پاسخ اجمالی:
علماى اخلاق براى جهاد با نفس امورى را بيان كرده اند كه التزام به آنها لازم است. يكي از آن امور «مراقبه» است كه بعد از مرحله «مشارطه» قرار دارد و شخص مراقب است تا نفسش از شرط هایی که با او گذاشته شده تخلف نكند. در این مرحله دو نوع دقت نظر لازم است: يكى قبل از عمل كه در قصد و حركت اوليه مراقب باشد كه براى خدا حركت كند، نه براى هوس. دوم در حین انجام عمل مراقب باشد حركات و سكناتش مطابق خواسته خداوند باشد.
پاسخ تفصیلی:
علماى اخلاق براى جهاد با نفس امورى را بيان كرده اند كه التزام به آنها لازم است. يكي از آن مراحل، «مراقبه» است كه بعد از «مشارطه» قرار دارد.
بعد از «مشارطه» و شرط گذارى با شريك، بايد مراقب او بود تا تخلف نكند، همانگونه كه خدا مراقب بنده هاى خود است: «إِنَّ اللهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»(1) ما هم بايد مواظب بنده خود يعنى نفس خود باشيم و او را بنده خود حساب كنيم نه خود را بنده او، و دقيقاً مراقب او باشیم.
آن طور كه بنده بايد از مراقبت خدا بترسد، نفس هم بايد از مراقبت ما بترسد. حكايت شده كه: وقتى زليخا با يوسف(عليه السلام) خلوت كرد روى بت خود را پوشاند تا نبيند او چه مى كند، يوسف(عليه السلام) گفت: «مَا لَكِ اَتَسْتَحِينَ مِنْ مُراقَبَةِ جِمَادٍ وَ لَا اَسْتَحىِ مِنْ مُرَاقَبَةِ المَلِكِ الجَبَّارِ»(2)؛ (چه مى كنى؟ آيا از مراقب بودن سنگ [كه شعورى ندارد] حيا مى كنى؟ ولى من از مراقب بودن خداوند قادر و قاهر حيا نكنم؟).
از جوانى حكايت شده كه شبى قصد داشت به كنيزي دست درازى كند. كنيز گفت: آيا حيا نمى كنى؟ جوان گفت: «مِمَّن اَستَحىِ وَ مَا يَرَانَا اِلَّا الكَوَاكِبُ»؛ (از چه كسى حيا كنم در حالى كه غير از كواكب و ستارگان كسى ما را نمى بيند؟) آن كنيز گفت: «وَ اَيْنَ مُكَوكَبُهَا»(3)؛ (كجا است خدائى كه مراقب كواكب و ما هر دو هست؟).
مردى به يكى از عرفا گفت: از چه كسى بر چشم پوشى كمك بجويم؟ گفت: «بِعِلْمِكَ اَنَّ نَظَرَ النَّاظِرِ اِلَيكَ اَسْبَقْ مِنْ نَظَرِكَ اِلَى المَنظُورِ اِلَيهِ»(4)؛ (به علم خود به اين كه نظرِ نظركننده [يعنى خدا] زودتر است از نظر تو به آنچه نظر مى كنى).
روايت شده كه خداوند عزوجل به ملائكه فرمود: «اَنتُم مُوَكِّلُونَ بِالظَّوَاهِرِ وَ اَنَا رَقِيبٌ عَلَى البَوَاطِنِ»(5)؛ (شما بر ظاهر مردم گماشته شده ايد، و من مراقب باطن آنها هستم).
عارف و فيلسوف بزرگوار «علامه طباطبائى» مى گويد: «يكى از اهمّ چيزهايى كه در راه سير و سلوك و در حكم ضرورتى از ضروريات آن است، همانا امر مراقبت است. سالك بايد از اولين قدم كه در راه مى گذارد، تا آخرين قدم، خود را از مراقبت خالى نداند، و اين از لوازم حتمى سالك است، بايد دانست كه مراقبت، داراى درجات و مراتبى است: سالك در مراحل اوليه يك نوع مراقبه اى دارد، و در مراحل ديگر انواع ديگرى، هر چه رو به كمال مى رود و طىّ منازل و مراحل كند، مراقبت او دقيق تر و عميق تر خواهد شد به طورى كه اگر آن درجات از مراقبت را بر سالك مبتدى تحميل كنند از عهده آن برنيامده، يك باره بار سلوك را به زمين مى گذارد، يا سوخته و هلاك مى شود، ولى رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اوليه و تقويت در سلوك مى تواند مراتب عاليه از مراقبه را در مراحل بعدى به جاى آورد، و در اين حالات حتى بسيارى از مباحات در منازل اوليه بر او حرام و ممنوع مى گردد. در اثر مراقبت شديد و اهتمام به آن، آثار حبّ و عشق در ضمير سالك هويدا مى شود؛ زيرا عشق به جمال و كمال على الاطلاق فطرى بشر بوده و با نهاد او خمير شده و در ذات او به وديعت گذارده شده است، ليكن علاقه به كثرات و حبّ به ماديات، حجاب هاى عشق فطرى مى گردند و نمى گذارند كه اين پرتو ازلى ظاهر گردد.
