده كنند تا خود را از معركه نجات دهد؛ مى خواست سوار شود كه پشيمان شد [شايد به اين جهت كه ديد رسوايى زيادى به بار مى آيد و لشكر به كلّى متلاشى مى شود] لذا فرياد زد و گروهى از وفاداران خود را به حمايت از خويش و دفاع دعوت نمود تا اين كه سرانجام امر به حيله «عمرو بن عاص» در بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها منتهى شد، ساده لوحان در لشكر كوفه فريب خوردند و «معاويه» خود را از مرگ نجات داد».(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.