پاسخ اجمالی:
دروغ گویان گاهى آن قدر دروغ را تكرار می کنند كه تدريجاً آن را باور مى كنند. روانشاسان گفته اند تلقين گاهى اثر علم و يقين دارد. لذا تلقين مكرّر دروغ در امور دين، آنها را فريفته و از تسليم در برابر خداوند و خضوع در مقابل حق باز مى داشت. انكار واقعيت ها گاه از لجاجت ناشى مى شود، گاه از تعصّب، گاه از كبر و غرور، گاه از علاقه به حفظ منافع مادى، و گاه به خاطر شهوات ديگر. ولى به هر حال اين اثر را دارد كه بر اثر تداوم، حجابى براى عقل و فطرت مى شود و تشخيص را وارونه مى كند.
پاسخ تفصیلی:
در آیات 23 و 24 سوره آل عمران آمده است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ * ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ» ؛ (آیا ندیدى کسانى را که بهره اى از کتاب آسمانى داشتند، و به سوى کتاب الهى دعوت شدند تا در میان آنها داورى کند، ولى گروهى از آنان، [با علم و آگاهى،] روى گردان مى شوند، در حالى که [از قبول حق] ابا دارند؟! * این، به خاطر آن است که مى گفتند: «[به سبب امتیازى که به دیگران داریم] آتش [دوزخ]، جز چند روزى به ما نمى رسد». این افترا [و دروغى که به خدا بسته بودند،] آنها را در دینشان مغرور ساخت [و گرفتار انواع گناهان شدند]).
جمعى از مفسّران در شأن نزول این آیات گفته اند: مرد و زنى از يهود مرتكب زناى محصنه شده بودند، و با اين كه در تورات، دستور مجازات «رجم» درباره چنين اشخاصى داده شده بود؛ آنها از اجراى اين حد سرباز زدند، چرا كه مرتكبان گناه از طبقه اشراف بودند. كسى پيشنهاد كرد كه در اين زمينه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مراجعه كنند، به اين اميد كه مجازات خفيفى درباره آنها، تعيين شود.
ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز همان مجازات را دستور داد، و هنگامى كه مورد اعتراض آنان واقع شد؛ فرمود: تورات فعلى شما را به داورى مى طلبم. آنها پذيرفتند و ابن صوريا كه از دانشمندان آنها بود، براى اين كار به داورى طلبيده شد، امّا او به هنگام قرائت تورات، اين قسمت را نخواند، و عبدالله بن سلام مسلمانى كه قبلا بر آيين يهود بود، پرده از راز او برداشت!
قرآن مى فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب آسمانى داشتند، و به سوى كتاب الهى دعوت شدند تا در ميان آنها داورى كند، ولى گروهى از آنان، [با علم و آگاهى] روى گردان مى شوند، در حالى كه [از قبول حق] ابا دارند؟!».
بعد مى فرمايد: «اين، به خاطر آن است كه مى گفتند: [به سبب امتيازى كه به ديگران داريم] آتش [دوزخ]، جز چند روزى به ما نمى رسد. اين افترا [و دروغى را كه به خدا بسته بودند] آنها را در دينشان مغرور ساخت [و گرفتار انواع گناهان شدند]».
«يفترون» از مادّه «افترا» در اصل از مادّه «فرى» (بر وزن نهى) به معناى بريدن پوست به منظور اصلاح گرفته شده؛ ولى هنگامى كه به صورت «افراء» (باب افعال) به كار مى رود، به معناى بريدن به منظور فساد است، و «افترا» هم بريدن به منظور اصلاح و هم افساد را شامل مى شود؛ هر چند غالباً در مورد افساد و خرابكارى به كار مى رود. اين واژه در مورد دروغ و شرك و ظلم نيز به كار رفته است.(1)
«غَرّهم» از مادّه «غرور» در اصل از «غُرّ» (بر وزن حُرّ) به معناى اثر آشكار چيزى است؛ لذا اثرى كه در پيشانى اسب است «غره» ناميده مى شود، و هنگامى كه پارچه را طورى تا كنند كه اثر تا كردن در آن آشكار گردد؛ اين تعبير در مورد آن به كار مى رود. سپس اين واژه در مورد فريب دادن به كار رفته گويى طرف مقابل را همچون پارچه اى تا مى كند.(2)
«غَرور» بر وزن «شَرور» به معناى هر شخص يا چيزى است كه انسان را فريب دهد. به معناى شيطان فريبكار نيز به كار مى رود.(3)
در اين كه چگونه دروغ و افترا ممكن است انسان را فريب بدهد و از معرفت حقايق باز دارد؟ بعضى چنين گفته اند: انسان در اعمال و افعال خود براساس حالات و ملكات نفسانى و صورت هاى ذهنى كه نفس او آنها را زينت داده است، گام بر مى دارد، نه براساس علم و درك خود. همان گونه كه بسيارى از افراد معتاد به مواد مخدّر با علم و آگاهى به ضرر اين امور و اين كه استعمال چنين موادى شايسته انسان نيست، به سراغ آن مى روند، چرا كه حالت و ملكه نفسانى آنها اين امور را لذت بخش نشان داده، و جاذبه براى آنها ايجاد كرده است، به گونه اى كه مجالى براى تفكّر و اجتناب باقى نمانده!
