پاسخ اجمالی:
روزى «شيخ جعفر كاشف الغطاء» مبلغى پول بين فقراى اصفهان تقسيم كرد و بعد به نماز جماعت ايستاد، بعد از نماز سيد فقيری به شیخ گفت: اى شيخ مال جدّم را به من بده؛ شيخ گفت دير آمدى، سيدِ بى ادب، آب دهان به ريش شيخ انداخت، شیخ بدون ناراحتی برخاست و دامن خود را گرفت و در ميان صفوف نمازگزاران گردش كرد و گفت هر كس ريش شيخ را دوست دارد به سيد كمك كند؛ مردم هم کمک کردند.
پاسخ تفصیلی:
آورده اند كه روزى شيخ جعفر كاشف الغطاء مبلغى پول بين فقراى اصفهان تقسيم كرد و پس از اتمام پول به نماز جماعت ايستاد، بين دو نماز كه مردم مشغول تعقيب نماز بودند، سيد فقيرِ بى ادبى وارد شد و آمد تا مقابل امام جماعت رسيده گفت: «اى شيخ مال جدّم [يعنى خمس] را به من بده!» شيخ فرمود: قدرى دير آمدى، متأسفانه چيزى باقى نمانده است، سيدِ بى ادب، با كمال جسارت آب دهان خود را به ريش شيخ انداخت، آن حليم عالم نه تنها هيچ گونه عكس العمل خشونت آميزي از خود نشان نداد؛ بلكه برخاسته و در حالى كه دامن خود را گرفته بود، در ميان صفوف نمازگزاران گردش كرد و گفت هر كس ريش شيخ را دوست دارد، به سيد كمك كند. مردم كه ناظر اين صحنه بودند، اطاعت نموده دامن شيخ را پر از پول كردند، سپس همه پولها را آورده و به آن سيد تقديم كرد و سپس به نماز عصر ايستاد.(1)
از صدف ياد گير نكته حلم *** آن كه بُرَّد سَرَت، گهر بَخشَش(2)
درياى فراوان نشود تيره به سنگ *** عارف كه برنجد تنك آب است هنوز
بدى را بدى سهل باشد جزا *** اگر مردى اَحْسِن اِلى مَنْ أَسا(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.