پاسخ اجمالی:
اسلام اهتمام زیادی بر آزادى انسانها دارد. پيامبران و جانشينان آنها آمدند، تا غل و زنجير جهل و نادانى، بت پرستى، گناهان و تبعيض ها را باز کنند؛ و آزادی و عبور از گردنه های سخت را به انسان عرضه کنند. اسلام مخالف برده داری می باشد و از کفارات برای آزادی بردگان استفاده می کند و خدا از گناهِ فروش انسان آزاد نمی گذرد و فروشنده آن را دشمن می دارد. بالاتر از این آزادی، آزادی از چنگال شهوات و هوای نفس است که امام علی(ع) فرزندش را توصیه کرده و یوسف(ع) زندان را از آن بهتر می داند.
پاسخ تفصیلی:
رهائى از اسارت هاى دنيوى كه مقدمه اى براى رهائى از اسارت هاى اخروى و در آتش گرفتار شدن است و به عبارت ديگر رهائى از آتش دوزخ نمايانگر رهيدن از چنگال گناه و هوى و هوس و شيطان و خرافات و آداب و رسوم غلط و ظلم و بيداد و استكبار است.
در جاهاى بسياری از قرآن تعابير گوناگونى در رابطه با نفى اسارت و اثبات آزادى وجود دارد(1) كه همگى نشان دهنده اهتمام قرآن بر رهائى و آزادى انسانها است، درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الاَغْلالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ»(2)؛ (پيامبر بارهاى گران و زنجيرهائى كه بر [دوش و گردن] آنها است برمى دارد).
«اِصْر» در اصل به معنى حبس است و اگر به بار سنگين اطلاق شده براى اين است كه بار سنگين، انسان را حبس و مانع از فعّاليت او مى شود و اگر به عهد و پيمان و يا مجازات و كيفر «اصر» گفته مى شود به خاطر محدوديتى است كه براى انسان ايجاد مى كند.(3)
پيامبران و جانشينان آنها آمدند، تا عوامل حبس و سلب آزادى را از بشر بردارند و با باز كردن غل و زنجير اسارتها، نسيم آزادى را بر روان هاى فسرده و فرسوده بدمند و نغمه حرّيت را ساز كنند، زنجير جهل و نادانى، بت پرستى، تبعيضات و زندگى طبقاتى و غيره را از دست و پا و دوش و گردن اين انسان بردارند.
«اَغْلال» جمع «غُلّ» و بنابر آنچه از موارد استعمال آن استنباط مى شود زنجيرها و قيدهائى بوده كه گاهى بر دست و پا و گردن مى گذاشته اند، در قرآن در موارد مختلف استعمال شده است: «غُلّت اَيْدِيهِمْ»، «اِذِ الاَغْلَالُ فِى اَعْنَاقِهِمْ»، «وَ لَاتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِكَ».
در سوره «بلد» كه مواهب ظاهرى و باطنى خداوند را بيان مى كند مى فرمايد: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَّهُ عَيْنَيْنِ * وَ لِسَاناً وَ شَفَتَيْنِ* وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ * فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَة * أَوْ إِطْعَامٌ فِى يَوْم ذِى مَسْغَبَة * يَتِيماً ذَا مَقْرَبَة * أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَة»(4)؛ (آيا براى او [انسان] دو چشم و يك زبان و دو لب قرار نداديم و او را به خير و شرّ هدايت نكرديم، ولى او [انسان ناسپاس] از آن گردنه مهم بالا نرفت، و تو نمى دانى آن گردنه چيست؟ آزاد كردن برده است، يا اطعام كردن در روز گرسنگى، يتيمى از خويشاوندان يا مستمندى به خاك افتاده را).
خداوند سه عضو مهم براى شناخت و معرفت را نام برده و سپس به نعمت باطنى و وجدان و فطرت اشاره كرده كه به سبب آن از درون جان، خوبيها و بديها را درك مى كنيم و وجدان انسان گواه است كه: «هَدَينَاهُ النَّجدَينِ».
از اين گردنه انسان با اين وسائل نگذشت، و چه ميدانى منظور از گردنه «صعب العبور» چيست؟ فكّ رقبه و آزاد ساختن گردنها از طوق هاست اين هدف انبياء(عليهم السلام) و اولياء الهى بوده است، رهائى از اين اسارتها و گردنه ها در دنيا رهائى از گردنه آخرت را به دنبال دارد.
در حديثى از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) آمده: «اِنَّ اَمامَكُم عَقَبَة كَؤداً لَايَجُوزُهَا الْمُثَقَّلُونَ وَ اَنَا اُرِيدُ اَنْ اُخَفَّفَ عَنكُم تِلْكَ العَقَبَة»(5)؛ (پيش روى شما گردنه صعب العبورى است كه افراد سنگين بار از آن نمى گذرند، و من مى خواهم بار شما را براى عبور از اين گردنه سبك كنم).
آيا اين فكّ رقبه در آيه فقط اشاره به بردگى است؟ ظاهر آيه چنانكه مفسّرين گفته اند، چنين است و جا دارد بگويم، چقدر بر ضد اسلام فرياد زدند كه بردگى و برده دارى را تجويز كرده، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بردگى را نفى نكرده است، چقدر بى اطلاعى است اگر كسى كلمات پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در ترغيب به آزادى برده ها ننگرد، و چقدر بى شرمى است كه بنگرد و ساكت باشد، و يا انكار كند، كلمات پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) مملوّ از امر به آزاد كردن برده است، حتى اسلام براى كفارات، آزادى برده را به عنوان كفاره ذكر كرده است و كسى كه در تاريخ تتبع كند بر او پوشيده نمى ماند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از هر فرصتى براى برده زدائى و آزادى انسانها استفاده مى كرد كه او براى اين مبعوث شده بود.