بواسطه مراقبت، كمكم حجابها ضعيف شده، بالاخره از ميان مى رود، و آن عشق و حبّ فطرى ظهور نموده، ضمير انسان را به آن مبدأ جمال و كمال رهبرى مى كند. اين مراقبت در اصطلاح عرفاء به «مى» تعبير شده است.
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات *** بخواست جام «مى» و گفت راز پوشيدن
راه خلوتگه خاصم بنما تا پس ازين *** «مى» خورم با تو و ديگر غم دنيا نخورم
چون سالك در امر «مراقبه» مواظبت نمود، حق تعالى از باب مهر و عطوفت، انوارى را بر او به عنوان طلايع ظاهر مى گرداند، در ابتداى امر اين انوار مانند برق ظاهر گشته، ناگهان پنهان مى شوند، اين انوار كمكم قوّت يافته، مانند ستاره ريز درخشان مى گردند و سپس نيز قوّت يافته به صورت ماه و بعداً به صورت خورشيد پديد مى آيند، و گاهى مانند چراغى كه افروخته باشند يا قنديلى نمايان مى شوند، اين انوار را در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانى» (يعنى خواب عرفانى) نامند».(6)
مرحوم فيض كاشانى مطالبى در باب مراقبت دارد كه بطور خلاصه نقل مى كنيم: «.... معرفت و علم به اين كه خداوند مطلع بر ضمائر عالم و پنهاني هاى آن است، و مراقب اعمال بندگان است و پنهاني هاى قلب در مقابل او ظاهر است، چنانكه ظاهر بدن انسان براى مخلوقات مكشوف است، وقتى اين علم به حدّ يقين رسيد و شكى در آن يافت نشد، مراقبت كه حالتى براى قلب است حاصل مى شود كه نتيجه آن در اعضاء و جوارح با انجام اعمال صالح آشكار مى شود. سپس مى افزايد: اگر انسان به اين حد رسيد، موقن و به درجه يقين رسيده، و اينها مقربين درگاه ربوبى هستند و به دو قسمت تقسيم مي شوند: يكى مقرّب صديق و يكى مقرب پرهيزکار كه از اصحاب يمين و بهشتيان است».(7)
اوّلى مراقبتش از روى تعظيم و بزرگ شمردن خداوند است و هيبت الهيه موجب مراقبت او شده، و دوّمى به جهت حيا از او مراقبت مى كند؛ يعنى وقتى از بچه دو ساله اى كه او را در اتاقى مشاهده مى كند، حيا مى كند و گناه نمى كند، از خداوند به طريق اَولى حيا مى كند و مراقبت از خود مى كند و مسلماً درجه دسته اول برتر از دسته دوم است.
در روايتى آمده: براى بنده در هر حركتى از حركات او گرچه كوچك باشد، سه دفتر و ديوان است؛ «اَلاَوَّلُ لِمَ وَ الثَّانِى كَيفَ وَ الثَّالِثُ لِمَنْ»: معنى «لِمَ» يعنى براى چه انجام دادى؟ مقصودت از اين عمل چه بود؟ [آيا] براى شهوت و هواى نفسانى بود، اگر جواب قانع كننده داد و عمل را براى مولايش انجام داده آن وقت از ديوان دومى سؤال مى شود كه: «كَيفَ فَعَلتَ»؛ (چگونه عمل كردى؟) هر عملى داراى شرطى و جزئى و حكمى است، آيا از روى علم به احكام و اجزاء عمل كردى؟ يا از روى جهل و گمان، وقتي به سلامت از اين ديوان گذشت، ديوان سوم باز شده و از او مطالبه اخلاص مى شود كه براى چه كسى اين عمل را انجام دادى؟ آيا آن را تنها براى خدا انجام دادى، يا براى غير، يا غير را شريك خدا كردى؟!
در «مراقبه» دو مراقبت و نظر لازم است: يكى قبل از عمل كه در قصد و حركت اوليه مراقب باشد كه براى خدا حركت كند، نه براى هوي. دوم در موقع شروع در عمل آن چه خدا مى خواهد از حيث حركات و سكنات انجام دهد و مراعات ادب مولى را كند و مثلا اگر نشسته است رو به قبله بنشيند، كه رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خَيرُ المَجَالِسِ مَا اسْتُقْبِلَ بِهِ القِبْلةُ»(8)؛ (بهترين مجالس آن است كه رو به قبله انجام گيرد) و چهار زانو ننشيند؛ زيرا در مجلس پادشاهان چنين نشينند و مالك الملوك بر اين مطلب مطلع است. اگر مى خواهد بخوابد بر دست راست و رو به قبله با سائر آداب - كه در جاى خود بيان شده - بخوابد؛ حتى در قضاء حاجت، آداب آن را كه در كتاب ها ذكر شده مراعات كند. اسلام دين ادب و تربيت است؛ حتى در جاهاى پست، انسان را به آداب، مؤدب مى كند.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.