پاسخ اجمالی:
آیات 29 تا 32 سوره «طه» از قول حضرت موسى(ع) می گوید: «خداوندا وزيرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را، با او پشتم را محكم كن و او را در كارم شريك ساز». در ذيل اين آيات روايات متعددى در منابع معروف اهل سنت ديده مى شود كه حكايت از اين دارد كه پيامبر(ص) براى پيشبرد اهداف رسالتش همين خواسته را از خداوند تقاضا كرد. با اين تفاوت كه به جاى نام هارون نام على(ع) را گذاشت.
پاسخ تفصیلی:
در سوره «طه» از آيه 29 تا 32 از زبان حضرت موسى(عليه السلام) مى خوانيم: «وَ اجعَلْ لى وَزيراً مِنْ اَهلى * هارُونَ اَخى * اُشدُدْ بِهِ اَزرى* وَ اَشْرِكْهُ فى اَمرى» اين آيات، خواسته هاى موسى(علیه السلام) را در آغاز بعثت بيان مى كند و از قول او می گوید: «خداوندا وزيرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را، با او پشتم را محكم كن و او را در كارم شريك ساز».
در ذيل اين آيات روايات متعددى در منابع معروف اهل سنت ديده مى شود كه حكايت از اين دارد كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) براى پيشبرد اهداف رسالتش همين خواسته را از خداوند تقاضا كرد. با اين تفاوت كه به جاى نام «هارون» نام على(عليه السلام) را گذاشت. بخشى از اين روايات را در ذيل ملاحظه مى فرماييد:
1ـ در «شواهد التنزيل» از حذيفة بن اُسيد چنين نقل شده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) دست اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) را گرفت و فرمود: «اَبْشِرْ وَ اَبْشِر، اِنَّ مُوسى دَعا رَبَّه اَنْ يَجْعَلَ لَهُ وَزيراً مِنْ اَهلِهِ هارُونَ وَ اِنّى اَدعُوا رَبّى اَن يَجْعَلَ لى وَزيراً مِنْ اَهلى عَلِىّ اَخى، اُشّدُد بِهِ ظَهرى وَ اَشْرِكْهُ فى اَمْرى»(1)؛ (بشارت باد بر تو [باز هم] بشارت باد بر تو [اى على] موسى از پروردگارش تقاضا كرد كه براى او وزيرى از خاندانش [هارون] را قرار دهد و من از پروردگارم خواسته ام كه وزيرى براى من از خاندانم قرار دهد، على برادرم را؛ خداوندا! به وسيله او پشت مرا محكم كن و او را در كار من شريك فرما).
2ـ در حديث ديگرى از اسماء بنت عميس نقل مى كند كه از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) شنيدم مى فرمود: «اللّهمَّ اِنّى اَقولُ كَما قالَ اَخى مُوسى، اللّهُمَّ اجعَلْ لى وَزيراً مِنْ اَهلى، عَليّاً اَخى، اُشدُد بِهِ اَزرى، و اَشْرِكْهُ فى اَمْرى، كَىْ نُسَبَّحَكَ كَثيراً وَ نذكُرَكَ كثيراً، اِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصيراً»(2)؛ (پروردگارا! من از تو همان تقاضا را مى كنم كه برادرم موسى تقاضا كرد، خداوندا! وزيرى از اهل من برايم قرار ده، على(عليه السلام) برادرم را، با او پشتم را محكم كن و او را در كار من شريك فرما، تا تو را بسيار تسبيح گوئيم و تو را بسيار ياد كنيم كه تو به حال ما بصير و بينايى).
بديهى است منظور از شركت در كار پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله)، به معنى شركت در نبوت نيست، بلكه منظور، شركت در امر رهبرى مردم است.
3ـ در حديث ديگرى از انس بن مالك، روایتی نقل مى كند كه در آن اشاره به داستان موسى(عليه السلام) نيست؛ ولى مسأله خلافت و وزارت در آن مطرح است مى گويد رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود: «اِنَّ خَليلى وَ وَزيرى وَ خَليفتى فى اَهلى وَ خَيرَ مَنْ اَتْرُكُ بَعدى، يُنْجِزُ مَوْعُودى وَ يَقْضى دَينى، عَلىُّ بنُ اَبيطالِب(عليه السلام)»(3)؛ (دوست من و وزيرم و جانشينم در خاندانم و بهترين كسى كه او را بعد از خود مى گذارم كه وعده هاى مرا وفا كند و دَيْن مرا ادا نمايد، على بن ابيطالب(عليه السلام) است).
