پاسخ اجمالی:
از هزاران سال قبل در يونان و هندوستان افرادى معتقد بودند که با رياضت مى توان به كارهاى مهم و خارق العاده اى دست زد و يا به مقامات معنوى رسيد. هنگامى كه اسلام گسترش يافت اين افكار از كشورهاى ديگر به محيط اسلام نفوذ كرد و جمعى آن را با زهد اسلامى و پاره اى از تعليمات اسلام آميختند و افكار انحرافى و التقاطى ديگرى را برآن افزودند كه «صوفيگرى» نتيجه نهايى آن بود.
پاسخ تفصیلی:
از هزاران سال قبل در «يونان» و «هندوستان» افرادى معتقد بودند با رياضت و سخت گرفتن بر خويشتن در لذتها، خوراک و پوشاک، مى توان به كارهاى مهم و خارق العاده اى دست زد و يا به مقامات معنوى رسيد، زيرا ترك لذّات را سبب قوّت و قدرت نفس مى دانستند. از سویی هنگامى كه اسلام گسترش يافت اين افكار از كشورهاى ديگر به محيط اسلام نفوذ كرد و جمعى آن را با زهد اسلامى و پاره اى از تعليمات اسلام آميختند و افكارانحرافى والتقاطى ديگرى را برآن افزودند كه «صوفيگرى» نتيجه نهايى آن بود.
صوفيان را در آغاز از اين جهت صوفى مى گفتند كه لباسهاى خشن پشمينه بر تن مى كردند، هر چند بعضى از صوفيان مدّعى هستند اين واژه از ريشه صفا گرفته شده (صفاى نفس)، در حالى كه اين دو واژه هيچ ارتباطى با هم ندارند؛ يكى اجوف واوى است و ديگرى ناقص واوى، همچنين كسانى كه مى گويند اين واژه از واژه «اصحاب الصفّه» مشتق شده نيز گرفتار همين گونه اشتباهند، زيرا «صفّه» از ريشه «صفف»؛ (يعنى مضاعف) است و صوفى از ريشه «صوف» است، بنابراين ترديد نبايد داشت كه اين واژه به همان معناى پشمينه پوش است.
به هر حال اين گروه پيشوايانى براى خود به نام «قطب»، «پير» و «مرشد» و امثال آن برگزيدند و براى آنها كراماتى قائل شدند و بر اثر اختلافات داخلى و هواپرستى سران، به شعبه هاى بسيار زيادى تقسيم شدند و هر يك براى خود، آداب و رسومى داشتند. آنها با احكام دين كه با نام شريعت مى نامند به عنوان احكامى كه قابل توجيه و تغيير و دگرگونى است نگاه مى كنند و اساس را سير باطنى مى پندارند كه آن را طريقت مى نامند. به همين دليل بسيارى از گناهان را مرتكب مى شوند و به پيروان خود چراغ سبز براى درهم شكستن چارچوبهاى احكام شرعى نشان مى دهند و به تعبير ديگر: شريعت را پوست و طريقت را مغز و حقيقت را «مغز مغز» مى پندارند. به همين دليل بسيارى از رجال فاسد و مفسد و افراد بى بند و بار را دور خود جمع كردند و مجالس رقص و سماع و استعمال موادّ مخدر فراهم ساختند و از نظر اعتقادى اصرار زيادى بر «وحدت وجود» به معناى «وحدت موجود» دارند و بسيارى از سران آنها گهگاه ادّعاى اتحاد وجودشان با خدا را صراحتاً اظهار مى دارند كه اين سخنان نامأنوس را «شطحيّات» مى نامند. به نظر مى رسد كه اين گروه «صوفیه» از قرن دوم هجرى كم كم در ميان مسلمانان ظاهر شدند و ائمه اهل بيت(عليهم السلام) شديداً آنها را سرزنش و توبيخ كردند و مردم را از آنان برحذر داشتند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.