پاسخ اجمالی:
دلایل متعدد و متنوعی موجب مخالفت مستمر علماى دين با صوفيه در طول تاریخ بوده است. مانند: 1- مسئله جدايى و تفرقه بین مسلمانان به خاطر رفتن گروهی به خانقاه به جای مسجد؛ 2- شکستن حدّ و مرز مفاهيم و معانى دينى و تقدس زدایی از آنها؛ 3- ترویج و تشییع منکرات و منهیات در اشعار و غزليات خود و تحریک افراد ساده و عامى به لاابالي گرى و فسق و گمراهى؛ 4- مقابله و مخالفت سردمداران صوفیه با علم و دانش و سد راه دانستن آن در طی طریق الی الله و ...
پاسخ تفصیلی:
دلایل متعدد و متنوعی موجب مخالفت مستمر علماى دين با صوفيان و صوفی گری در طول تاریخ بوده و در كتابهايى كه بر ضد صوفيان نوشته شده، به تمام آن مسائل اشاره گرديده و از آنها انتقاد شده است که ما در اینجا به برخى از آنها فهرست وار اشاره می کنیم:
1. مسئله جدايى و تفرقه بین مردم به خاطر رفتن به خانقاه؛ صوفيه در برابر مسجد و حوزه های علمیه كه پناهگاه متشرعه و فقها بوده است، براى خويش زاويه و خانقاه ساخته اند و رفته رفته آدابى و ترتيبى از جانب خود به وجود آورده اند كه منتهى به پيدايش سلاسل صوفيه شده است و بدين گونه عامّه مسلمانان، خاصّه مستعدان و صاحبدلان را در راه بين حوزه و خانقاه سرگردان داشته اند.(1)
2. صوفيان با گفته ها و نوشته هاى خويش، حدّ و مرز كلمات و مفاهيم و معانى دينى را مى شكستند و غير مستقيم از ارزش كلمات مقدس شرعى مى كاستند. نام و صفات خداوند و ديگر واژه هاى توقيفى دينى را از وضع اوليه خود بيرون برده و به جاى آن يك دسته الفاظ رمزى و مجازى مانند: ساقى، شاهد، عشق، مى و زنار و غیر آن قرار مى دادند. مفاهيم برخى جملات دينى را هم دگرگون مى كردند؛ مثلا در شريعت گفته شده گناه نكنيد ولی بعضی مانند ابن عربى مى گفتند: «ترك گناه، گناه است!»(2) و یا اینکه بنا به دستور شرع، شيطان لعنت شده است؛ ولى احمد غزالى (526 ق) مى گفت: «هر كه تعليم توحيد از ابليس نگرفت زنديق است».(3)
3. در اشعار و غزليات خود به منهيات و منكرات شرعى، اظهار علاقه کرده و غير مستقيم افراد ساده و عامى به لاابالي گرى و فسق و گمراهى تحريك و خوانده مى شدند، آنها مى گويند:
آن تلخ وش كه صوفى اُمّ الخبائثش خواند *** اشهى لنا و احلى من قبلة العذارا
مرا سجده گه بيت «بنت العنب» بس *** كه از بيت امّ القرى مى گريزم!
4. استدلالات علمى درباره شناخت خداوند، ابزار كار علما و مدافعان شريعت است، ولى از نظر صوفيان، مانع و حجاب بين بنده و خالق شمرده مى شود.(4)
5. دريافتهاى شخصی صوفيان به جاى مسائل وحیانی قرار مى گرفت، مثلا به جاى آنكه گفته شود: پيامبر(صلی الله علیه و آله) چنين فرمود، گفته مى شد: (دلم از خدايم چنين گويد)؛ «حدثنى قلبى عن ربّى»(5).
گاهى هم برخى از بدعتها و نوآوريهاى اولياء و مشايخ در حد و مرتبه سنت والاى پيامبر(صلى الله عليه و آله) قرار مى گرفت: «البدعة الحسنة الصادرة عن كُمّل الاولياء كالسنة السنيه الوارده عن الانبياء».(6)
6. پرستش عاشقانه خداوند، به حالت سماع و استفاده از آلات موسيقى، عمل ناروا و خلاف شرع شمرده مى شد، اما اين كار بين صوفيان معمول بود و انجام مى گرديد.
7. مسئله «وحدت وجود» نيز که صورت مؤدبانه اى از اعتقاد «همه خدايى» است کما اینکه می گویند: «فَسُبْحَانَ مَنْ أَظْهَرَ الاشیاء وَ هُوَ عینها»(7)؛ (منزّه است كسى كه پديد آورده موجودات را و خود عين همان موجودات است) شديداً مورد اعتراض فقها قرار دارد.
در برابر اين همه اعتراضات و انتقادات فقيهان، صوفيان ضمن تأويل مطالب خود، علماى مذهبى را قشرى و اهل ظاهر و بى خبر از حالات معنوى و مغرض و جاه طلب مى خواندند و آنان را به داشتن چنين صفاتى نكوهش مى كردند.(8)،(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.