4ـ اين حديث با تفاوت مختصرى از سلمان فارسى نيز نقل شده است.(4)
5ـ حافظ ابو نعيم اصفهانى از علماى قرن پنجم هجرى، در كتاب «ما نَزَلَ مِن القرآن فى علىٍّ» مضمون حديث اسماء بنت عميس را، از ابن عباس نقل مى كند و در پايان آن، ابن عباس مى گويد: بعد از اين تقاضاى پيامبر(صلى الله عليه و آله) شنيدم منادى صدا مى زد: «يا اَحْمَدُ قَدْ اُوتيتَ ما سَألْتَ»(5)؛ (اى احمد آنچه را از خدا مى خواستى به تو داده شد!).
6ـ فخر رازى در تفسير كبير خود، اين حديث را به شكل مبسوط ترى از ابوذر غفارى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند تا آنجا كه مى گويد: هنگامى كه على(عليه السلام) انگشتر خود را به سائل داد و پيامبر(صلى الله عليه و آله) اين صحنه را مشاهد كرد، عرضه داشت: «خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه سينه ام را گشاده كن... و وزيرى از خاندانم براى من قرار بده ... و او را در كار من شريك گردان، تو قرآن ناطق نازل فرمودى كه قبول دعاى او را بازگو مى كند، خداوندا! من محمد(صلى الله عليه و آله)، پيامبر و برگزيده توام، سينه ام را گشاده فرما و كار را بر من آسان ساز و از خاندانم على(عليه السلام) را وزير من گردان، پشتم را به وسيله او قوى و محكم كن». ابوذر مى گويد: هنوز دعاى پيامبر(صلى الله عليه و آله) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ» را بر پيامبر(صلى الله عليه و آله) نازل كرد.(6)
اسناد و طرق اين روايت و كتبى كه در آن نقل شده، بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد، تنها به قسمتى از آن اشاره شد.
اين احاديث به وضوح مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه و آله) دعايى كرد و خداوند دعاى او را همچون دعاى موسى مستجاب كرد، دعايش اين بود كه وزيرى از خاندانش براى او قرار داده شود كه در كار او شريك گردد و پشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) با همكارى او قوى شود، درست همانند هارون نسبت به موسى(عليه السلام).
همان گونه كه اشاره شد مسلم است كه منظور، شركت در امر نبوت نبوده چون بعد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) كه خاتم انبياء بود، پيامبرى وجود نداشت. نيز معلوم است كه منظور، تنها شركت در امر به معروف و نهى از منكر و ارشاد و تبليغ دين نيست؛ چرا كه اين، وظيفه همه مسلمانان است؛ زيرا همه بايد امر به معروف و نهى از منكر كنند و همه بايد در حد توان خود تبليغ اسلام و ارشاد جاهل نمايند.
بنابراين منظور، مقام خاصى است غير از نبوت و غير از وظيفه عمومى امر به معروف. آيا اين مسأله چيزى جز رهبرى الهى و وزير بودن از سوى خداوند مى تواند باشد؟ و نتيجه مستقيم اين امر، آن است كه او بعد از پيامبر(صلى الله عليه و آله) جانشين بلافصل وى خواهد بود.
به تعبير ديگر وظايفى وجود دارد كه كار همه افراد نيست و آن حفظ آئين الهى از هر گونه تحريف و انحراف و همچنين تفسير مجملات و مبهمات كه براى افراد در محتواى آئين رخ مى دهد و رهبرى امت در غيبت پيامبر(صلى الله عليه و آله) و بعد از او و كمك مؤثر در پيشبرد اهداف او است كه همه آنها در كلمه «وزير» خلاصه مى شود.(7) اين، همان چيزى است كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) از خداوند درباره على(عليه السلام) خواست و خدا دعاى او را مستجاب كرد.
از اينجا پاسخ وسوسه هاى بعضى از مفسران كه قبول اين گونه فضائل را درباره على(عليه السلام) تحمل نمى كنند روشن مى شود؛ آنها سعى دارند كه شركت در كار پيامبر را به معنى امر به معروف و ارشاد تفسير كنند.(8) در حالى كه مى دانيم اين وظيفه همه مسلمانان است و نياز به تعيين «وزير» از سوى خدا ندارد.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.