پاسخ اجمالی:
«تفسير به رأى» نزد متصوّفه يكى از شايع ترين كارهاست، آنان بسيارى از الفاظ را بدون هيچ قرينه اى بر معناى مجازى يا كنايى حمل مى كنند و گاهى آن چنان اين كنايات و مجازات از مفهوم لفظ دور است كه انسان را غرق در تعجّب مى كند. به عنوان مثال در تأویل آیه «يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ» می گویند: موسی مى خواست آنها را از سرزمين بشر مادّى به نور روحانيّت بيرون كند. هم چنین در تأویل تهديد فرعون با جمله «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ» مى گويند: شما را بر شاخه هاى تعلّقات و پيوندهاى دنيا و زر و زيور آن گرفتار مى سازم.
پاسخ تفصیلی:
كسانى كه با كتب «صوفيّه» آشنا هستند، به خوبى مى دانند، كه مسئله «تفسير به رأى» در ميان آنها يكى از شايع ترين كارهاست، و اصولا توجيه عقايد متصوّفه بدون استمداد از تفسير به رأى امكان پذير نيست، آنها آزادى بي حسابى براى خود در تفسير معانى الفاظ قائلند، و بسيارى از الفاظ را بدون هيچ قرينه اى بر معناى مجازى يا كنايى حمل مى كنند و گاهى آن چنان اين كنايات و مجازات از مفهوم لفظ دور است كه انسان را غرق در تعجّب مى كند، و به اين ترتيب هر يك از فِرَق آنها مى توانند مطابق ميل و ذوق خود مفاهيم اسلامى را تعبير و تفسير كنند، هر چند اين تفسيرها با هم ضد و نقيض باشد. در اينجا تنها به ذكر چند نمونه قناعت مى كنيم:
1. «محى الدين عربى» كه از معاريف صوفيّه است، در كتاب «فصوص الحكم» در «فصّ هارونى» چنين مى گويد: «فكان عتب موسى اخاه هارون لما وقع فى انكاره و عدم اتساعه فان العارف من يرى الحق فى كل شيء بل يراه عين كل شيء»؛ (اعتراض و سرزنش موسى نسبت به برادرش هارون اين بود كه چرا با پرستش گوساله مخالفت كرد و روح او وسعت اين امر را نداشت؛ زيرا عارف كسى است كه حقّ را در همه چيز ببيند؛ بلكه عين همه چيز ببيند!!). و به دنبال اين سخن اضافه مي كند كه «اعتراض موسى به سامرى نيز به خاطر اين بود كه خدا را منحصر در صورت گوساله كرده بود» (وگرنه اگر پرستش گوساله به عنوان جزئى از كل جهان آفرينش باشد روى عقيده وحدت وجود كه اعتقاد بسيارى از متصوّفه است مانعى ندارد).(1)
2. در تفسير «غرائب القرآن» از «نظام الدين نيشابورى» بعد از ذكر تفسير هر قسمت از آيات، بحثى تحت عنوان «تأويل» مى بينيم كه روشن ترين مصداق تفسير به رأى است. مثلا در ذيل آيات مربوط به مبارزه موسى با ساحران مى گويد: «منظور از اژدها (ثعبان) در اين داستان همان اژدهاى نفس است؛ زيرا هر چيز را به خود اضافه كنى و محل حاجات خويش قرار دهى اژدهاست همان طور كه موسى عصا را به خود اضافه كرد و گفت: «هِيَ عَصَايَ»(2)؛ (اين عصاى من است) و لذا به او گفته شد: «أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ»(3)؛ (اين عصاى نفس را بيفكن). و منظور از «يد بيضا»؛ (روشنى دست موسى) اين است كه دست ها قبل از آنكه به اشياى مادّى و دنيوى تماس پيدا كند، پاك و نورانى و روحانى است ... .
و معناى «يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ»(4)؛ (موسى مى خواهد شما را از سرزمين خود بيرون براند) اين است كه مى خواست آنها را از سرزمين بشر مادى به نور روحانيّت بيرون كند و به همين ترتيب آيات را تأويل مى كند تا به مسئله تهديد ساحران از طرف فرعون با جمله «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ»(5) مى رسد؛ مى گويد: مفهوم آن اين است كه شما را بر شاخه هاى تعلّقات و پيوندهاى دنيا و زر و زيور آن گرفتار مى سازم ...!».(6)
3. و نيز در تفسير آيات مربوط به ابراهيم(علیه السلام) و مشاهده نمونه اى از معاد مى گويد: «خداوند خليلش ابراهيم را دستور داد كه طاوسِ بُخل، و كلاغِ حرص، و كركسِ غضب، و خروسِ شهوت را سر ببرد، هنگامى كه او با كاردِ صدق، سر اين پرندگان را بريد و آثار آنها از وجود او بريده شد، وسيله اى براى گناه و درى به سوى آتش در وجود او باقى نماند، و لذا آتش به او سرد و سالم شد ... و منظور از جبال و كوه هايى كه ابراهيم اجزاى آن طيور را بر آن قرار داد، كوه هاى چهارگانه اى است كه: «جبل الانسان عليها»؛ (يعنى انسان بر آن سرشته شده است) نخست روح نباتى و سپس روح حيوانى و طبيعى و انسانى است».(7) مطالعه اين تفسير (بخش تأويلاتش) انسان را در عالمى از رؤيا و پندار و خيالات بى قيد و شرط فرو مى برد، و گاهى انسان بي اختيار مى خندد، و گاهى از اين گونه تفسير به رأى هايِ بى پايه متأسّف مى شود!(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.