به تعبير ديگر: اين گونه افراد گاهى آن قدر دروغ را تكرار و به خود تلقين مى نمايند كه تدريجاً باور مى كنند و به آن مطمئن مى شوند؛ همان گونه كه روانشاسان گفته اند تلقين گاهى اثر علم و يقين دارد. لذا تلقين مكرّر دروغ در امور دين، آنها را فريفته و از تسليم در برابر خداوند و خضوع در مقابل حق باز مى داشت.(4)
اين سخن تجربه شده است كه گاه افرادى دروغى مى گويند و در آغاز مى دانند دروغ و افترا است؛ ولى با تكرار آن كم كم به شك مى افتند كه شايد راست باشد! و باز با ادامه اين دروغ تدريجاً باور مى كند كه خبرى است، و به اين ترتيب تكرار و ادامه دروغ سبب اعتقاد به امور غير واقعى و فريب انسان و حجابى در برابر ديدگان او مى شود.
بنابراين نوبت براى تفسير كسانى كه گفته اند دروغگويان گروهى از يهود بودند و فريب خوردگان گروهى ديگر، نمى رسد.
همچنین خداوند در آیه 26 سوره احقاف می فرماید: «وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» ؛ (و ما به آنها (قوم عاد) قدرتى دادیم که به شما ندادیم، و براى آنان گوش و چشم و عقل قرار دادیم؛ [امّا به هنگام نزول عذاب] نه گوشها و چشمها و نه عقلهایشان براى آنان هیچ سودى نداشت، چرا که آیات خدا را انکار مى کردند؛ و سرانجام آنچه را استهزا مى کردند بر آنها وارد شد).
این آیه، اشاره به قوم عاد مى كند؛ قوم نيرومندى كه در سرزمين احقاف بودند ـ در جنوب جزيره عربستان و بعضى آن را منطقه اى در شمال جزيره دانسته اند ـ و بر اثر تكذيب پيامبرشان هود(عليه السلام) و ظلم و فساد فراوان به تند باد مرگبارى گرفتار و نابود شدند.
اين آيه نيز تأكيد مى كند كه تكذيب و انكار پى در پى آيات الهى، سبب شد كه اين قوم درك و معرفت را از دست دهند. چشم ها ظاهراً باز و گوش ها شنوا، و از نظر فكرى نيز ظاهراً عاقل بودند، ولى در واقع پرده اى روى آنها افتاده بود، و لذا اين وسائل و ابزار و منابع شناخت به حال آنها سودى نبخشيد و عذاب الهى آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.
«يَجْحَدُوْنَ» از مادّه «جُحُودْ» در اصل به معناى نفى كردن چيزى است كه انسان به آن يقين دارد؛ يا اثبات چيزى كه به نفى آن ايمان دارد، و به تعبير ديگر انكار واقعيّت ها از روى عمد و آگاهى است.(5)
تجربه نشان مى دهد كه اگر انسان به چنين كارى ادامه دهد، كم كم مسائلى را كه قطع به آن داشت، شكل مشكوك به خود مى گيرد؛ و اگر باز هم ادامه دهد تشخيص او دگرگون مى شود و باطل را واقعيّت مى پندارد.
اين كار يعنى انكار واقعيت ها توأم با آگاهى سرچشمه هاى مختلفى ممكن است داشته باشد: گاه از لجاجت ناشى مى شود، گاه از تعصّب، گاه از كبر و غرور، گاه از علاقه به حفظ منافع مادى كه به خاطر آشكار شدن حقيقتى به خطر مى افتد، و گاه به خاطر شهوات ديگر. ولى به هر حال اين اثر را دارد كه بر اثر تداوم، حجابى براى عقل و فطرت مى شود و تشخيص را وارونه مى كند.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.