البته اسلام نظرش به آزادى جسمى تنها نيست، اهتمام آن براى رهيدن از بردگى نفوس بسيار بيشتر از رهيدن از بردگى اشخاص است، برده هواى نفس بودن بسيار خطرناكتر از برده انسانى بودن و رهيدن از آن مشكلتر از رهيدن از اين است.
مولى علی(عليه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزند خود امام حسن(عليه السلام) كه عصاره اخلاق را به تمامى معنا بيان مى كند چنين مى فرمايد: «و لاتَكُنْ عَبدَ غَيرِك و قَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً»؛ (و بنده غير از خودت مباش در حالى كه خداوند تو را آزاد قرار داده است). اطلاق كلام مولى، بندگى بت نفس را هم شامل مى شود كه بت نفس بسيار خطرناكتر از بت چوبى و سنگى است.
هر چه مى كنيم خود به سر خود مى كنيم وگرنه خداوند ما را آزاد آفريده و مى خواهد آزاد باشيم و آزاد رويم، گذشتن از اين گردنه و عقبه ها راحت نيست، قرآن تعبير به «اقتحام» فرموده: «فَلَا اقْتَحَمَ العَقَبَة». «اقتحام» در اصل به معنى ورود در كار سخت و خوفناک است (مفردات راغب) یا داخل شدن و گذشتن از چیزی با شدّت و مشقت است، (تفسير كشّاف) و اين تعبير خود گوياى سختى كار است و چه بايد كرد كه بهشت پيچيده به مشكلات است، و آتش دوزخ پيچيده به شهوات كه اين سخن مولى اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) است كه مى فرمود: پيامبر(صلى الله عليه وآله) مكرراً چنين مى گفتند: «إنَّ الجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النّارَ حُفَّت بِالشَّهَوَاتِ».(6)
در فرازهايى از خطبه متقين در بيان اوصاف ايشان، به اين صفت اشاره شده كه «اَرَادَتهُمُ الدُّنيَا فَلَم يُرِيدُوهَا»؛ (دنياى هوس براى آنها مى آيد و آنها با صبر پذيراى اويند) دنيا دام بر سر راه آنها گذارده و مى خواهد آنها را اسير كند ولى «فَفَدَوا اَنْفُسَهم» براى آزادى خود فدیه می دهند تا از بند اسارت نفس، رهائی یابند آنها لحظه ای حریّت خود را در زندان هوس نمى بينند نفس آنها در برابر هيچ ظالمى و بزرگترين ظالمها يعنى شيطان و نفس امّاره سرخم نمى كند گرچه جسم آنها به بردگى و زندان و اسارت كشيده شود، چنانكه ديديم با يوسف صديق(عليه السلام) آن پيامبر خدا چه كردند ولى تن به اسارت هوى و هوس نداد و در چنگال گناه گرفتار نشد، بردگى و زندان و اسارت را پذيرفت؛ ولى اسير نشد و زبان حال و مقال وى چنين بود: «ربِّ السَّجنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا يَدعُونَنِى اِلَيهِ»(7)؛ (خداى من زندان براى من بهتر است از آنچه مرا به آن دعوت مى كنند [زيرا كه زندان بودن جسم راحت تر از زندانى بودن روح و حرّيت، در چنگال هوى و هوس زنى مثل زليخا است]).
براى توجه دادن به اهميّت آزادى در مكتب آزاديبخش اسلام، دو حديث از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) و پرچمدارى آزادى ذكر مى كنم:
1ـ «اِنَّ اللّهَ غَافِرُ كُلِّ ذَنبٍ اِلَّا مَنْ اَحْدَثَ دِيناً اَو اِغْتَصَبَ اَجِيراً اَو بَاعَ حُرّاً»(8)؛ (خداوند هر گناهى را مى آمرزد، مگر كسى را كه دين جديدى از طرف خود بياورد، يا اجرت اجيرى را غصب كند يا فرد آزادى را بفروشد).
2ـ «اِنَّ اللّهَ غافِرُ كُلِّ ذَنبٍ اِلَّا مَنْ جَحَدَ مَهراً اَو اِغتَصَبَ اَجِيراً اَجْرَه اَو باعَ حُرّاً»(9)؛ (خداوند هر گناهى را مى آمرزد، مگر كسى كه انكار مهريه كند، يا غصب اجرت اجير و كارگرى كند يا فرد آزادى را بفروشد).
از ضميمه كردن اين دو روايت، روشن مى شود كه اولا: خداوند هر گناهى را مى آمرزد، مگر اينكه حقّى از كارگر يا حق همسر يا حق آزادى از كسى گرفته شود، و ثانياً: جُرم غصب اين حقوق به منزله جرم كسى كه دينى را از طرف خود بوجود آورده، و تشريع و بدعتی گذارد و در برابر دين خداوند ابراز دينى كند؛ يعنى در نزد خداوند سلب حقوق و آزادى انسانها امرى نابخشودنى است.
در روايت ديگرى از رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) آمده كه: «خداوند فرمود: سه نفرند كه [در] روز قيامت [من] دشمن آنها هستم، يكى از آنها كسى است كه انسانِ آزادى را بفروشد و از بهاى آن استفاده كند».(10)
اين گونه روايات بهترين دليل بر اهميت مسئله آزادى و نفرت اسلام از سلب آزادى است، آرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مردم حرّيت داد و آنها را از گرداب فساد به ساحل فلاح رسانيد، و كجايند آن كوردلانى كه آن اتهامات را به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) زدند و خواستند مُهر برده دارى و ظلمت اسارت را بر صحيفه نورانى وى زنند!(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.